اصلاح از آنتن آغاز میشود!
در روزگاری نهچندان دور، تلویزیون در خانه ما ایرانیها حکم اجاق روشن را داشت. همیشه وسط خانه بود و همیشه روشن. اما حالا خیلیها نهتنها با آن قهر کردهاند، بلکه مخاطب پروپاقرص رسانههای فارسیزبان خارج شدهاند.


در روزگاری نهچندان دور، تلویزیون در خانه ما ایرانیها حکم اجاق روشن را داشت. همیشه وسط خانه بود و همیشه روشن. اما حالا خیلیها نهتنها با آن قهر کردهاند، بلکه مخاطب پروپاقرص رسانههای فارسیزبان خارج شدهاند. چه شد که رسانهای فراگیر، به نهادی محدود با کمترین سطح اعتماد عمومی بدل شد؟! اما پرسش مهمتر این است: آیا میتوان به اصلاحات اساسی در کشور امیدوار بود، بدون آنکه اصلاح را از صداوسیما آغاز کرد؟ شاید اگر روزی تلویزیون به جای بازتاب صدای یکدست، پژواک صداهای متنوع مردم شود، نخستین جرقههای امید در دل جامعه شعلهور شده و زبانه کشد؛ چراکه اصلاح در رسانه ملی، نهتنها ممکن است، بلکه مقدمهای ضروری برای هر تحول سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در کشور است.
رخدادهایی نظیر پخش اظهارات موهن درباره مقدسات اهل سنت یا استهزای مقامات کشورهای همسایه که هرچند با عذرخواهی و وعده پیگرد همراه شد، گواه آن است که این سازمان همچنان از یک بازسازی عمیق و ساختاری بیبهره مانده است. چهبسا در شرایط کنونی، اندیشه انحلال این نهاد و تأسیس رسانهای نوین، مستقل و متعهد به اصول حرفهای و ملی، بیش از هر زمان دیگری ضرورت یافته باشد.
گاهی تنها یک تغییر کوچک در تلویزیون میتواند نشانه تغییری بزرگ در ذهن و دل مردم باشد. اگر روزی مردم باور کنند که رسانه ملی دوباره میخواهد صدای همه باشد، نهفقط عدهای خاص، آن روز سرآغاز فصل تازهای خواهد بود؛ فصلی که در آن اعتماد بازمیگردد، مشارکت زنده میشود و امید جان میگیرد. پس اصلاح صداوسیما نهفقط یک مطالبه حرفهای، بلکه ضرورتی ملی است؛ چراکه هیچ تحول پایداری بدون صداقت رسانهای آغاز نمیشود.
صداوسیما، با آن بودجههای نجومی و آنهمه نیروی انسانی و تجهیزات، این روزها در رقابتی نابرابر با رسانههای بینالمللی، منطقهای و حتی اپلیکیشنهای خانگی، بهسختی از پس اقناع مخاطب خود برمیآید. البته گاهی کورسوی امیدی هم دیده میشود: پخش فصل تازه سریال «پایتخت» و استقبال کمنظیر مردم نشان داد که ظرفیت بازگشت مخاطبان همچنان وجود دارد؛ به شرط آنکه رسانه ملی بخواهد برای همه نان بپزد، نهفقط برای گروهی خاص با ذائقهای خاص.
در بازتاب رسانهای مذاکرات اخیر میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده، هرچند عملکرد صداوسیما را نمیتوان بهطور کامل شایسته ارزیابی مثبت دانست، اما در قیاس با رویکردهای گذشته، نشانههایی از بهبود نسبی مشاهده میشود. گذشتهای که در آن، مذاکرهکنندگان سیاست خارجی با تولیداتی نظیر سریال «گاندو» مورد هجمه قرار میگرفتند و چهره آنان در بیلبوردهای شهری بهگونهای تحقیرآمیز بازنمایی میشد. بااینحال، به نظر میرسد این تغییر رویکرد نه از سر یک دگرگونی ساختاری و راهبردی در رسانه ملی، بلکه بیشتر برخاسته از فشار افکار عمومی یا ملاحظات مقطعی نهادهای بالادستی باشد.
