ماشین خاکخورده؛ گفتمان مفلوک
در خبرها آمده بود که ماشین اهدایی احمدینژاد به سازمان بهزیستی مدتی است که در پارکینگ این سازمان در حال خاکخوردن است. ماجرا به دوران ریاستجمهوری او برمیگردد.
در خبرها آمده بود که ماشین اهدایی احمدینژاد به سازمان بهزیستی مدتی است که در پارکینگ این سازمان در حال خاکخوردن است. ماجرا به دوران ریاستجمهوری او برمیگردد. جایی که قرار بود پژو ۵۰۴ متعلق به وی برای ساخت مسکن معلولان به مزایده گذاشته شود. حالا مسئولان بهزیستی میگویند این خودرو بدون اینکه آوردهای برای معلولان داشته باشد، گوشه پارکینگ بهزیستی خاک میخورد. از سوی دیگر گویا «همشهری» که رسانهای تحت کنترل نواصولگرایان است، جریان این ماشین را به صدر اخبار آورد. اما این خبر را چگونه میتوان تحلیل میکرد؟ به نظر میرسد رویکرد نشانه-معناشناسی گفتمانی میتواند توضیح مناسبی برای فهم قضیه در اختیار قرار دهد. در این رویکرد، فرایند تفهم از طریق عبور از نشانهشناسی ساختارگرا در ذیل نظام روایی مطالعات معنایی شکل میگیرد. عقیده بر این است که تولیدات زبانی تابع فرایند پیچیدهای هستند که عوامل نشانه-معنایی متعدد و لایهای در آن دخیل هستند. این «نشانه-معناها» از خصلت سیالبودن برخوردارند که تحت نظارت و کنترل فرایند گفتمانی بروز مییابند. فرایند، در ابعاد متعددی تجلی پیدا میکند و به همین خاطر میتوان در سطوح مختلف و لایههای گوناگون به سراغ این خبر رفت. بهطورکلی هر تولید زبانی نیازمند یک سوژه در مقام «گفتهپرداز» و یک ابژه است که به مثابه «گفته» یا «متن زبانی» است. آنگاه مؤلفه «گفتمان» همانند ستونی ظاهر میشود که «گفتهپرداز» و «گفته» با یکدیگر از طریق آن مرتبط میشوند. در اینجا نشانه از منظر آلژرداس گرایماس نشانهشناس لیتوانیالاصل قابل طرح است. گرایماس مدل زبانی یلمزلف را توسعه داده و سطح بیان را «بروننشانه» و سطح محتوا را «دروننشانه» مینامد. آنگاه از مؤلفهای به نام «جسمانه» نام میبرد که نوعی حضور جسم یا تجسد در فرایندی است که با احساس و ادراک گره میخورد و جریان «شدن» را تعیین میکند. به این ترتیب، جسم به دلیل داشتن نقش مستقیم در تولید معنا، به «جسم-نشانه» تبدیل میشود. به همین خاطر است که در خبر مربوط به ماشین احمدینژاد، تصویر یک پژوی سفید خاکخورده کثیف دیده میشود که کاپوت آن گویا در اثر ضربه بالا آمده است. در واقع تأکید بر رنگ سفید ماشین برای این است که خاکخوردگی یک ماشین سفید از هر رنگ دیگری مشخصتر و عیانتر است. اینجا کلیت ماشین به مثابه «جسمانه» گرایماس درمیآید. طبعا معنا کنشی است که ایجاد اجتماع و ارتباط دو کلاننشانه-معنا را بر عهده دارد. این ارتباط از طریق حضور یک جسمانه (یعنی جسم انتزاعی سوژه یا «گفتهپرداز») کارسازی میشود. جسمانه (در اینجا همین ماشین کثیف خاکخورده ضربهدیده احمدینژاد) این قابلیت را دارد که همزمان به هر دو کلاننشانه-معنا تعلق داشته باشد، یعنی بین آنها اقدام به موضعگیری میکند. کارکرد افتراقی تصویر نیز از طریق ارائه عکسی مربوط به زمان حراج ماشین که مقارن دوران شکوه و جبروت احمدینژاد بود، تمهید شده است (استندهای تبلیغات در اطراف ماشین). هر بار که ما از زاویه دید یا موضع خاصی جهان پیرامون را واکاوی کرده و با آن ارتباط برقرار میکنیم، به بازی دوباره با زبان و کنش زبانی میپردازیم که منشأ شکلدهی به معناست. در واقع به باور مفسران، کارکرد گفتمانی زبان بر همین بازی پیوسته با معناهای موجود استوار است. به عبارت دیگر، حوزه تولید گفتمان، یک حوزه سرشار از حضور حسی و ادراکمند است که طی آن عملا معنا بین دو نوع حضور حساس و گفتمانی گرفتار میشود. مخاطب قرار است با این تصاویر ابتدا نشانههای ظاهری پدیدهای به نام احمدینژاد را دریافت کند و سپس بر اساس حضور هستیمدار آن به درک تازهای از او دست یابد. این درک تازه در دو سطح رخ میدهد. ابتدا سطح زبانی و دوم در سطح تصاویر است که متناظر با یک «موقعیت توسریخورده» بوده و طبعا احمدینژاد و گفتمان او را هدف قرار داده است. مفسران بر این عقیده هستند که نظام فرایندی که مبتنی بر رابطه بین سطوح زبانی (از حیث فرم و محتوا) است، جانشین رابطه دال و مدلول شده و باید آنها را به صورت پدیدارشناسانه نگاه کرد
