نگاهی به مستند «هیچکس منتظرت نیست»
از ته خط به سر خط
مستند «هیچکس منتظرت نیست» را میتوان در ذیل مستندهای اجتماعی تعریف کرد که هم به مصائب زنان آسیبدیده میپردازد و هم به نوعی میتوان آن را مصداقی از مستند شهری دانست که چالشهای حاشیهنشینی یا خیابانزیستی را در نسبت با سوژه اصلی خود بازنمایی و صورتبندی میکند.
رضا صائمی: مستند «هیچکس منتظرت نیست» را میتوان در ذیل مستندهای اجتماعی تعریف کرد که هم به مصائب زنان آسیبدیده میپردازد و هم به نوعی میتوان آن را مصداقی از مستند شهری دانست که چالشهای حاشیهنشینی یا خیابانزیستی را در نسبت با سوژه اصلی خود بازنمایی و صورتبندی میکند.
در یک تعریف ساده و جزئینگرانهتر باید گفت مستند «هیچکس منتظرت نیست» روایتی از مرکز نگهداری زنان کارتنخواب در میدان شوش تهران است. جالب اینکه محسن اسلامزاده، کارگردان این مستند، همزمان با تمرکز روی ساخت مجموعه مستندی با موضوع مسائل حاشیه شهر تهران جلساتی هم با سپیده علیزاده، مدیر یک مؤسسه برای تولید یک مستند سینمایی داشته و برای ضبط تصاویری همراه با او به مناطق مختلف سر زده است.
این اتفاق بهانهای شد تا به شناخت محیطی از سوژه دست پیدا کند. همچنین همراهی با سپیده علیزاده به شناخت او از منطقه خلازیر کمک کرده و در واقع باعث شده است چالشها را از نزدیک درک کند و در نهایت مستندی بسازد که مخاطب را به لایههای درونیتر شخصیتها و رنجهای درونی آنها نزدیک کرده و آن را قابل فهم کند.
در واقع مستند از روایت گزارشگونه و تلویزیونی فاصله گرفته و حتی دوربین در اینجا بهمثابه یک شخصیت، حضور سوبژکتیو داشته است و فضایی را فراهم میکند تا مخاطب به میانجی آن بتواند به آدمهای مستند و تجربههای دردناک آنها از زندگی نزدیک شده و با آن آشنا شود. چنانکه انگار مخاطب پابهپای دوربین وارد این مرکز نگهداری شده و با آدمهای آنجا وارد گفتوگوی مستقیم میشود. روایت بهگونهای است که عناصر واسطه در حسوحال مخاطب برداشته شده و تجربه ملموسی از سوژه ایجاد میشود. به این معنا که مخاطب از مرحله آگاهی به سوژه عبور کرده و خود سوژه را تجربه میکند.
سویههای عاطفی و احساسی مستند بهویژه در لحظات دیدار مادر و پسری که بعد از سالها جدایی یکدیگر را پیدا میکنند، لحظه اوج این دریافت حسی مخاطب از سوژه است که به اثربخشی پیام آن در ذهن مخاطب
عمق میبخشد.
این مستند در عین حال یک مستند شخصیتمحور نیز هست که حول محور کاراکتر سپیده علیزاده روایت میشود. به این معنا که با زاویه دید او هم میتوان به مستند نگاه کرد؛ از نگاه یک مدیر مرکز نگهداری زنان کارتنخواب که زندگیاش را برای کمک به آنها برای توانبخشی و بازیابی خود گذاشته و فراز و نشیبهای زیادی را طی کرده است.
«هیچکس منتظرت نیست» حول شخصیت سپیده علیزاده و یکی از مددجویان سابقش به نام موناست و در کنار موضوع اصلی و پرداختن به شخصیت سپیده علیزاده، وارد قصههایی از زنان کارتنخواب و ترککردههای اعتیاد که به او پناه آوردهاند، میشود. همچنین «مونا» شخصیت دوم این مستند است که حدود 24 سال کارتنخواب، خلافکار و معتاد بوده و اکنون چهار سال است که ترک کرده و در گرمخانه به عنوان معاون سپیده علیزاده فعالیت دارد و به دنبال پیداکردن خانوادهاش است. اما آنچه شخصیت علیزاده را جذاب میکند، شیوه مواجهه و نحوه کار او با زنان معتاد و کارتنخواب است. روش کار او بهگونهای بود که با معتادان متجاهر که آنها را با عنوان «تهخطی» میشناسند، به دور از هرگونه بگیروببند و اعمال زور که هرگز نتیجه درستی را به همراه خود نیاورده است، ارتباط برقرار کرده و به دنبال راهحلهایی برای کاهش و کنترل رفتارهای آسیبزا و آزارهایی که ممکن است گریبانگیر آنها شود، بود و در طول این ماجرا تلاش میکرد تا با استفاده از روش و شیوهای درست، پس از برقراری ارتباط و بدون هیچ اجباری، آنها را به سمت ترک اعتیاد و خروج از چنین راهی هدایت کند.
از این حیث مستند «هیچکس منتظرت نیست» را میتوان مستندی آموزشی هم دانست که الگوهایی درست و رهاییبخش را در توانبخشی زنان آسیبدیده معرفی میکند؛ شیوهای که از رویکردهای قهری و خشن یا نگاه پلیسی و مجرمپندارانه به زنان معتاد و آسیبدیده نمینگرد. به واسطه میانجیگری سپیده علیزاده، زنان این مرکز نگهداری به کارگردان اعتماد کرده و او توانسته تا جایی که ممکن بود به آنها نزدیک شود و وضعیتشان را به تصویر بکشد.
از اینرو شاهد جزئینگری روانکاوانه در پرداخت سوژه هستیم و با صحنهها و صحبتهایی مواجه میشویم که شاید کمتر نمونه آن را در مستندهای مشابه دیده باشیم. مستندی که نهفقط عقل بلکه دل را هم درگیر خود میکند تا به جای سوءظن یا نگاه ملامتگر، با نگاهی دردمندانه و همدلانه وضعیت زنان کارتنخواب را درک کنیم و این انگیزه در درونمان تقویت شود که ما هم در عمل برای رستگاری آنها گامی برداریم.