زمان در آثار نجیب محفوظ
و اشاراتی به یک مصاحبه
«معرفی کتاب» - چه به صورت کوتاه آن مرکب از یکی، دو پاراگراف و چه به صورت بلند- در روزنامهها و مجلات میتواند رابطه گسسته نویسنده و خواننده را زنده کند یا رابطهای یکسره نو بنیاد نهد.
محمد جواهرکلام
«معرفی کتاب» - چه به صورت کوتاه آن مرکب از یکی، دو پاراگراف و چه به صورت بلند- در روزنامهها و مجلات میتواند رابطه گسسته نویسنده و خواننده را زنده کند یا رابطهای یکسره نو بنیاد نهد. کتابداران که کار حرفهایشان تهیه و انتشار معرفی کتاب و بالمآل آشناکردن مردم و خوانندگان با کتاب است، برای «معرفی کتاب» اهمیتی ویژه قائلاند. معتقدند که اگر کتابی به درستی معرفی شود، آن کتاب میتواند قلعه دربسته کتاب و کتابخانه را به روی خواننده بگشاید. برای اینکه از مطلب دور نیفتم، به سراغ مطلب آقای پیام حیدرقزوینی، در معرفی «سهگانه نجیب محفوظ» میروم.1
مصاحبهکننده -آقای پیام حیدرقزوینی- از کارکنان روزنامه خوشنام «شرق» با مترجم این آثار، آقای محمدرضا مرعشیپور (مترجم «پُرکار») بیشتر مطالب این مصاحبه را از کتابهای من برداشتهاند. (مصاحبه مورد بحث در شماره 12 بهمن روزنامه شرقِ سال گذشته، با عنوان «کهنه مرده و نو زاده نشده»، چاپ شده است).2
متأسفانه کتابهای من3 در تیراژ کم منتشر شدهاند، ولی بگویم که من هم چیزهایی سرم میشود و به اصطلاح راه به دهی بردهام. و این چیزها که عرض میکنم (به نظرم البته!) چندان بیراه نیست. چیزهایی هم در این باب ترجمه کردهام و دوستان مرا میشناسند. اینها که میگویم، ممکن است خودستایی تلقی شود، ولی از سر ناگزیری است!4
از اول شروع کنم. مصاحبهکننده میگوید:
1- نجیب محفوظ آثار ویرجینیا ولف و... را خوانده است. (این اطلاع را از مقالهام: «نجیب محفوظ و مقوله تأثیرپذیری نویسندگان» چاپشده در همان روزنامه شرق گرفته که من در آن تمام مرجعهای فکری و هنری نجیب محفوظ را بیان کردهام، از جمله آثار کدام نویسندگان را خوانده و کدام بر او بیشتر تأثیر گذاشتهاند.5 (نیز مقدمه بر کتاب «موعظه شیطان»، اثر نجیب محفوظ، صص 14-21). در آن مقاله چنین گفته شده: «محفوظ آثار غربی معاصر را از رهگذر ترجمه آثارشان در روزنامه الاهرام خوانده است، و از بعضی تأثیر گرفته؛ و اینکه تأثیر برداشتن یا تأثیر گذاشتن برای نویسندگان امری ناگزیر است. (ادونیس میگوید: اینکه تأثیر برنداری، مگر اینکه سنگ باشی؛ و خود پاسخ میدهد: سنگ هم تأثیر میپذیرد: گردش فصول؛ باران، تابش آفتاب و...).
۲- اینکه قهرمان نوجوان ثلاثیه را «مارکسیست» بخوانیم، به نظرم کمی جای تأمل دارد. شاید بعدها مارکسیست شود و میشود. (قهرمان ثلاثیه؛ تریلوژی؛ سهگانه) مثل «خالد». قهرمان «همسایهها»ی احمد محمود نوجوانی است، که زندگیاش سیرورت صیرورتی اجتماعی است که با اصطلاح معاصر «شدن» از آن یاد میکنند. نوجوانی، جوانی و بزرگسالی.6 آری، خالد یک تیپ است، اوایل رمان محمود او یک نوجوان است و رمان از زبان او نقل میشود. بزرگ میشود، جایی کار پیدا میکند، مانند دوستان و همکارانش اعتصاب میکند و به زندان میافتد. در هر حال برای او و کمال عبدالجواد باید اسم و اصطلاح مناسبی پیدا کرد (در ادبیات عرب برای چنین تیپی «منتمی» را برگزیدهاند و کتاب معروف و پر سروصدای دکتر غالی شکری، «المنتمی فی ادب نجیب محفوظ» ناظر به همین معنی است).
3- در جای دیگر از پرسشها درباره مقوله «زمان» - از کتاب شرارت شیطان، و بعدها موعظه شیطان7، و نیز «رمان عرب» استفاده شده (مشخصات کتابشناختی این کتابها در پایین آمده). برای بحث مفصلتر در باب «زمان» در آثار نجیب محفوظ، رجوع شود به: راجر آلن، درآمدی تاریخی و انتقادی بر رمان عرب، به ترجمه این کمینه (نشر شادگان؛ تهران، 1397)، صص 111 و 143.
