نقد و بررسی کتاب «درختها و قتل مرزوق»
غربت در وطن
بهتازگی کتاب «درختها و قتل مرزوق» نوشته عبدالرحمن منیف با ترجمه موسی اسوار به همت انتشارات هرمس منتشر شده است. عبدالرحمن منیف (۱۹۳۳-۲۰۰۴) از بزرگترین نویسندگان عرب قرن بیستم است. ویژگی بازر بیشتر آثار او، بازنمایی واقعیتهای سیاسی و اجتماعی جهان عرب، بهخصوص کشوهای استبدادزده زیر بار سرکوب سیاسی و اختناق و فشار است.
غزاله صدرمنوچهری: بهتازگی کتاب «درختها و قتل مرزوق» نوشته عبدالرحمن منیف با ترجمه موسی اسوار به همت انتشارات هرمس منتشر شده است. عبدالرحمن منیف (۱۹۳۳-۲۰۰۴) از بزرگترین نویسندگان عرب قرن بیستم است. ویژگی بازر بیشتر آثار او، بازنمایی واقعیتهای سیاسی و اجتماعی جهان عرب، بهخصوص کشوهای استبدادزده زیر بار سرکوب سیاسی و اختناق و فشار است. او نوشتن را در آستانه چهلسالگی و همزمان با شکست در جنگ ششروزه ۱۹۶۷ شروع کرد و نخستین اثرش، «درختها و قتل مرزوق»، با استقبال مخاطبان و تحسین منتقدان روبهرو شد. منیف در این رمان، مانند بیشتر آثار خود، راوی درهمشکستگی، ناامیدی و فروپاشی آدمها زیر بار اجبارهای خودکامگان است. او از دغدغههای انسان معاصر عرب برای آزادی، امکان مشارکت در ساخت جامعه و امرار معاش و رؤیای آیندهای مینویسد که به واسطه شرایط اجتماعی و مسائل سیاسی بیجان و خالی از تصور امکان شده است. این نویسنده شهیر عرب در رمان خود دو شخصیت نوعی از نسل پس از جنگ جهانی دوم را به صحنه میآورد که تجارب زیسته و ذهنیتی متفاوت دارند، اما در یک مورد با هم مشترکاند: غربت در وطن. بنا بر تحلیل منیف، این غربت جلوهای از سرشت کلی انسان معاصر در جهان عرب است که در احساس عمیق شکست تجلی یافته است. علیاصغر محمدخانی، در ابتدای نشست هفتگی شهر کتاب که در روز سهشنبه نهم اسفند با حضور موسی اسوار، امیدطبیبزاده و آبتین گلکار برگزار شد، به کتابهای ترجمهشده منیف اشاره میکند؛ «پایانها» و «شرق مدیترانه» و «شهرهای نمک». «درختها و قتل مرزوق» چهارمین اثر به فارسی ترجمهشده از اوست. این رمان گفتوگوی دو شخصیت، الیاس نخله و منصور عبدالسلام، است که در قطاری همسفر هستند. الیاس در روستایی میزیسته و درختانش خشک میشود. بخشهایی از این سرگذشت واقعی و بخشهایی از آن در دنیای خیالی است؛ یعنی نویسنده این بخش را در قالب رئالیسم جادویی نوشته است. منصور عبدالسلام در بخش دوم و راوی کتاب است. او حدودا ۳۵ساله است و از کارهایش سخن میگوید و در نهایت به قتل مرزوق اشاره میکند. عبدالسلام بعد از اخراج از دانشگاه با شکستهای مختلفی مواجه میشود.
