برای چهلم دکتر رضا یوسفیان
فرزند شایسته ایران
دکتر رضا یوسفیان، پزشک متخصص، متعهد و دوراندیش، جانباز آزاده و ایثارگر وارسته، پاکنهاد و خیرخواه، مخلص و زلال، مدافع آزادی و عدالت، جستوجوگر حق و حقیقت با سابقه درخشان و پرافتخار دفاع از میهن و حقوق اساسی ملت در ایام جنگ، دانشگاه، شورای شهر و مجلس، هزار افسوس که چه زودهنگام به واسطه سرطان از میان ما رفت! هنوز باورم نمیشود، 40 روز از آسمانیشدنش میگذرد.
میثم سعیدی: دکتر رضا یوسفیان، پزشک متخصص، متعهد و دوراندیش، جانباز آزاده و ایثارگر وارسته، پاکنهاد و خیرخواه، مخلص و زلال، مدافع آزادی و عدالت، جستوجوگر حق و حقیقت با سابقه درخشان و پرافتخار دفاع از میهن و حقوق اساسی ملت در ایام جنگ، دانشگاه، شورای شهر و مجلس، هزار افسوس که چه زودهنگام به واسطه سرطان از میان ما رفت! هنوز باورم نمیشود، 40 روز از آسمانیشدنش میگذرد. نگارنده افتخار و توفیق سالها همکاری، همدلی و مجالست با این سرمایه بزرگ و تحسینبرانگیز و همواره لبخند به لب را داشتهام و اکنون چه سخت و دشوار است که برای چهلم یکی از بهترین فرزندان شایسته ایران بنویسم! در 40 روز گذشته دوستانش مرقومههای بسیاری برای ایشان نوشتند، در این مقاله کوتاه بر آنم تا چند ویژگی و دغدغههای ارزشمند این قهرمان ملی را هرچند خلاصه با مخاطبان به اشتراک بگذارم.
1 تجربه زیسته رضا یوسفیان منحصربهفرد بود و این ویژگی، با بسیاری دیگر از همنسلانش نقطه تمایز ایجاد میکرد. طیکردن این مسیر پرفراز و فرود و عبور هوشمندانه از این گذرگاه او را در جایگاهی رفیع و بیبدیل نشانده بود. رضا، متولد 1346 بود و در اوج نوجوانی، انقلاب ایران را تجربه کرد. با توجه به شرایط خطیر ابتدای دهه 60 بسیار زود برای دفاع از وطن به جبهه میرود و در 16سالگی به اسارت دشمن درمیآید که رهاورد آن هشت سال دوری، شکنجه، اذیت و آزار، رنج و تحمل مصیبتهای فراوان است. با این حال امیدوارانه ایام طولانی اسارت را تبدیل به فرصتی برای خودشناسی، خودسازی، یادگیری و تحول میکند. او توانسته بود در متن رنج و مرارت، خلق فرصت کند و به خودشکوفایی دست یابد. چندین مهارت زبانی اعم از انگلیسی، عربی و آلمانی را فرامیگیرد و آموختههای وی در سالهای حضور در مجلس به عنوان نماینده مردم میشود آوردهاش برای مؤثرشدن. او علاوه بر یادگیری، صبر، استقامت و مدارا و همچنین امیدواربودن را در خود پرورش میدهد، هویتش صیقل میخورد و سیاهترین روزهای اسارت را به روشنایی و امید تبدیل میکند. این تجربهها از او شخصیتی آرام، صبور و باوقار و کمنظیر ساخته بود که حضورش مایه آرامش و امنیت خاطر دیگران بود و او را شایسته لقب «اقیانوس آرام» میکرد. ظاهر رضا آرام بود اما نهادش بس ناآرام، بیقرار و سرشار از دغدغههای مسئولانه و خیرخواهانه. این آزاده سرافراز پس از بازگشت به وطن بر کرسی دانشجوی پزشکی دانشگاه شیراز نشست؛ نه فقط برای درسخواندن صرف و پزشکشدن بلکه دانشگاه میشود دریچه ورودش به اندیشهورزی، سیاستورزی و کنشگری اجتماعی مؤثر برای تعیین سرنوشت خود و هموطنان؛ و در این عرصه نیز چه خوش درخشید. گویی برای رضا مسئولانه در متن بودن یک اصل بود؛ چه این متن صحنه دفاع از کشور باشد چه عرصه دفاع از حقوق اساسی ملت. در ایام اسارت فراتر از صبر و استقامت حرکت کرد. از همراهان آن ایام سخت شنیدم که در آن مقطع برای مقابله با ظلم فاحش علیه اسرای ایرانی، از خود گذشتن و تقدم دیگران بر خود را سرلوحه قرار داد و با تدبیر مثالزدنی زمینه افشاگری علیه دستاندرکاران اردوگاه را فراهم کرد! از هشت سال حضور وی در اسارت میتوان سریال طولانی ساخت اما رضا حتی به اندازه یک ساعت هم از آن هشت سال سخن نگفت حتی با اصرار دوستان نزدیکش! برخلاف عدهای که بدون حتی یک روز تجربه آن ایام به اندازه هشت سال روایت کاسبکارانه به خورد دیگران میدهند! حتی کمتر از رضای جانباز و آزاده روایت شنیدیم و نگارنده نیز پس از مرگ او متوجه یکی از مجروحیتهایش بهواسطه اصابت گلوله در ایام جنگ شدم که هرگز درباره آن حرفی به میان نیاورد.