4- موضوع «نقد قدرت و نقد جامعه»، بهتمامی از مقدمه مترجم کتاب بر «ملکوت در غبار: یک مصاحبه بلند با آدونیس» گرفته شده است. «آدونیس را داریم که میگوید: «بر سلطه نیستم؛ با سلطه هم نه». مترجم بعد از مقدماتی «نظر شخصی» خود را چنین بیان میکند: «این گفته آدونیس با گفته شاعر ایرانی تعارضی ندارد؛ سهل است، مکمل آن است و درکی وسیعتر از «سلطه» -قدرت- عرضه میکند، بهخصوص وقتی «نقد سلطه» را با نقد «جامعه» توأم سازد».
5- آقای محمدرضا مرعشیپور، مترجم کتاب، «ثلاثیه» را چون کتاب «مادام بوواری» گوستاو فلوبر میداند. ایشان این گفته و حتی نام گوستاو فلوبر، را از کتاب «درآمدی تاریخی و انتقادی بر رمان عرب»، صفحههای 143-144؛ کتاب پیشگفته گرفتهاند. در این صفحه راجر آلن، علاوه بر طرح مقوله «زمان»، از گوستاو فلوبر هم نام میبرد و به کتاب «نظریه رمان» گئورگ لوکاچ ارجاع میدهد. مترجم کتاب آلن هم برای مستندکردن موضوع و پاسداشت لوکاچ، عین ارجاع او را از ترجمه فارسی کتابش به همین عنوان آورده است: گئورگ لوکاچ، نظریه رمان، ترجمه به قلم حسن مرتضوی (تهران، انتشارات آشیان، 1392، ص 127).
در تکمیل این مبحث یادآور میشود که ساختار «ثلاثیه»، با ساختار «مادام بوواری» فرق دارد و کتاب محفوظ در مقوله کتابهای معروف به «رودرمان» جا دارد؛ که از نمونههای غربی آن میتوان از «خانواده تیبو» اثر چهار جلدی روژه مارتین دوگار، ترجمه به قلم ابوالحسن نجفی یاد کرد. «رودرمان»8 اصطلاحی است بیانکننده رمانهایی که چون رودخانه به زندگی چند نسل از یک خانواده میپردازند و «تریلوژی» نمونه عربی آن است. (برای این مبحث، رجوع کنید به راجر آلن، پیشین، همان صفحهها).
6- معروف است که نجیب محفوظ، چون تمامی نویسندگان عرصه ادبیات، نویسندهای «صاحب سبک» است و بر عربی نوشتن خود و البته با زبان فصیح، اصرار بسیار دارد (خود او در خطابه نوبلش، برنده اصلی را «زبان عربی» دانسته است). محفوظ علاوه بر احاطهاش بر زبان عربی، نویسندهای جامعالاطراف است و اطلاعاتش از جامعه سنتی و رو به زوال مصر کمنظیر است؛ از همین رو ادوارد سعید، نویسنده فلسطینی/آمریکایی او را «بالزاک عرب» نامیده است.9
آری، مترجم فارسی آثار محفوظ باید علاوه بر برگرداندن اثر به فارسی، سبک او را نیز حفظ کند، وگرنه کارش در حد مقالات روزنامهها میماند و لحنی گزارشی مییابد -کاری که نتیجهاش دلزدگی خواننده و ضایعکردن آثار پرمایه و ارجمند محفوظ است. تا آنجا که دیدهام اغلب مترجمان این نوعِ آثار به «برگرداندن» اثر به فارسی اکتفا کردهاند و سبک را فروگذاشتهاند. به هرحال، باید ترجمه «سهگانه» را با اثر اصلی مقابله کرد و دید آیا در «ترجمه» اثری از سبک دیده میشود یا نه.
- و موارد بسیار دیگر که از حوصله این مقال بیرون است...10
پینوشتها:
1. جای گفتن دارد، و بسیار هم، که در این مقال قصدم به هیچ رو تعرض به ساحت «شرق» و آقایان پیام حیدرقزوینی و محمدرضا مرعشیپور نیست. این مقال بیشتر برای روشنکردن خوانندگان کتابهای محفوظ نوشته شده و نویسنده این مقال امیدوار است به کار این خوانندگان بیاید. بیفزایم که ممکن است دوستان ایراد کنند که ما این اطلاعات را از «جاهای مختلف» برداشتهایم («قسم میخورم» که اینها که گفتهام، در هیچ مرجعی نیامدهاند!) یا مگر ما مقالهای برای دایرهالمعارف نوشتهایم که جابهجا مرجع ذکر کنیم. در پاسخ بگویم که یک مقاله در یک روزنامه میتواند آنقدر «مستند» باشد که تا حد مقالهای دایرهالمعارفی ارتقا یابد؛ چنانکه عکسش نیز درست است: یک مقاله در یک دایرهالمعارف از نظر استناد به منابع میتواند آنقدر فقیر باشد که تا حد یک مقاله در یک روزنامه تنزل یابد.
