فاجعهای که با ورود طالبان آغاز شده بود
ممنوعیت تحصیل زنان افغانستان
این اولین بار بود که از نزدیک چنین چیزی میدیدم. پردهای در کلاس بود و جای نشستن دختران دانشجو را از پسران جدا میکرد. صندلی دخترها، به شکل آشکاری کمتر از پسرها در نظر گرفته شده بود. تابستان ۱۴۰۰ بود و من در افغانستان بودم. با دوربین موبایل در حال گفتوگوی تصویری با یکی از رؤسای دانشگاههای خصوصی در افغانستان بودم.
این اولین بار بود که از نزدیک چنین چیزی میدیدم. پردهای در کلاس بود و جای نشستن دختران دانشجو را از پسران جدا میکرد. صندلی دخترها، به شکل آشکاری کمتر از پسرها در نظر گرفته شده بود. تابستان ۱۴۰۰ بود و من در افغانستان بودم. با دوربین موبایل در حال گفتوگوی تصویری با یکی از رؤسای دانشگاههای خصوصی در افغانستان بودم.
طالبان با ژستهای دروغین و لبخندهای فریبآمیز در مقابل دوربین خبرنگاران سعی داشت چهره تازهای از خود نشان دهد. اما عملیات نابودی دوباره کلید خورده بود و افغانستان به سرعت شمارش معکوس ازدستدادن اندک داشتههایش آغاز شده بود. تصاویر، مردمی را نشان میداد که در کوچه و خیابان مشغول زندگی عادی خود بودند. زنان اجباری برای پوشیدن برقع نداشتند و طالبان به نوعی سعی در القای تغییر خود داشت. آنها به تمام دنیا دروغ میگفتند. تفکر ایدئولوژیکی هرگز تغییر نمیکند؛ چون از بستری با فرامین مشخص و چارچوبهای غیرقابل تخطی میآید. در آن تابستان، من با زنان بسیاری ملاقات داشتم که به طور پنهانی یا آشکار، مواضع خود را در قبال طالبان اعلام میکردند. به استادان زن دانشگاهها گفته شده بود فعلا به دانشگاهها نیایید تا خبرتان کنیم. بسیاری از آنها، چه استادان مرد و چه زن، حین مصاحبه گریه میکردند. همه آنها در انتظار روزهایی تاریکتر بودند و میدانستند «خبرتان میکنیم» معنایی جز تصمیم طالبان برای حذف و خانهنشینی زنان ندارد.
نقشههای آنها از خلال حرفهایشان بیرون میریخت. آنها خواستههای خود را در لعابهای مختلف آشکار میکردند و گوشهای در سکوت مینشستند و بازتابها را تماشا میکردند. اولش با زمزمه تعطیلی صنف (کلاس) ششم به بعد شروع شد. گفتند دخترها فعلا نیایند تا برای محتوای درسی، لباس و شکلآمدن دخترها به مکاتب تصمیمگیری شود.
دروغ میگفتند! آنها از همان ابتدا، حتی قبل از تسخیر فوری، آسان و مشکوک افغانستان، برنامههایشان مشخص و چیده شده بود.
در تفکر آنان، زنان هرگز انسانی برابر با مردان تعریف نمیشوند؛ بلکه زنان اشیائی جاندار هستند که فقط زمانی که در مایملک آنها هستند به حساب میآیند و دیده میشوند. برای همین است که جای زنان فکر میکنند، تصمیم میگیرند و هر کاری که دلشان بخواهد با مایملک خود میکنند. چون تلقی و فهم آنها از زنان، کنیزانی حقیر است که باید در پس برقعهای خود، بلهقربانگوی مردان باشند.
آنها گوشهای نشستند و بازتاب مردم جهان به رفتارهای خویش را مزهمزه کردند و دنیا جز «محکومیتهای شدیداللحن» هیچ کار دیگری نکرد و آنها طاعون افکار خود را گسترش دادند. وقتی دختران تا بیش از کلاس ششم اجازه تحصیل نداشته باشند، دانشگاه دیگر معنایی ندارد. تاریکی با نیشخند تمام سیاهیاش را آشکار میکند. زنان اجازه رفتن به دانشگاه ندارند؛ چون در اندیشه طالبان، «زنان تنها کشتزار مردان هستند. وسیلهای برای خوشی و تکثیر مردانی چون خود».
آیا طالبها احمق هستند؟ نه. احمقها اندیشه نمیکنند.
طالبها سمت افراطی یک ایدئولوژیک هستند. ایدئولوژیک تولید فکر میکند، اما در راستای اندیشه و نگاه و خواسته خود.
شاید دنیا از افغانستان خسته شده است. از کشوری که همیشه قیمی برای کمک و سرپاماندن داشته است. از میلیونها دلاری که در سازمانهای مردمنهاد خرج شد و انگار هیچ ثمری نداشت. انگار یک جای دنیا باید معضل غمانگیزی به نام طالبان وجود داشته باشد تا سازمانها و سیاستمداران ارشد بتوانند بیانیههای شدیداللحن خود را برای محکومیت آنها خرج کنند تا نشان دهند تا چه اندازه انسانهای رئوف و مهربانی هستند.
محکومیتهایی که برای زنان نه آب میشود، نه نان. نه آنان را به درس ودانشگاه میرساند و نه از سرنوشت غمبارشان میرهاند. وقتی دانشگاهها به روی زنان بسته باشد، افغانستان دیگر هیچ پزشک زن، معلم، حسابدار، ماما، استاد دانشگاه، متخصص علوم انسانی یا سیاسی یا هیچ چیز دیگر نخواهد داشت. جامعه از زنان کارآمد و درسخوانده تهی میشود و زنان رفتهرفته دچار اضمحلال و نابودی میشوند و از آنان هیچ نمیماند و این درست چیزی است که طالبان در تلاش رسیدن به آن است؛ زنان مطبخنشین و فرمانبردار در سایه که کارخانه بچهآوری باشند.
نمیشود گفت مگر در خواب ببینند؛ چون از بعد از استقرار خود، تقریبا هیچ مطالبهگری جدی و مداومی مقابل طالبان از سوی خود مردم افغانستان انجام نشده است. درست است که زنان کنشگر اجتماعی با شجاعت تمام و بدون هیچ پشتوانهای، پیوسته به اعتراض پرداختهاند، اما این به تنهایی کافی نیست. واقعیت این است که حکومت طالبان که در ابتدا تصور میشد چند ماه بیشتر دوام نخواهد آورد، ماندنی شده است و هر روز بیشتر در استیلای خود خودنمایی میکند. دهنکجیهای آشکار طالبان به تمدن و تفکر بشر، نشانه تلخی از سکوت و خیانت همه جهان نسبت به مردمی است که چهبسا خود نیز تلاش ویژهای برای رهایی و پوستاندازی درست انجام نداده که در قرآن نیز آمده است که سرنوشت هیچ مردمی تغییر نمیکند، مگر آنکه خود تغییر کنند.