|

تهران شهر بی‌آسمان

از موضوعاتی که متأسفانه تا دوره معاصر در آثار ادبی جایگاه و نمودی ندارد، سیمای بصری شهر، پوشش مردمان و موضوعات کالبدی شهرنشینی است. شعرهای سعدی، مولانا و صائب هیچ انعکاسی از فضای شهری ندارد و بیشتر به فضای انتزاعی برآمده از عشق می‌پردازد.

 سیامک صدیقی: از موضوعاتی که متأسفانه تا دوره معاصر در آثار ادبی جایگاه و نمودی ندارد، سیمای بصری شهر، پوشش مردمان و موضوعات کالبدی شهرنشینی است. شعرهای سعدی، مولانا و صائب هیچ انعکاسی از فضای شهری ندارد و بیشتر به فضای انتزاعی برآمده از عشق می‌پردازد. شما در شعر هیچ‌کدام از این شاعران زیست شهری را نمی‌بینید. تنها چیزی که نمود دارد، نمایش جلوه‌هایی از عیش و توصیف جنگ‌ها در شاعران سبک خراسانی است و اشاره به پاره‌ای مسائل اجتماعی در شعر شاعران سبک عراقی به‌ویژه حافظ؛ و این تنها داشته‌هایی است که دست ما را می‌گیرد. در حوزه نثر فارسی هم کتاب‌های تاریخ عمدتا زندگی پیامبران است و فتوحات پادشاهان معاصر یا نویسنده و تاریخ‌هایی همچون بیهقی در پاره‌ای قصه‌ها اشاراتی به پوشش‌های مردم و صحنه‌هایی از خوش‌باشی‌ و خوردنی‌ها و نوشیدنی پادشاهان دارند.

البته اشاره به «نَفَس» در شاعران پارسی‌گوی کهن بسیار پرکاربرد است و در روزهای آلودگی هوا جای خود را به خوبی در تیترهای خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها باز کرده است: نفسم گرفت از این شهر در این حصار بشکن (شفیعی‌کدکنی)، نفس برآمد و کام از تو بر‌نمی‌آید (حافظ)، در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم (سعدی)، تا برآید نفس، از عشق دمی باید زد (خواجو) و... .

شاعران کهن پارسی، نفس را برای وصل می‌خواستند و الحمدلله مانعی هم در تنفس نداشتند. اما این نفس امروز چنان با آلودگی، معضلات شهری و اجتماعی گره خورده که به معنای واقعی بالا نمی‌آید. رد‌پای پرداخت به سیمای بصری شهر را باید در ادبیات معاصر دنبال کرد. تحولات اجتماعی و سیاسی در نوشته‌های دهه‌های 40 و 50 و پرداخت به معماری آشفته شهر تهران، معضلات اجتماعی و آلودگی‌های زیست‌محیطی از چالش‌هایی است که در نوشته نویسندگان پس از انقلاب پرکاربرد هستند.

تهران در رمان‌ها و شعرهای معاصر نه شهری چندصدا و پویا، بلکه کلان‌شهری یکسر بی‌قواره است. جلال ستاری در کتاب اسطوره تهران می‌نویسد: «رمان‌نویسان ایرانی، شهر و خصوصیات آشکار و پنهان و اسرار و رموز و جادو و افسونش را نمی‌شناسند و به همین جهت نیز شهر در رمان‌های ایرانی نقشی قابل اعتنا و کالبدی فضایی نداشته و ساکن و مسکون با هم گفت‌وگو نمی‌کنند». اما همین بی‌اعتنایی به کالبد فضایی و اشارات گذرا به شهر و شهرنشینی، اصلا مثبت نیست و تهران در میان همه شهرهای ایران بدترین جایگاه را دارد. رمان، شعر و داستان معاصر را می‌توان مجموعه‌هایی مُعرف‌بخش دانست و به واسطه آنها به کلیاتی درباره شهرنشینی دست یافت. با همین مقدمه، مؤسسه خانه کتاب در سال 93 خبری منتشر کرده که ناشران حوزه محیط زیست از ابتدای سال جاری تاکنون (آذرماه) هفت عنوان کتاب با موضوع آلودگی محیط زیست و 18 عنوان کتاب با موضوع آلودگی هوا منتشر کرده‌اند.

این تعداد کتاب که به صورت مستقیم به آلودگی هوا و محیط زیست پرداخته‌اند، جای تأمل و تأسف دارد. اگر از اولین رمان اجتماعی ایران که از ریشخند روزگار «تهران مخوف» نام دارد، بگذریم، کمتر اشاره مثبتی به این کلان‌شهر در ادبیات شده است. در ادامه تنها به برخی نویسندگان و جملاتشان درباب تهران اشاره می‌کنم. حسین سناپور در رمان نیمه غایب که در سال 1378 منتشر کرده، تصویر تیره ‌و تاری را از شهر تهران بازنمایی می‌کند: «از خانه که بیرون می‌آید انگار ناخواسته به غریب‌ترین جای ممکن، به آخر دنیا افکنده شده؛ به پارکی پُر از بیکاره‌ها و گردفروش‌ها، به خیابانی که ماشین‌هاش از سر و کول هم بالا می‌روند و راننده‌هاش ترجیع‌بند هر حرف‌شان فحش و فریاد است و هیچ‌کس و هیچ‌چیز همان نیست که می‌نماید؛ گدایی که شیشه را با لته کهنه‌اش کثیف می‌کند، گدا نیست و پسربچه‌ای که کاغذهای روی دستش را وسط چهارراه می‌گرداند، روزنامه‌فروش نیست و... اینجا آیا آخر جهان او است و آخرالزمانش؟».

نویسنده تنها یک‌ بار با روی باز به استقبال تهران می‌رود که در آن مورد هم تهران بوی به‌اصطلاح «طهران قدیم» را می‌دهد. آشفتگی، ترافیک، آلودگی و جدال خیر و شر از مهم‌ترین کلیدواژه‌های به‌کاررفته در این رمان‌ هستند. تهران شهر بی‌آسمان به قلم امیرحسین چهل‌تن از دیگر نمونه‌هایی است که آشفتگی‌های واقعی پایتخت را می‌توان در آن مشاهده کرد. یکی از نویسندگانی که در آثار خوب تهران را آن‌گونه که هست ترسیم می‌کند، مهدی یزدانی‌خرم است. تهران و تاریخ معاصر را می‌شود در کتاب «سرخ سفید» او دید. در جایی از کتاب نوشته است: «لک‌لکه بوی بخار خشکشویی مشامش را پر کرده و مطمئن است به‌زودی شهر دودزده پر‌سروصدا را ترک خواهد کرد...».

نگارنده نیز در رمان روایت‌های نامعتبر داستان جوانی 40‌ساله را روایت می‌کند که پس از 25 سال از فرانسه به تهران بازمی‌گردد و تهران برای او این‌گونه آغاز می‌شود: «و تهران پس از 25 سال با بوی ماسیده مرموز و دود فشرده‌اش به خوشامد آمده بود... تا ورودی تهران بوی چندش‌آور موذی و ترافیک غلیظ خودروهای در‌هم‌لهیده همراهی‌مان کرده بود و...».

بسیاری برای فرار از روزمره‌گی‌ها و اضطراب‌ها به ادبیات پناه می‌برند، اما حال تهران حتی در ادبیات هم خوب نیست.