2. اینکه چرا اکنون و بعد از گذشت دو ماه از تاریخ نشر مطلب تازه به فکر این مصاحبه افتادهام و دارم این مقال را مینویسم، علتش، نخست، «گرفتاری» است که چنانکه افتد و دانی، دردی همگانی است؛ دوم اینکه مبادا دوستان برنجند، در نوشتن و انتشارش تردید داشتم.
3. به ترتیب تاریخ انتشار: شرارتِ شیطان اثر نجیب محفوظ و چند داستان دیگر (انتشارات سکه؛ تهران، 1371) - بعدها با عنوان اصلیاش «موعظه شیطان» منتشر شد (نشر شادگان؛ تهران، 1379)، نگاهی به داستان معاصر عرب (ناشر مؤلف؛ تهران، 1372)، ملکوت در غبار، مصاحبه بلندی با آدونیس (انتشارات مروارید؛ تهران، 1390، چاپ دوم 1393)، رمان عرب؛ درآمدی تاریخی و انتقادی، اثر راجر آلن (نشر شادگان؛ تهران 1397)، شعر و شاعران عرب، و چند گفتار در باب ترجمه (انتشارات روزآمد؛ تهران 1398).
4. اضافه کنم که این مقاله مبادا شکواییهای «خصوصی» تلقی شود؛ شکواییهای است «عمومی» که درد بیشتر مترجمان در جامعهای سانسورزده است.
5. تاریخ دقیق چاپ این مقاله را به یاد ندارم، ولی پیشنویس آن در جلسه مجتمع فرهنگی «بهاران» در معرفی رمان «گِدا» اثر نجیب محفوظ، به ترجمه مترجم معروف دکتر محمد دهقانی و با حضور خود ایشان و آقای مرعشیپور خوانده شد، و بعدها در کتابی با نام «شعر و شاعران عرب» منتشر گردید: (انتشارات روزآمد؛ پیشین). -مشکل همه این کتابها «کمتیراژ»بودن آنهاست، و همین راه را برای فرصتطلبان هموار میکند؛ گرچه نویسنده این مقال به «آگاهان و دستاندرکاران» دل خوش دارد که از این قضایا سر درمیآورند- گرچه تعدادشان کم است.
6. کمال عبدالجواد شخصیت اصلی تریلوژی نجیب محفوظ، خالد و... یک تیپ شخصیتی است و قهرمان بسیاری از رمانهای فارسی، و همینطور فیلم «دونده» اثر درخشان امیر نادری است، و قس علیهذا... (بگویم که احمد محمود هم ثلاثیه دارد: همسایهها، زمینِ سوخته، دیدار، و سیرورت/صیرورت خالد را در همان رمانها دنبال میکند.)
7. در این کتاب که قرار بود، «کتابی از نویسندگان و مترجمان مختلف در آثار نجیب محفوظ باشد -و نشد- مقالهای هست از تروهور لوگاسیک Trevor Le Gassick، مترجم انگلیسی «کوچه مدق» (لندن؛ هاینهمان، 1971)، اثر نجیب محفوظ به قلم فیروزان زُهّادی. پاراگراف آخر این مقاله آنقدر پرمغز و آنقدر روان ترجمه شده که ارزش دارد بهتمامی نقل شود: «در این رمان نیز همچون بسیاری از آثار محفوظ [«] زمان [»] را میبینیم که در قالب شخصیت کوچه و محلهای بیمرگ درآمده و کانون مرکزیِ حوادث داستان شده است؛ کوچه و محلهای که در آن دایره زندگی و مرگ جاودانه در دور و تسلسل است، آمال و آرزوها و تراژدی ساکنان خود را با بیتفاوتی نظاره میکند. رمان چهبسا یکسره درامِ زندگی بشر را در کانون دید خود قرار داده است، و این حاصل انتخاب صنعتکاری ادبی است با مهارتی تکاندهنده. اما در کوچه مدق نیز مثل نفس زندگی، آنقدر شوق و نشاط و رنگآمیز و هیجان هست که به این چشماندازِِ فانی و زودگذر روح و حیات ببخشد».
8. کتابی در فارسی هست به همین نام «رودرمان» رضا جولایی که گمان نمیکنم به این مقوله پرداخته باشد.
9. همین لقب را نیز «چیزنویسها» -به قول مجتبی مینوی- در مقالههای خود آوردهاند (تو گویی خود ابداع کردهاند) و به نام نامی خود سکه زدهاند.
10. به نظر من، خواننده منصف این مقال، به نویسندهاش حق میدهد که اگر بخواهد در این زمینه بیشتر قلم بفرساید، باید کتابی در قطرِ «تریلوژی» بنویسد!