مروری بر رمان «خیالباز» نوشته احمد حسنزاده
دیوار خیال
رمان «خیالباز» اولین رمان احمد حسنزاده است که بعد از دو مجموعه داستان «مستر جیکاک» و «آهای مامان» به چاپ رسید. در این رمان نویسنده کوشیده تا فرم و ساختار جدیدی را که کمتر از آن استفاده شده، در قامت یک رمان ارائه بدهد. این نوآوری سبب شده ایده و مضمون رمان تحت تأثیر این تجربهگرایی باشد؛ اما این تجربهگرایی خلاف جهت آب شناکردن نیست؛ بلکه ارائهدادن شکلهای روایی متفاوت است. شکلهای رواییای که مرز خیال و واقعیت را تغییر میدهد و بدون اتکا به زبان به شخصیتهای موجود در رمان میپردازد.
محمدمعین شرفائی: رمان «خیالباز» اولین رمان احمد حسنزاده است که بعد از دو مجموعه داستان «مستر جیکاک» و «آهای مامان» به چاپ رسید. در این رمان نویسنده کوشیده تا فرم و ساختار جدیدی را که کمتر از آن استفاده شده، در قامت یک رمان ارائه بدهد. این نوآوری سبب شده ایده و مضمون رمان تحت تأثیر این تجربهگرایی باشد؛ اما این تجربهگرایی خلاف جهت آب شناکردن نیست؛ بلکه ارائهدادن شکلهای روایی متفاوت است. شکلهای رواییای که مرز خیال و واقعیت را تغییر میدهد و بدون اتکا به زبان به شخصیتهای موجود در رمان میپردازد. رمان «خیالباز» متشکل فصلهایی کوتاه و بدون توالی زمان است که هر فصل مستقل از فصول دیگر بخشهای زندگی راوی را به طور اول شخص بیان میکند؛ به شکلی که خواندن هر فصل این رمان بدون در نظر گرفتن روند صفحات میتواند آزادانه باشد و این نکته با آنچه راوی فکر میکند در ارتباط است. ضمن اینکه بهرهگرفتن از فرم در این رمان به موازات قصه پیش میرود، قصه هر قدر جلوتر میرود به شاخههای متعددی تقسیم میشود. این شاخهها که بهاصطلاح خردهپیرنگ گفته میشود، نویسنده آن را بدون شروع و پایان در همان میانه ارائه میدهد.
فرار از واقعیت
رمان «خیالباز»، روایت شخصیتی به نام الیاس است که در گچساران زندگی میکند. از لحاظ ظاهری تناسبی با سنش ندارد و آن چیزی که خود از آن ارائه میدهد، ظاهری عجیب و غیرمتعارف است. در همان ابتدای رمان به این نکته اشاره میشود که سن راوی بین هجده تا بیستودو سال است؛ اما بههیچوجه قد و ظاهر الیاس مانند یک فرد بین هجده تا بیستودو سال نیست؛ مانند شخصیت اسکار ماتزرات «طبل حلبی» نوشته گونتر گراس رشد فیزیولوژی نداشته و تنها ذهنش رشد کرده است. در جهان رمان «خیالباز» و شخصیت الیاس، ذهن راوی بزرگ شده؛ اما جهان او به کلی در یک چارچوب قرار گرفته. چارچوبی کوچکتر از ذهنش که با خیالبازی میخواهد از دیوار این چارچوب بالا رود. هر بار هم که بالا میرود تا به درون خیال نفوذ کند، انگار وارد واقعیتی میشود که باز باید تلاش کند تا از دیوار خیال بالا بکشد و خیالبازی کند تا از واقعیت فرار کند؛ و هر بار این تسلسل تکراری الیاس را با واقعیت بیشتر و دورتر از خیال روبهرو میکند. چیزی که خودش متوجه آن نیست و مخاطب میفهمد که این خیالبازیها، منجر به نزدیکشدن راوی به واقعیت میشود. آنچه در ادامه این رمان میخوانیم، زندگی الیاس در کوچهپسکوچههای گچساران است. کسی که در ارتباط صمیمی با اطرافیانش است. حتی میتواند با سگ یا گنجشک صحبت کند. الیاس آنقدر غرق در خیال است که جای خیال و واقعیت عوض میشود.
