|

برای اهالی شهر...

در تاریخ ایران بر اساس یک سنت نانوشته، مرسوم بوده است که با تغییر سلسله‌های حکومتی، هر بار شهر تازه‌ای به پایتختی برگزیده شده است؛ اما شهر تهران از این منظر جایگاهی متفاوت در تاریخ شهرنشینی ما دارد.

 علی اعطا:‌ در تاریخ ایران بر اساس یک سنت نانوشته، مرسوم بوده است که با تغییر سلسله‌های حکومتی، هر بار شهر تازه‌ای به پایتختی برگزیده شده است؛ اما شهر تهران از این منظر جایگاهی متفاوت در تاریخ شهرنشینی ما دارد. بعد از اینکه آقامحمدخان قاجار در بهار 1210 هجری قمری در کاخ گلستان به تخت پادشاهی نشست و تاج‌گذاری کرد و تهران رسما پایتخت ایران شد، تا دوران رضاخان پهلوی که این سنت را در‌‌هم شکست و تهران را به‌عنوان پایتخت سلطنت تازه‌تأسیس خود حفظ کرد و تا به امروز، این شهر در سه سلسله حکومتی و نظام سیاسی، مقام پایتختی خود را حفظ کرده و به بستر و مکان-رویداد اصلی تحولات تاریخ معاصر تبدیل شده است. تهران، شهری بی‌گذشته و فاقد تاریخ نیست و تاریخی طولانی دارد و نشانه‌های این تاریخ طولانی را امروزه بهتر می‌شناسیم. بااین‌حال، در ادبیات مکتوب، صرفا در مقام اشاره می‌توان گفت ابن‌بلخی در فارسنامه، به انارهای تهران اشاره می‌کند یا قرن یک پس از ابن‌بلخی، یاقوت و پس از آن زکریای قزوینی از تهران آن زمان سخن می‌گویند و آن را توصیف می‌کنند. اما نطفه آغازین شکل‌گیری یک «شهر»، چنان‌که اعتمادالسلطنه گفته است، به زمانی برمی‌گردد که شاه طهماسب صفوی قزوین را به پایتختی برمی‌گزیند، اما دستور می‌دهد حصاری خشتی اطراف شهر کوچک تهران به 114 برج و چهار دروازه و بازاری متشکل در آن ایجاد شود. مورخان می‌گویند حتی در اواخر دوران صفوی، با وجود پایتختی قزوین، خاندان سلطنتی بیشتر در تهران اقامت داشته‌اند. حکایت تهران، حکایتی طولانی است، اما آنچه هست، تهران در دو قرن اخیر به عصاره تاریخ معاصر و تحولات آن تبدیل شده است؛ چنان‌که هر یک از شهرهای بزرگ و کوچک کشور ما نیز نقش و جایگاهی در این سیر تاریخی داشته‌اند.

اما امروز ما کجای این تاریخ و جغرافیا ایستاده‌ایم؟

امروز در میانه کلان‌شهری فربه، پرازدحام، متراکم و پر از گرد‌و‌غبار ایستاده‌ایم و طرفه اینکه در پنج، شش دهه اخیر، شهرهای ما که از روزگاران کهن تا به امروز در همه ارکان و شئون، رشد و توسعه و البته تحولاتی مبتنی بر هر یک بر اساس ژنوم و اصالت فرهنگی، تاریخی و جغرافیایی خود را تجربه کرده بودند، به سرعت دچار دگردیسی شدند. دهه‌هاست که شیراز، اهواز، اصفهان، رشت، یزد و همه شهرهای بزرگ، به سرعت به سوی توسعه‌ای نامتوازن از آن نوع که تهران تجربه کرده -و متأسفانه همچنان تجربه می‌کند– حرکت کرده‌اند و این ارزش‌های وارونه طی دهه‌ها، به غلط الگویی در برابر چشم و آویزه‌ای بر گوش مدیران شهری بوده است که شهر توسعه‌یافته، شهری است که بزرگراه‌های طولانی، برج‌های بلند، واحدهای آپارتمانی پرشمار و تونل‌ها و تقاطع‌های غیرهمسطح بسیار و خیابان‌های پر از خودرو و پرازدحام -و لابد سرزنده به واسطه حضور ماشین‌ها- داشته باشد.

مدیریت‌های شهری و البته همه شکل‌دهندگان به فیزیک تازه شهر، گویی در ظاهر با شکل کالبدی و جسمانی زیست جدید شهری هماهنگ می‌شدند، اما در حقیقت، آنچه بر او عرصه تنگ می‌شد، تنها یک چیز بود؛ چیزی که آن را می‌توان «حیات مدنی شهر» نامید. «حیات مدنی» مفهومی است که نظر به ارتقای کیفیت زیست اهالی شهر دارد، اهل شهر را صاحبان اصلی شهر می‌خواهد و می‌داند و در اقدامی در شهر را تنها با یک معیار می‌سنجد و آن معیار چیزی نیست جز افزایش یا کاهش کیفیت زندگی اهالی شهر‌.

مدیریت‌های شهری در این میان نقشی پراهمیت می‌توانند ایفا کنند؛ مشروط بر اینکه صدای آن اهالی آگاه شهر باشند که در یک دهه اخیر، تمنای «ارتقای کیفیت زیست» در شهر را فریاد می‌زنند. آن اهالی شهر که امروز، فضاهای شهری را از آن خود می‌خواهند و نه عرصه‌ای حاضر و آماده برای دست‌اندازی سوداگران شهری و آنانی که از سرمایه معنوی مردمان شهر برای خود کیسه می‌دوزند. شوراها و شهرداری‌ها می‌توانند در این دوران صدای اهالی شهر باشند، فضاهای عمومی شهر را رونق ببخشند، نظم و انضباط شهری ایجاد کنند و زمینه رونق حضور شهروندان در شهر و مشارکت آنان در تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری را فراهم کنند. شوراها باید نماینده واقعی خواست مردم و نه گروه‌های کوچک منفعت‌طلب باشند و شهرداری‌ها را در این مسیر هدایت و حمایت کنند.

اما نشریه «اهالی»، به‌عنوان ضمیمه شهری روزنامه «شرق»، در این میان می‌خواهد صدای اراده آن دسته از اهالی شهر باشد که شهر را جایی برای تحقق «حیات مدنی» می‌خواهند. صدای اراده آن دسته از اهالی شهر که کیفیت زندگی در شهر و منافع عمومی شهر و همه شهروندان را بر منافع گروهی ارجح می‌دانند. «اهالی»، برای اهالی شهر، با اهالی شهر و همراه با آنان سخن می‌گوید. «اهالی»، صدای اهالی شهر است.