2 یوسفیان، انسانی باهوش بود؛ علاوه بر هوش عقلی بالا، از هوش هیجانی قابل توجهی نیز برخوردار بود اما فصل ممیزه رضا با بسیاری دیگر، برخورداری از هوش شرافت(Decency Quotient-DQ) بود که عنصر کمیاب در سپهر کنشگری روزگار ماست. هوش شرافت به او همدلی و همراهی مراقبت از همراهان و همنوعان را نیز عطا کرده بود و باعث میشد او برای «انسان»، مهربان و دلسوز باشد، فارغ از عقاید و سلایق، بهترینها را برای آنها طلب کند و مدافع حقوق بنیادی آنها شود. همواره تلاش میکرد آنچه را درست است، انجام دهد حتی زمانی که انجام عملی دشوار و توأم با خطر و ریسک باشد. او در ردای نمایندگی مردم مدافع سرسخت حقوق اساسی همه بود، آرزوی رفاه در شأن ملت را داشت و از سیاستها و برنامههایی که این مهم را هدف قرار میدادند پشتیبانی میکرد. انصاف، صداقت، پاکدستی در کنار اخلاقی زیستن منشور طلایی رفتاری ایشان بود. دکتر یوسفیان مسئولیتپذیر بود و مسئولیت رفتارها و اعمال خود را بر عهده میگرفت و در قبال آنها پاسخگو بود و اگر لازم بود به اشتباه خود اعتراف میکرد. شرافت عامل مهم و همیشه همراه او بود برای همین هم با احترام و وقار رفتار میکرد و میتوانست اعتماد موافق و مخالف خود را جلب کند و شده بود احترامبرانگیز. انسانهای با ضریب هوش شرافت بالا نمیتوانند موافق بیعدالتی، ظلم، دروغ و بیانصافی باشند و رضا از ضریب هوش شرافت بالایی برخوردار بود و تصمیمگیریهایش آگاهانه.
3 رضا یوسفیان از موهبت دیگری نیز برخوردار بود که کمتر به آن توجه شده و آن نوعی توانایی شناختی یا هوش فرهنگی (cultural quotient-CQ) است. به این معنا که توانایی تشخیص و سازگاری با طیف وسیعی از تفاوتهای فرهنگی افراد و محیطهای مختلف را پیدا کرده بود. قابلیت سازگاری با ناهمگونها و برقراری ارتباط با تفاوتهای متنوع، از همین ویژگی برجسته او سرچشمه میگرفت. با تغییرات شرایط محیطی انعطافپذیری و سازگاری پیدا میکرد و شاید این مهم را در ایام سخت اسارت بهدرستی آموخته بود. او در خود قابلیت «چندبینشی» را پرورش داده بود و این مهم ظرفیت انطباق با تفاوتها را در او فراهم کرده بود. به همین دلیل در میان دوستان او طیف وسیع افراد با سلیقههای فکری و خاستگاههای متفاوت را بهوفور میتوان یافت و این خصیصه یوسفیان را تبدیل به حلقه اتصال و ارتباطدهنده مجموعههای مختلفی در شبکه روابط اجتماعی کرده بود. امری که برای مناسبات بینالاذهانی در سپهر اندیشهورزی در دنیای جهانیشده امروز از ضرورتهای بنیادی است. مهارت چندزبانه سخنگفتن ایشان به همراه هوش شرافت او، آرامش و صبوری توأم با شوخطبعی مزید بر علت شده بود. از هوش فرهنگی بالای رضا نوشتم؛ ظرفیتی که سبب میشد مؤثرتر و موفقتر از دیگران، الگوهای جدید را در تعاملات خویش بیاموزد و کنشهای رفتاری مناسبی را برای خود تعریف کند. انعطافپذیری به او اجازه میداد تا به سرعت و به راحتی با محیطهای فکری جدید سازگار