خط اصلی قصه به خردهروایتهای زیادی تبدیل میشود که راوی به محض پرداختن به آن وارد دنیای ذهن خودش میشود. فضایی که الیاس برای ما از گچساران و محیط اطرافش ارائه میدهد، تنه به تنه رمانهای پادآرمانشهری میزند. پالایشگاه گچساران که انگار هیچ پرسنلی در آن کار نمیکند و کوچههای این شهر طوری فضاسازی میشود که انگار غیر از شخصیتهای این رمان، کسی دیگر ساکن نیست. افرادی که الیاس میشناسد همه انگار منتظر یک اتفاق هستند؛ مانند آن انتظاری که در «در انتظار گودو» اثر ساموئل بکت شاهد هستیم. شخصیتهایی که راوی با آنها روبهرو میشود، سرشار از غم و ناراحتی هستند؛ اما این اندوه، مدام از سوی آنها رد میشود و در پی حرکت به سوی امیدی هستند که غایت آن معلوم نیست. این شخصیتها طوری رفتار میکنند که اسیر این اندوه نیستند؛ ولی نوع زندگی آنها، افکار و طرز برخورد شخصیتها حتی الیاس، این نکته را تأیید میکند. الیاس مرز خیال و واقعیت را نمیشکند، در واقع کاری که انجام میدهد، حرکت به سوی امید نیست. آن چیزی که در ذهن راوی شکل میگیرد، در واقع در بستر ذهنی شکل میگیرد که خود بارها اذعان میکند من فردی کمهوش هستم. حتی این خیالبازیِ راوی توانایی او برای خیالپردازیکردن را هم به شکلی سلب میکند که انگار هیچ چیزی غیر از این روزمره در فصول رمان وجود ندارد.
چرخه بیهودگی
فرم رمان «خیالباز» یکی از مهمترین فرمهایی است که در ادبیات فارسی ما کمتر به آن پرداخته شده است. فرم اسکاز شکلی از روایت است که به صورت بداههگویی همراه با زبان محاوره گفته میشود. دقیقا همین دو شاخصه اصلی آن یعنی بداههگویی و محاورهبودن، اسکاز را میسازد. احمد حسنزاده این بداههگویی را با درهمشکستن زمان خطی به فصلهایی کوتاه و نیمهبلندی تقسیم کرده که در پی هم نیستند؛ اما در تلاش برای مقصود راوی است. در همان ابتدا این نکته گفته شد که فرم رمان «خیالباز»، هممسیر با موضوع و مضمون این اثر است؛ هر ساختار ادبی کلاسیک یا مدرن از یک فرم کهن پیروی میکند، شروع... میانه... پایان. شروع و پایان نه تنها از فرم کلی رمان حذف شده؛ بلکه هر فصل این رمان هم سعی در حذف شروع و پایان داشته است. حرکت در میانه و رفت و برگشتهای مدام قصه از زبان الیاس چرخهای را نشان میدهد که انگار راوی در آن گیر افتاده و نمیتواند رها شود، مدام با خیالپردازی به این در و آن در میزند؛ اما این ظرف ذهنی اوست که نمیتواند بیشتر از آنچه در توان دارد، از ذهن خودش خارج شود. این به دام افتادن در فضا و موقعیت جغرافیایی الیاس منجر به این شده که ذهنش کشش حرکت به سوی بیرون را نداشته باشد. ما وقتی رمان را میخوانیم با بخشهای متفاوت زندگی راوی آشنا میشویم. هر فصل برای راوی یک نکته جدید از زندگی اوست و حتی این نمودارکردن وجوه زندگی راوی تا انتها ادامه دارد؛ اما رسیدن به اینکه دغدغههای راوی چیست و میخواهد چه کار کند، مخاطب را به همان بیهودگی زندگی الیاس و آدمهای اطراف او میرساند. اهداف راوی به مرور کمرنگتر میشود، خیالپردازیهایش از رونق میافتد و در یکسوم پایانی رمان تلاشهای واهی الیاس برای مخاطب رو میشود.