|

هشدار سید‌حسن خمینی:

اگر «گفت‌و‌گو» نکنیم، کار به «دعوا» می‌کشد

‌سیدحسن خمینی گفت: اگر هیجان از حد معینی بالا برود، جامعه دچار شکاف، گسل و دعوا می‌شود. اینکه فقط اطراف خودمان را ببینیم غلط است. ممکن است اطرافیان من یک‌طور فکر کنند و اطرافیان شما طور دیگری فکر کنند؛ فکر نکنیم جامعه یکسان می‌اندیشد.

اگر «گفت‌و‌گو» نکنیم، کار به «دعوا» می‌کشد

‌سیدحسن خمینی گفت: اگر هیجان از حد معینی بالا برود، جامعه دچار شکاف، گسل و دعوا می‌شود. اینکه فقط اطراف خودمان را ببینیم غلط است. ممکن است اطرافیان من یک‌طور فکر کنند و اطرافیان شما طور دیگری فکر کنند؛ فکر نکنیم جامعه یکسان می‌اندیشد.

یادگار امام با تأکید بر گفت‌وگو در جامعه، گفت: جامعه ما جامعه‌ای نیست که در آن یک طرف صد درصد و طرف دیگر صفر درصد باشد، بلکه جامعه‌ای با کلونی‌ها و مجامع فکری مختلف است. من در بیانیه‌ای که در اوایل حوادث اخیر نوشته بودم، گفتم که اگر گفت‌وگو نکنیم کار به دعوا می‌کشد و با وجود دعوا کشور صد سال عقب می‌افتد. حجت‌الاسلام سید‌حسن خمینی در دیدار دبیرکل و اعضای شورای مرکزی حزب مردم‌سالاری در حسینیه جماران، با اشاره به اینکه امام حسین(ع) در مناظره با معاویه می‌فرمایند «عقل به کمال نرسد مگر با پیروی از حق»، تعریف حق را یکی از سخت‌ترین امور برشمرد و افزود: همه ما باید تابع حق و عدالت باشیم، اما مصداق عدالت چیست؟ کمونیست‌ها عدالت را به «تساوی» معنا می‌کردند که تعریف غلطی بود و به نتیجه نرسید و شکست خورد. ارسطویی‌ها آن را به «وضع شیء فی محله» معنی می‌کنند. بعضی‌ها هم گفته‌اند «عدالت یعنی آنچه برای خودمان می‌خواهیم، برای دیگران هم بخواهیم و چیزی که برای خودمان نمی‌خواهیم، برای دیگران هم نخواهیم».

وی ادامه داد: ممکن است تعریف‌های دیگری هم برای عدالت باشد و در مورد مفهوم «حق» هم همین‌طور است. همه خودشان را حق می‌دانند و کمتر کسی است که بگوید من ناحق هستم. البته در بعضی جاها مسئله خیلی روشن است و طرف می‌گوید منافع من فلان تصمیم را اقتضا کند؛ مثل کاری که ترامپ با برجام یا صدام با معاهده الجزایر کردند و گفتند به نفع ما نیست و ما آن را کنار می‌گذاریم چرا‌که منافع ما در آن تأمین نشده است. یعنی بحث عدالت و حق را به یک نوع منفعت شخصی برگرداندند. روشن است که فطرت بشری این را غلط می‌داند.

سیدحسن خمینی با اشاره به اختلاف‌‌نظر در مسائل عادی کشور، تصریح کرد: نمی‌توانیم بگوییم همه کسانی که این اختلاف‌نظرها را دارند، می‌دانند که ناحق می‌گویند و عمدا بر ناحقشان پافشاری می‌کنند. ممکن است بگوییم تو منفعت داری یا از سوی دیگر بگوییم تو دستت به گوشت نمی‌رسد و اگر می‌رسید فلان سخن را نمی‌گفتی، ولی نمی‌توان گفت همه کسانی که با یکدیگر متفاوت حرف می‌زنند، حق را می‌شناسند و عامدانه بر باطل ایستادگی می‌کنند تا حق را از بین ببرند. اینجا بحث تضارب افکار پیش می‌آید؛ یعنی طبیعی است که من یک‌طور فکر می‌کنم و شما طور دیگری فکر می‌کنید، من به یک چیز باور دارم و شما به یک چیز دیگر.

وی اظهار کرد: به همین جهت باید بپذیریم که درباره این حقوق گفت‌وگو کنیم و بعد بپذیریم نتیجه‌ای در مقام عمل اعمال شود که برایند کلی جمع ماست. این امر ساده و قابل فهمی است، اما در همین مطلب ساده دو مغالطه جدی ممکن است پدید آید. یکی اینکه گروهی بگویند «حق» ربطی به مردم، اکثریت و مردم‌سالاری ندارد، بلکه حق آن چیزی است که با قواعد خاص خود شناخته می‌شود، پس اصلا نباید به نظر اکثریت توجه کرد. البته این سخن درست است؛ چرا‌که صحت آنچه من حق می‌دانم، وابسته به نظر اکثریت افراد نیست و من با عقل خود به آن رسیده‌ام؛ اما سؤال اینجاست که چرا باید آن را به شما تحمیل کنم؟ یا شما هم‌عقیده من هستید که سخنم را قبول دارید یا اگر قبول ندارید من نمی‌توانم اجبار کنم که تو هم باید مثل من بیندیشی.