موسی اسوار، مترجم کتاب، معتقد است عبدالرحمن منیف توانسته آثاری ارائه کند که جنبه فرازمانی و فرامکانی دارد؛ یعنی به یک بوم یا محیط خاص اختصاص ندارند و موضوعات آنها میتواند در همه کشورهای خاورمیانه صادق باشد. نامهایی که منیف در رمانهای خود اختیار میکند، جنبه نمادین دارند و میتوانند در هر یک از این کشورها باشند. البته او در برخی آثار خود یک حوزه جغرافیایی را مشخص میکند و با کدهایی خواننده را بهروشنی متوجه کشور یا نظام حاکمیتی مدنظرش میکند. «عبدالرحمن منیف از محیطی بسته برآمده بود؛ یعنی در اردن متولد شده و دبیرستان را در آنجا پشت سر گذاشته بود. در ادامه در دانشکده حقوق بغداد درس خواند و به سبب فعالیتهای سیاسی و اعتراض به پیمان بغداد در نیمه قرن بیستم از آن کشور اخراج شد و تحصیلاتش را در قاهره پی گرفت. در مقطع کارشناسیارشد و دکتری اقتصاد نفت در یوگسلاوی درس خواند و فارغالتحصیل شد و به یکی از خبرهترین کارشناسان نفت در جهان عرب تبدیل شد. او در دهه هفتاد میلادی قرن گذشته، حدود شش سال سردبیر مجله «نفت و توسعه» در بغداد بود. همچنین هفت، هشتسالی در شرکت نفت سوریه خدمت کرد. منیف در تمام این مدت مطالعه میکرد، بهخصوص بسیار در رمان و تاریخ غور میکرد. خود او میگوید من دیر قدم در وادی رمان گذاشتم، چراکه در آستانه چهلسالگی اولین رمان خود را منتشر کرد». اسوار اشاره میکند که یکی از رمانهای منیف، «ماراتن» به حوادث ۲۸ مرداد میپردازد؛ یعنی به حوادث دوران دکتر محمد مصدق و شخصیتهای آن دوران مربوط است، منتها از شخصیتها و وقایع با نامهای نمادین یاد میکند. از نگاه اسوار، محور تمام رمانهای منیف تحولات سیاسی، اجتماعی، جمعیتی بر اثر پدیدآمدن وضعیتهای اقتصادی تازه، سلب هویت واقعی آدمها و دوگانگی در وجود آدمهاست. هر دو شخصیت «درختها و قتل مرزوق» به نحوی از وطن کنده شدهاند؛ یکی کشاورز سادهای است که از شهر خودش کنده شده است، چون زمین و درختانی را که عاشقانه دوست میداشته، در قماری باخته و ناچار در پی شغلی از این شهر به آن شهر آواره شده و به هر کاری دست زده تا سرانجام به قاچاق لباسهای دستدوم به بازاری در ناحیهای مرزی رسیده است. در مقابل او روشنفکری است که به علت سختگیریهای سیاسی، عرصه بر او تنگ شده و به سبب صراحت لهجه از دانشگاه اخراج و ناچار به جلای وطن شده و باز بهناچار در سمت مترجم به یک گروه باستانشناسی فرانسوی پیوسته است. «این مسئله غربت در وطن در رمانهای دیگر این نویسنده نیز تکرار میشود. اینجا مسئله کندن از وطن است، در رمان دیگر گروههای سیاسی یا مبارزات سیاسی است که بهنوعی باعث میشود شخصیت در وطن خودش بیگانه تلقی و طرد شود و ناچار جلای وطن کند». اسوار میگوید همچنین در رمان «پایانها» یا «سرانجامها» منیف، داستانهای متعددی با رشته واحدی به هم پیوند میخورند. هر یک از این داستانها سرنوشت یک انسان است و کلیت اثر وضع موجود انسان عربی را تصویر میکند. «منیف بهشدت به رمان اعتقاد دارد. البته آن کورسوی امید را هم میگذارد و کاملا سیاهبین نیست. او را در شمار اندک نویسندگانی تلقی کردهاند که ادب را بهمثابه مقام پیشنگری زیبا و محاکمه گذشته و کوشش برای نجات آینده میبیند. خود او میگوید، رمان ریهای است که با آن تنفس میکنم و راه و وسیله من برای گفتوگو با دیگران است. همچنین، بر این باور است که بهخصوص نسلهای حاضر برای قرائت تاریخ بیش از آنکه به کتابهای تاریخ توجه کنند باید رمان بخوانند».