(نه به صورت مکانیکی). در اینجا گذار از رابطه دال و مدلولی در قالب همان جسم-نشانه اتفاق میافتد. برای مثال در قضیه ماشین احمدینژاد، خبر مذکور بدون آن تصاویر به هیچ روی نمیتوانست حتی کوچکترین توجهی را جلب کند. در سطح زبانی از سوی دیگر مفسران بر این اعتقادند که نشانهگیری و دریافت در درون حوزه مشخصی شکل میگیرد که شاخصههای عاملیتی (من، تو، آنها) در کنار شاخصههای زمانی و مکانی قرار دارند که این شاخصهها در گفتمان ظاهر میشوند. اکنون تولیدکننده خبر مذکور از طریق درگیرکردن حس و ادارک مخاطب و با حضور جسمانه (پژو متعلق به احمدینژاد) خواستار تحقق جریان نشانه-معنایی شده است. در واقع مرجع تولید خبر قصد دارد نشانهها را در مجموعههای بزرگتر معنایی قرار دهد. یعنی نه تنها عکس محقرانه و کثیف پژو را به میان کشیده بلکه از واژهها و افعال و مودالیتههای فعل و فاعل و نظایر آن نیز بهره میگیرد. اکنون نشانهها بر اساس رابطه درونی و بیرونی آنها و پیوندهایی که در بافت گفتمانی فیمابین آنها ایجاد میشود، معنامند تلقی میشوند. اما اتفاقی خارج از تصور تولیدکننده خبر افتاد. اساسا در رویکرد مزبور، معنا مقولهای شکلی از «طیف» پیدا میکند که اصطلاحا «قطبهای معنایی» نام دارند. گرایش به این درجات میتواند بر حسب مفصلبندی معنایی دچار تنوع بسیاری شود. به عبارت دیگر خبرپردازان انتظار داشتند هر دو سر طیف گفتمانی کشور (یعنی نواصولگرایان و اصلاحطلبان) دست به توسعه خبر زده و گفتمان احمدینژادی را از همه جهات موردحمله قرار دهند. اما در واقعیت چنین اتفاقی نیفتاد. این خبر گردش زیادی پیدا نکرد و رسانهها از کنار آن با بیتفاوتی عبور کردند. اکنون سؤال این است که چرا باید یک رسانه با مدیریت نواصولگرایی این خبر را تولید کند؟ پاسخ در حوزه نمادها قرار دارد. اکنون که بحث واگذاریها (ذیل عنوان مولدسازی) داغ شده است، گفتمان نواصولگرایی خواستار مرزبندی بین خود و گفتمان اصولگرایی احمدینژادی است. نمایندگی گفتمان احمدینژاد بر عهده یک اتومبیل است. یک «پژوی 504» (قدیمی و تاریخمصرفگذشته و طبعا زهواردررفته است) که «سفید» است (یعنی خاکآلودگی آن آشکار است. غبارآلود است. تمیز و پاک نیست). این اتومبیل «حاشیههای زیادی به همراه داشت» (یعنی گفتمان احمدینژادی شفاف و روشن نیست). این خودرو «آوردهای» برای معلولان نداشته است. واژه «آورده» با «دستاورد» همخانواده است. ازاینرو گفتمان احمدینژاد دستاوردهای غیرواقعی داشته و لذا میتوان کارنامه او را زیر سؤال برد. چه بسا اصل ماجرا از ابتدا ساختگی بوده است. این خودرو «گوشه پارکینگ» است (گفتمان احمدینژاد در مرکز توجهات قرار ندارد. منزوی است و کسی دغدغه آن را ندارد). خودرو در این گوشه از پارکینگ «خاک میخورد». (یعنی تسلیم گذشت زمان و زمانه شده است. به عبور از خود تن داده و به امور ناچیز و حقیر نظر دارد و در معرض نابودی و فراموشی است). اما گفتمان نواصولگرایی چه ویژگیهایی دارد؟ پاسخ کاملا روشن است. این گفتمان نقطه مقابل هرآن چیزی است که گفتمان احمدینژاد به آن منتسب است. اما چرا این «چیزها» به طور صریح توصیف نمیشود؟ یک پاسخ بدبینانه این است که معنای این گفتمان اساسا هویت مستقل و آزاد نداشته و از آنجا که شکل و فرم ندارد، قابلشناخت نیست. در وجه خوشبینانه میتوان اظهار کرد که این گفتمان میخواهد از طریق نقد ارزشهای نهفته در کردارهای دلالتکننده به خود، تمایزبندیهای ساختاری ایجاد کند؛ بنابراین در نزد گفتمان دولت کنونی، نباید شائبهای دال بر شباهت مولدسازی و قضیه اهدای خودروی احمدینژاد پیش بیاید. این دو کردار کاملا متفاوت هستند و باید وجوه دلالتکننده این تمایز (هم به شکل سلبی و هم ایجابی) ایجاد شود.