|

سیدجواد طباطبایی، پ‍ژوهشگر مطرح تاریخ، سیاست و فلسفه درگذشت

راوی تاریخ زوال

سیدجواد طباطبایی، پ‍ژوهشگر تاریخ، سیاست و فلسفه، در 77 سالگی دور از مرزهای ایران درگذشت. کشوری که آن را «ایران بزرگ فرهنگی» می‌خواند، فراتر از محدوده جغرافیای سیاسی ایران، همان «ایرانشهری» که مردمانش میراث مشترکی آفریدند و چه‌بسا اینک سرنوشت سیاسی متفاوتی از ایرانیان در وطن دارند.

راوی تاریخ زوال

شرق: سیدجواد طباطبایی، پ‍ژوهشگر تاریخ، سیاست و فلسفه، در 77 سالگی دور از مرزهای ایران درگذشت. کشوری که آن را «ایران بزرگ فرهنگی» می‌خواند، فراتر از محدوده جغرافیای سیاسی ایران، همان «ایرانشهری» که مردمانش میراث مشترکی آفریدند و چه‌بسا اینک سرنوشت سیاسی متفاوتی از ایرانیان در وطن دارند. سیدجواد طباطبایی در 23 آذر 1324 در تبریز به دنیا آمد، پدرش را که از اهالی بازار بود در کودکی از دست داد و در همان دوران نزد کشیشی زبان فرانسه آموخت. طباطبایی دانش‌آموخته حقوق در دانشگاه تهران و فلسفه سیاسی در دانشگاه سوربن فرانسه، در سال 1363 بعد از دفاع از رساله خود درباره «تکوین اندیشه سیاسی هگل جوان» با دریافت درجه ممتاز دکترای دولتی به ایران بازگشت و به عضویت هیئت علمی دانشگاه تهران درآمد و همچنین معاون پژوهشی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شد. اما پس از چندی با اتهاماتی نظیر لیبرال‌، لاییک و ملی‌گرابودن از دانشگاه اخراج شد. خودش معتقد بود «هرکسی بیرون از تقلید رایج علمی» بود، با انتساب به این صفت‌ها حذف می‌شد. به هر تقدیر، طباطبایی بعد از اخراج از دانشگاه، به کار پ‍ژوهشی روی آورد و با امکاناتی که مراکز پژوهشی فرانسه، آلمان و آمریکا در اختیارش قرار دادند، به پژوهش درباره تاریخ اندیشه در ایران پرداخت. او از سال ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۵ در مؤسسه مطالعات سیاسی-اقتصادی پرسش به تدریس مشغول بود و مدیریت گروه فلسفه مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی را نیز بر عهده داشت. طباطبایی در سال‌های حضورش در فرانسه، هم در حلقه لویی آلتوسر و فرانسوا شاتله بود و هم با کشیش‌های یسوعی‌ای که در مسائل فلسفی خبره بودند رفت‌وآمد داشت و همان سال‌ها آثاری از جمله «یادداشت‌هایی درباره دیالکتیک» ولادیمیر لنین و «لنین و فلسفه و سه مقاله دیگر در ف‍ل‍س‍ف‍ه م‍ارک‍س‍ی‍س‍ت‍ی» لویی آلتوسر را ترجمه کرد که اواخر دهه 50 منتشر شدند. اگرچه سال‌ها بعد طباطبایی در سخنرانی‌های خود در ایران، از هگلی