شود و میتوانست رفتار خود را متناسب با زمینههای فرهنگی مختلف تنظیم کنند. او با افراد با اندیشه و بینشهای متمایز با احترام و به نحوی سخن میگفت که گویی سالهاست آنان را میشناخت و طرف مقابل با وجود پیشینهای کاملا متفاوت برای بیان نگاهش، نهتنها اندکی احساس بیگانگی نداشت بلکه احساس استقبال و ارزشمندی میکرد. همه اینها در کنار برخورداری از ذهن باز و قابلیت ارتفاعگرفتن کلید ورود به سپهر همزیستی مسالمتآمیز با دیگران و همچنین غلبه بر فاصلههای روانی
(Psychic distance) و منابع تعارض، بهعنوان نیاز گمشده امروز و فردای ماست که میتوان چالشهای در حال ظهور مدرنیته و توسعه را بهتر فهمید و در مسیر این تحول نقش میانجیگری داشت. حسب این خصیصه، در منظومه فکری و رفتاری دکتر یوسفیان گفتمان سازش بر گفتمان ستیز تفوق داشت.
4 علاوه بر دو مهارت برجسته یادشده، وی مهارت ارزشمند و کمیاب شناختی و ذهنی دیگری را هم در طول مسیر زندگی خود کسب کرده بود و آن مهارت تفکر انتقادی (Critical Thinking) بهعنوان نقطه تمایز دیگر یوسفیان بود. با این مهارت، قدرت محکزدن مسئلهها را داشت و میتوانست پرسشهای مناسبی را مطرح کند و استدلالورزیهایش مبتنی بر یک هندسه فکری منظم، متین و استوار باشد. هنگامی که با او همبحث میشدید، با سوگیری مناسب و بررسی تمام جوانب به یک نتیجه قابل اطمینان دست مییافتید. به واسطه برخورداری از تفکر انتقادی، او سنجیده سخن میگفت؛ ضمن آنکه توجهی ویژه به مخاطب خود داشت. منتقد بود اما انتقادش بر پایههای منطقی، مستدل و محکم بنا میشد و هرگز در پی ایرادگیری، عیبجویی و سفسطهبازی نبود و در تلاش بود تا از سوگیری و پیشداوری پرهیز کند. دیگران را قضاوت نمیکرد یا اگر قضاوتی میکرد حتما معقولانه و منصفانه بود. از تفکر انتقادی برای کسب دانش و داشتههای جدید و خودشناسی بهره میگرفت و برای درست فکرکردن تمرین مداوم میکرد و در نهایت، اگر لازم بود برای یادگیری سرمایهگذاری میکرد. با همین رویکرد، تلاشی مستمر برای آشنایی با تئوریها و نظریههای مختلف در حوزه مورد علاقهاش داشت و البته چرخ را از نو اختراع نمیکرد و تجربهها و نظریههای دیگران را در مطالعه میگرفت تا بتواند پاسخ مناسبتری برای مسئلههای امروز بیابد. مسئلهمحور بود و خبری از خودمحوری در رفتارش نبود. با این رویکرد، رضا علاوه بر دانش تخصصی پزشکی، با کنجکاوی و سماجت در جستوجوی معرفتهای متنوع دیگر نیز بود. یادگیری دائم او ریشه در این رویکرد داشت. دکتر یوسفیان مهارت خوبی برای جداکردن مشکل و مسئله از موقعیت داشت. بارها شاهد بودم که مسئله را از شخص جدا کرده و تکلیف خودش را با مسئله مشخص میکرد و برای طرف مقابل احترام بسیاری قائل بود. علاقهمند به دیدن مسئله از زاویه دید دیگران بود و در صورت نیاز نظرش را عوض میکرد و فهمیده بود که بهعنوان حقیقتجو باید در جستوجوی حقیقت نزد دیگران باشد و برای این مهم وقت صرف میکرد.