امید طبیبزاده، محقق و مترجم در بخشی از سخنان خود از ساختار رمان میگوید و معتقد است: «آنچه رمان را ارزشمند میکند، ساختار خود رمان است. حساب داستان از آنچه بیان میکند، جداست و خود داستان حیاتی برای خود دارد که در این رمان بسیار برجسته و درخشان است. کتاب خاطرات فردی است که در پایان به سایه خودش در آینه شلیک میکند، او را به بیمارستان میبرند و خبرنگاری آنها را چاپ میکند. راوی رمان، منصور عبدالسلام، جوان ۳۵ساله و استاد دانشگاهی است که به سبب سخنانش در کلاس از دانشگاه اخراج شده و هیچکجا به او اجازه کار نمیدهند. او چارهای جز ترک وطن برایش باقی نمانده و بعد از دو سال گذرنامهای میگیرد و سوار قطار میشود. او در قطار میتواند در کوپه درجهیک بنشیند، اما بهعمد در کوپه درجهدو مینشیند؛ چراکه هنوز بارقههایی از تفکرات چپ و مفاهیمی همچون خلق کارگر یا خلق زحمتکش در ذهنش هست و نمیخواهد از این مردم جدا باشد. به نظر میرسد در قطار نشستن عبدالسلام و همصحبتی او با الیاس نخله، آغاز فروپاشی روانی اوست. روشنفکر و استاد دانشگاه عرب در کوپهای با کارگری شروع به صحبت و میگساری میکند و حتی به تمسخر مسافری مسلمان دست میزند. هرکسی چنین کاری کند لزوما دیوانه نیست، ولی در این داستان این نقطه آغاز فروپاشی عبدالسلام است. شیوه روایت در این بخش کتاب کاملا کلاسیک و خطی است. هیچگونه آشفتگی زمانی یا حتی فلشبک بدان معنا در آن نیست، بلکه شرح خاطرات کارگری است از زمان کودکی تا لحظهای که در قطار مینشینند و از هم جدا میشوند. زمانی که الیاس نخله قطار را ترک میکند، فروپاشی روانی عبدالسلام قویتر میشود و شیوه روایت از بیان مستقیم به جریان سیال ذهن منتقل میشود. نکته مهم اینجاست که جریان سیال ذهن بهعنوان یک شیوه روایت باید دلیلی داشته باشد، این دلیل در کتاب منیف فروپاشی روانی عبدالسلام است که به مرور بیشتر میشود».
آبتین گلکار، مترجم و منتقد نیز در بخشهایی از سخنانش اشاره میکند که «درختها و قتل مرزوق» در سال ۱۹۸۰ به روسی ترجمه شده و غائب طعمهفرمان بر ترجمه این اثر مقدمهای نوشته و به زمینه تاریخی آن اشاره دارد. او در این مقدمه بر «ژوئن ۱۹۶۷» تکیه میکند و بر آن است که در کتاب کدهایی هست که بیمنظور نیست. طعمهفرمان بیان میکند که منیف از هرگونه اشاره جغرافیایی که بخواهد ماجرای اثر را به ملتی خاص در میان اعراب نزدیک بکند پرهیز میکند و آثارش کل جهان عرب را پوشش میدهد. گلکار بارزترین مضمون «درختها و قتل مرزوق» را رؤیا میداند و میگوید: «این کلمه بارها در رمان تکرار میشود، جملات زیبایی درباره آن نقل میشود و همیشه انگار چیزی دستنیافتنی است. این رؤیا نقطه مقابل رؤیای آمریکایی است. اگر در رؤیای آمریکایی همه جویای طلا و شهرت و ثروت میلیونیاند، در رؤیای عربی منتهای آرزوی قهرمانان این است که یک زندگی معمولی داشته باشند و کسی کاری به کارشان نداشته باشد، اما هیچگاه به آن نمیرسند. سادهترین رؤیا هم برای شخصیتهای این داستان دستنیافتنی است. حال آنکه در رؤیای آمریکایی حتی اگر قهرمان به آنچه میخواهد نرسد، باز هم امیدواری هست، اینجا حتی امیدی هم وجود ندارد». گلکار ضمن اشاره به شباهت میان غائب طعمهفرمان و عبدالرحمن منیف، میگوید: «درخت هم در بخش اول عنوان این رمان هم در عنوان اثر غائب طعمهفرمان، «درخت نخل و همسایهها» حضور دارد و در داستان نقشی مشابه بازی میکند. گویا درخت نزد داستاننویسان عرب نمادی بارز است. در اثر منیف، الیاس نخله وقتی به ناکامی و افلاس میافتد که درختهایش را در قمار میبازد؛ گویی درخت نمادی از استواری یا ثبات باشد و وقتی از دست برود، شیرازه کار از دست برود. به غیر از این، منیف کتاب خود را با دو نماد درخت و مرزوق نامگذاری میکند. متن رمان را با درختها و ازدستدادن آنها آغاز میکند و با خبر قتل مرزوق به پایان میرساند».