اعتماد رسانهای چیزی نیست که با تزریق بودجه یا دستور و بخشنامه ایجاد شود. اعتماد حاصل «اعتبار» است و اعتبار از «حقیقتگویی» میآید. روایت بدون واقعیت، شبیه قصهای است که فقط راوی از آن لذت میبرد و مخاطب با شنیدنش فقط پوفی میزند و کانال را عوض میکند. همین نگاه روایتمحورِ بدون واقعیت، بزرگترین آفت صداوسیما شده است؛ گویی آنقدر به روایتهای خودساخته دل بسته که خودش هم گاهی باورش شده!
فراتر از این، تکرار چهرههای کارشناسی بدون تنوع دیدگاه، آنهم در موضوعات حساس، مثل مذاکرات یا مسائل اقتصادی، باعث شده مخاطب از کیلومترها دورتر بفهمد قرار است چه گفته شود! درحالیکه رسانه حرفهای، حتی اگر روایت دارد، باید آن را با ظرافت، تحلیل و حدی از شفافیت ارائه دهد؛ نه با خطکش و تهدید و موعظه.
رهبر انقلاب هم تأکید کردهاند که روایت باید مقید به واقعیت باشد؛ اما در صداوسیما گاهی روایت آنقدر از واقعیت فاصله دارد که انگار اصلا در کهکشان دیگری تولید شده است. این فاصله، نهفقط اعتماد مخاطب را از بین میبرد، بلکه به گسست اجتماعی و تحلیلرفتن سرمایه عمومی میانجامد. رسانهای که مردم به آن اعتماد نداشته باشند، حتی اگر حقیقت را هم بگوید، دیگر شنیده نمیشود.
واقعیت آن است که اصلاح در صداوسیما، نه صرفا یک تغییر در ساختار یک نهاد رسانهای، بلکه آغازگر فرایندی عمیق در راستای بازسازی اعتماد عمومی و تقویت سرمایه اجتماعی در کشور است. صداوسیما بهعنوان رسانهای فراگیر و پرنفوذ، نقشی بیبدیل در شکلدهی به افکار عمومی و میانجیگری میان حاکمیت و جامعه ایفا میکند. از اینرو هرگونه تحول در این نهاد، بازتاب گستردهای در سطح جامعه خواهد داشت. صداوسیما باید نه ابزار یکجانبه پروپاگاندای شخصی، بلکه زمینهای برای گفتوگو، نقد، شفافسازی و تقویت عقلانیت عمومی باشد.
تجربه کشورهای مختلف نشان میدهد که اصلاحات پایدار و مؤثر در حوزههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، در زمینهای از شفافیت رسانهای و تعامل آزاد اطلاعاتی شکل میگیرد. در این میان رسانههای بزرگ جریان اصلی بهویژه رسانه ملی باید پیشگام ایجاد این فضا باشند. به همین دلیل میتوان با قاطعیت گفت که اصلاح در صداوسیما، پیشنیاز اصلاحات بنیادینتر در سطوح مختلف حکمرانی است.
درواقع هرگاه صداوسیما بهدرستی اصلاح شود و از نگاهی اقتدارگرا به نگاهی مشارکتمحور و واقعنگر گذار کند، نهتنها یک نهاد کارآمدتر خواهیم داشت، بلکه گامی بزرگ و تعیینکننده در مسیر نجات ملی برداشتهایم؛ چراکه رسانهای معتبر، منصف و شفاف، مهمترین ضامن پویایی اجتماعی، ثبات سیاسی و توسعه پایدار خواهد بود.
بگذارید با یک مثال ساده، یادداشتم را جمع کنم: اگر صداوسیما نانوایی باشد، سالهاست فقط نانِ دلخواه چند مشتری خاص را میپزد، اما آن نان دیگر فروش ندارد، چون بقیه مردم یا گرسنه ماندهاند یا رفتهاند نان خود را جای دیگری تهیه کردهاند. وقت آن است که این نانوایی، دوباره برای «همه مردم» نان بپزد؛ نانی با آردِ حقیقت، خمیرِ صداقت و پختی از احترام به شعور مردم. آن وقت شاید دوباره بوی خوش اعتماد از تنور رسانه ملی بلند شود.