دانستن خود و برخی نوشته‌هایش طفره می‌رود و می‌گوید: «نه، به هیچ عنوان. شاید در قسمت‌هایی هگلی بوده اما نه در تمام بحث‌هایم. نویسنده باید بتواند در شرایطی خاص، به شکلی بنویسد که هم همه‌‌چیز را گفته باشد و هم نگفته باشد. لوی اشتراوس این فن را هنر نوشتن می‌نامد. در واقع اشتراوس این فن را این‌چنین بیان می‌کند که برخی نویسندگان در زمان خفقان کتاب‌هایی نوشته‌اند که نمی‌توان در آن برهه خاص زمانی درباره موضوع آن حرف زد اما آن نویسندگان آنچه را باید گفته می‌شد بیان کرده‌اند بی‌آنکه ممیزی متوجه شود. البته به نظرم از دهه 60 شمسی، برخی سعی داشتند با تفسیر هگل نشان دهند که فاشیسم بر شانه‌های او آمده و در واقع از طریق پوپر این شکل از هگل را وارد ایران کردند و گمان داشتند که به سادگی اثبات کرده‌اند چون فاشیسم با هگل همراه است پس می‌توان با برجسته‌‌کردن نقطه مقابلش و انتقاد از هگل، به تثبیت نقطه مقابل برسند؛ بنابراین بنا شد هر آنچه در نظر آنها به‌دردنخور و با آرای آنها در تضاد است هگلی بنامند. همین مسئله را به دکتر داوری و من نیز نسبت داده‌اند. اما تمام این حرف‌ها به‌ این دلیل بود که آنها هگل نخوانده و آن را نفهمیده بودند. از طرفی دیگر مگر بنا بود که من تمام کارت‌های خودم را‌ رو کنم. کسی که بیشترین تأثیر را در تمام آثارم از او کسب کرده‌ام به این دلیل که گمان می‌کردم مسائل ایران را از منظر او بهتر می‌توان فهمید و تحلیل کرد، کسی است که در هیچ‌یک از آثارم نامی از او نبرده‌ام و این به آن دلیل بود که خواننده غرض‌دار را به جایی بفرستم که گم شود. یعنی به سمت هگل راهنمایی‌شان کرده‌ام. بنابراین هگل کمترین تأثیر را در آثارم داشته که بنا بر مناسبت‌هایی خاص بوده و ازاین‌رو نمی‌توان هیچ‌یک از آثارم را هگلی دانست... تحلیل من هگلی و دیالکتیکی نیست، تحلیل من استراتژیک است». البته سیدجواد طباطبایی، سال‌ها پیش در حین نزدیکی به آلتوسر مارکسیست، به فیلسوف ایدئالیست آلمانی یعنی هگل گرایش پیدا می‌کند و از مارکسیسم به‌کلی دست می‌کشد. خودش درباره این چرخش دیدگاه می‌گوید وقتی رساله دکترای خود را درباره هگل می‌نوشت بیشتر از دیدگاه مارکسیستی، هگل را دنبال می‌کرد؛ اما بعد از گذشت زمان درمی‌یابد که نمی‌توان از دیدگاه مارکس، هگل را نوشت، بنابراین گرایش او سمت‌وسویی دیگر گرفت و این بحران تا اوایل انقلاب ادامه داشت. اما در حول‌وحوش انقلاب، طباطبایی به‌کل از فکر و دیدگاه مارکسیستی خداحافظی کرد و نوشتن رساله دکتری‌اش را از سر گرفت.