5 از دیگر قابلیتهای شناختی دکتر یوسفیان، برخورداری از تفکر راهبردی (Strategic Thinking) بود؛ به این معنا که ضمن داشتن توان تحلیل مسائل پیچیده، قادر بود آینده بهتر را به همراه فرصتها و چالشهای پیشرو تصور کند و نسبت به رسیدن به اهداف بلندمدت اهتمام بورزد. تصویری بزرگتر از آینده توسعهیافته ایران با حضور همه سلایق و اقوام در ذهن داشت و هر زمان با او همسخن میشدی، بدون شک وضعیت آینده ایران و کیفیت زندگی ایرانیان دغدغه پیوسته او بود. در این راستا، او به رؤیا و دکترین «ایران برای همه ایرانیان» و «فردای بهتر برای ایران» و الزامات رسیدن به آن باوری عمیق داشت و برای تحقق این باور کوشش میکرد. نمونه این تلاش و اعتقاد، اصرار او و همکارانش بر حضور همه سلایق در برهه انتخابات دوره دوم شوراها بود که در مقابل فشارهای پیدا و پنهان برای عدم تأیید نامزدهای انتخاباتی مقاومت کردند و کثیری از افراد فرصت حضور در آن انتخابات را یافتند؛ هرچند این مهم برایش پرهزینه بود. ایران را جامعهای قدرتمند و قانونمدار میخواست که در آن آزادی، عدالت، همکاری جمعی عقلانی و فضیلت شهروندی به واسطه جامعه مدنی بالنده در صدر باشد و مؤثر و از دل جامعه قدرتمند و هوشیار، تولد دولتی توانا و برخوردار از سرمایه اجتماعی عظیم را آرزو میکرد که حاصل تعامل آن دو بهترین فرصتها برای ارتقای کیفیت زندگی همه ایرانیان رقم بزند. خوب میدانست اعتماد متقابل دولت-ملت موتور پیشبرنده توسعه است. بارها و بارها شنیدم که ضمن ابراز نارضایتی از درد و رنج مردم، نظر به وجود منابع و ثروت بسیار در کشور، مردم را لایق رفاه و زندگی توسعهیافته میدانست و عوامل ضدتوسعه و عقببرنده آن را به نقد میکشید. مشاهده مناسبات اقتصادی معیوب و ترتیبات سیاسی محدود او را رنج میداد و اظهار میکرد مسیر تحول و تکامل توسعه در این مرز و بوم تا کی باید نافرجام یا کمفرجام باشد! علاقه برخی به بیرونانداختن ایران از شبکههای جهانی کسبوکار، دانش، اطلاعات و فرصتها را فرصتسوزی جبرانناپذیر و جفا به نسل امروز و فردا میدانست. دکتر یوسفیان با همراهی و حمایت از تصویب کثیری از طرحها و لوایح مترقی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در مجلس ششم نقش کلیدی را در اصلاحات ایفا کرد.
مجموع این خصائص او را تبدیل به نخبهای مصلح، پخته، خردمند و چند سو توان با سرمایه اجتماعی بالا کرده بود. بدون شک برای رسیدن به رشد و توسعه ایران نیازمند الگوها و مدیرانی همچون دکتر رضا یوسفیان هستیم که باید تکثیر شوند. شاید این پرسش مشابه در اینجا هم جای طرح پیدا کند که چرا پس از مرگ این سرمایههای انسانی، ظرفیتهای آنان به رشته تحریر درمیآید؟ هزار افسوس که بهرهگیرینکردن از توان چنین سرمایههایی، قصه پرغصه کشور ماست و معکوسکردن این روند، نیازمند ارادههای مبتنی بر نگاه توسعهگرا و نخبهسالار. رضا یوسفیانها باید بر صدر بنشینند؛ چه برای سیاستگذاری و چه سکانداری سازمانهای بزرگ برای تسهیل و قوام توسعه. مطمئن بودم اگر امثال ایشان فرصت خدمتگذاری در سطوح بالا را مییافتند، شاخصهای کیفیت زندگی امروز به نحو دیگری بود. کاش اختیار میداشتم حداقل مجسمه رضا یوسفیان این پزشک آزاده و شریف را در ورودی دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران و شیراز با افتخار نصب میکردم تا نسل امروز و فردا بداند رضا یوسفیان شدن کلید ترقی این کشور است.