عمده شهرت سیدجواد طباطبایی به ایده‌های او درباره «ایرانشهر» و مهم‌تر از آن، پروژه‌ای بازمی‌گردد که آن را «زوال اندیشه سیاسی در ایران» می‌خواند و نظریاتش را دراین‌باره در قالب کتابی با عنوان «زوال اندیشه سیاسی در ایران‌: گفتار در مبانی نظری انحطاط ایران‌» منتشر کرده است و از قضا همین کتاب، منشأ نقد و نظرات فراوان بوده است. طباطبایی در مقدمه این کتاب که به قول خودش قرار است «وجوهی از زوال اندیشه سیاسی در متنی از تاریخ انحطاط ایران» را شرح بدهد، می‌نویسد: «تاکنون هیچ کتاب مهمی درباره تاریخ اندیشه سیاسی در غرب به فارسی برگردانده نشده است. مشکل بشود دریافت درستی از اندیشه سیاسی در غرب پیدا کرد و ازآنجاکه طرح نگارنده این سطور برای نوشتن تاریخ اندیشه سیاسی در یونان به تعویق افتاده من بر آن شدم تا فشرده‌ای از دستاوردهای واپسین پژوهش‌های مربوط به یونان را برای آگاهی خوانندگان در بخش نخست بیاورم». طباطبایی به این ترتیب، خود را آغازگر پژوهش در حوزه‌ای می‌داند که مطالعه تطبیقی اندیشه سیاسی فلاسفه دوره اسلامی با نوشته‌های فلاسفه یونانی است و باور دارد هنوز تاریخ مدونی از اندیشه سیاسی در ایران نوشته نشده و تا زمانی‌ که چنین تاریخی تدوین نشده باشد ارزیابی درستی از آن ممکن نخواهد بود و از این منظر، «دگرگونی‌های تاریخی و تاریخ اندیشه سیاسی آینده ایران در گرو پیشبرد چنین بحثی است». می‌توان گفت پروژه فکری سیدجواد طباطبایی، تحلیل و روایت تاریخ انحطاط و زوال اندیشه سیاسی است که البته خود آن را «تعطیل اندیشه به طور کلی و اندیشه سیاسی به طور مشخص» هم می‌خواند. اما در روایت او از تاریخ انحطاط چه ایده‌ای نهفته که منتقدان بسیاری را برآشفته است و البته طباطبایی مریدان و منتقدان سرسختی دارد. تاریخ انحطاطی که سیدجواد طباطبایی می‌نویسد از دیدگاه منتقدانش، بیش از هر چیز، تاریخ انحطاط قدرت‌ها و دولت‌هاست و بنابراین نظریه او همواره رو به سوی دولت دارد و با قدرت در سخن است. پیکان تیز نقد مخالفان طباطبایی بر «دولت‌گرایی در خدمت قدرت» است که از نظریات او مستفاد می‌شود. اما خود او این نقد را نمی‌پذیرد و مدعی است که بحث‌هایش نه روشنفکری است و نه جایی در مناسبات قدرت دارد. سیدجواد طباطبایی پروژه فکری خود را «جهاد اکبر به معنای درافتادن با خود برای طرح یک مسئله اساسی» اعلام می‌کند و معتقد است «بحث روشنفکری اتخاذ موضعی سیاسی، ایدئولوژیکی است که می‌توان مثل نظریه غرب‌زدگی آل‌احمد، با ایراداتی اساسی، کل نظریه را به هوا فرستاد چون یک موضع‌گیری سیاسی و ایدئولوژیکی در مناسبات قدرت است». از منظر سیدجواد طباطبایی هیچ‌‌یک از روشنفکران مطرح ایرانی کار روشنفکری درخوری انجام نداده‌اند و به این اعتبار، او روشنفکری گذشته و حال ایرانی را متهم به ایدئولوژیک‌‌بودن و دست‌اندازی به قدرت می‌کند، اما خود را مبرا از ایدئولوژی می‌داند و معتقد است پروژه‌اش ترکیبی از روشنفکری و غیرروشنفکری است و تأکید دارد که هیچ جایگاهی در تقویت قدرت سیاسی ندارد. با این اوصاف، بسیاری از روشنفکران معتقدند دفاع ضمنی او از نظریه «خلافت» در این بستر معنا می‌شود. طباطبایی در یکی دیگر از نظریات بحث‌برانگیز خود، علیه سکولاریسم در ایران سخن می‌گوید و معتقد است این بحث درباره اسلام موضوعیت ندارد و به همین دلیل، فعالان سیاسی را مقلدان بحث‌های جامعه‌شناسی هضم‌نشده می‌خواند که سکولاریسم را مرهم دردهای کشورهایی مانند ایران می‌دانند. شاید ازاین‌روست که سیدجواد طباطبایی در سال‌های اخیر به «مُراد» گروهی از اهالی اندیشه و سیاست خاصه اصلاح‌طلبان محافظه‌کار بدل شده است، تا حدی که او را «پدر سیاست ایران» نیز خوانده‌اند. این گرایش به‌ویژه بعد از شکست روشنفکری دینی و پایان دوران اصلاحات در میان برخی از اصلاح‌طلبان قوت گرفت و آنان نیز به ‌سیاق طباطبایی به این باور رسیدند که باید دین را در کنار نهادهای دیگر ابزاری برای دولت‌سازی بدانند. مدافعان سرسخت طباطبایی بیش از همه بر همین ایده دولت‌سازی و شیفتگی طباطبایی به ایران تأکید دارند.

سیدجواد طباطبایی از سال ۱۳۹۷ به‌ منظور تکمیل پژوهش‌های خود و درمان بیماری در آمریکا اقامت داشت. او که برای موافقان و مریدانش، پدر سیاست ایران و نزد منتقدانش محافظه‌کاری است که نظریاتش راه به تئوری‌های افراط‌گرا می‌برد، پس از چهار سال بیماری در نهم اسفند 1401 در لس‌آنجلس آمریکا درگذشت، اما به‌ خاطر تأثیر و جریان‌سازی اندیشه‌های او، دست‌کم در دو دهه اخیر، همچنان نظریاتش می‌تواند با بازخوانی و نقد و نظراتی همراه باشد. از آثار سیدجواد طباطبایی می‌توان به کتاب‌های «ابن‌خَلدون و علوم اجتماعی؛ گفتار در شرایط امتناع»، «تاریخ فلسفه اسلامی» و «فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی» هانری کربن، «ملت، دولت و حکومت قانون؛ جُستار در بیان نص و سنت»، «تأملی در ترجمه متن‌های اندیشه سیاسی جدید؛ مورد شهریار ماکیاولی»، «تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا» و «تأملی درباره ایران» اشاره کرد.