پکن در پی نقشی تأثیرگذار در دنیای پرتنش امروز
نسخه چین برای اوکراین
قبل از کشیدهشدن پای چین به قضیه اوکراین، آمریکا خود را پیروز میدان جنگ اوکراین قلمداد میکرد و به باور بسیاری از کارشناسان مسائل منطقه، این جنگ میتوانست منافع بسیاری را برای واشنگتن به همراه داشته باشد.
سهیل احساندوست: قبل از کشیدهشدن پای چین به قضیه اوکراین، آمریکا خود را پیروز میدان جنگ اوکراین قلمداد میکرد و به باور بسیاری از کارشناسان مسائل منطقه، این جنگ میتوانست منافع بسیاری را برای واشنگتن به همراه داشته باشد. وابستگی هرچه بیشتر سیاسی، نظامی و اقتصادی اتحادیه اروپا به آمریکا و شکست روسیه به عنوان رقیب دیرینه آن در این جنگ را ازجمله اتفاقات قابل پیشبینی دولتمردان آمریکایی از به راه انداختن این جنگ میتوان برشمرد اما با واردشدن پکن به این بحران و آنهم در نقش میانجی برای حل مسالمتآمیز آن و فاصلهگرفتن متحدان واشنگتن از سیاستهای آن و نزدیکی به پکن، احساس میشود ورق به سود چین و به ضرر ایالات متحده در جنگ اوکراین در حال برگشتن است.
تعامل اتحادیه اروپا با پکن در بعد از جنگ اوکراین بهخاطر روابط نزدیک و استراتژیک که چین با روسیه دارد و روگردانی بعضی از سیاستمداران اروپایی از سیاستهای ایالات متحده به خاطر طولانیشدن این جنگ و تبعات بسیار منفی اقتصادی، سیاسی و امنیتی که برای کشورهای اروپای داشته، محتملترین نتیجهای میتواند باشد که این جنگ دارد به نفع چین تمام میشود و دولتمردان چینی با درک درستی که از قواعد اینگونه بازیهای سیاسی دارند، میتوانند بهترین استفاده را از فرصت پیشآمده در جهت منافع ملی و بینالمللیشان ببرند.
از سوی دیگر روسیه هم یا برای پیروزی در این جنگ یا خلاصی از این بحران به حمایت چین نیاز دارد و با توجه به روابط استراتژیک که بین این دو قدرت وجود دارد، چین را بهترین گزینه برای حل این بحران میداند؛ کمااینکه روسیه هم احساس میکند این جنگ دارد به جنگی فرسایشی برای او تبدیل میشود، مانند احساسی که سران اتحادیه اروپا دارند و هر دو طرف جنگ بهجز ایالات متحده به دنبال راهی برای خلاصی از این بحران هستند و موضعگیری سیاستمداران چینی در جهت حل مسالمتآمیز این بحران، باعث رویکرد روسها و اروپاییها به پکن در جهت مشارکت در حلوفصل صلحآمیز این بحران شده است.
چالشهایی که بین روابط ایالات متحده و چین وجود دارد، در واقع میتوان به عنوان جنگ قدرت به تمام معنا تعبیر کرد و سوءرفتار دولتمردان آمریکایی در قبال چین و قدرتگرفتن روزافزون آن در سطح بینالمللی باعث شده پکن از هر فرصتی در راستای نزدیکشدن به متحدان واشنگتن استفاده کند و در شرایطی که امروزه جهان به سوی یک جنگ تمامعیار پیش میرود، چینیها با در پیش گرفتن رویه مصالحهجویانه در بحرانهای بینالمللی، توانستهاند جایگاه ویژهای برای خودشان در بین قدرتهای منطقهای و جهانی دستوپا کنند. رویه اعتمادسازی در عرصه بینالمللی، کارویژه جدید پکن در دکترین نوین سیاست خارجی چین است که بعد از انتخاب شی جینپینگ برای سومین دوره ریاستجمهوری در دستور کار پکن قرار گرفته است.
اظهارات مکرون بعد از بازگشت از چین، واشنگتن را غافلگیر کرده است و فاصلهگرفتن متحدان استراتژیک ایالات متحده از سیاستهای منطقهای و بینالمللی آن نتیجه ملموس جنگ اوکراین برای واشنگتن بوده که این میتواند به شخصیت بینالمللی آمریکا ضربه مهلکی وارد کند.
امانوئل مکرون گفت «اروپا نمیتواند کورکورانه از رهبری آمریکا دنبالهروی کند و باید جلوی کشیدهشدن به بحرانهایی را که متعلق به ما نیستند، بگیرد». او در ادامه گفت: «اروپاییها نمیتوانند بحران در اوکراین را حلوفصل کنند، چطور حالا میتوانیم نسبت به تایوان هم به شکلی معتبر بگوییم که مراقب باشید و اگر مرتکب کار غلطی شوید ما آنجاخواهیم بود؟». فاصلهگرفتن اروپا از مسئله تایوان مهمترین خواسته پکن است که با این گفته مکرون میتوان گفت تا حدودی محقق شده است؛ چه آنکه دولتمردان چینی بارها اعلام کردهاند مسئله تایوان یک مسئله داخلی چین و خط قرمز دولت این کشور است و از هیچ قدرتی نمیپذیرند که در این مورد مداخله یا اظهارنظری کند.
درواقع در عصر جدید چین را میتوان به چین قبل و بعد از جنگ اوکراین دستهبندی کرد و میتوان گفت که چین بعد از جنگ اوکراین با تبیین سیاستهایی که بر پایه عقلانیت ورای احساسات است، خود را در عرصه بینالمللی مطرح کرده است و دولتمردان اروپایی با وجود آنکه از محکومنکردن این جنگ از سوی دولتمردان چینی دلخور هستند و آن را غیر قابل قبول میدانند، برای حل این بحران دست به دامن پکن میشوند و از روی استیصال و برای دوری از سیاستهای جنگافروزانه ایالات متحده و بیرونآمدن از سایه تسلط آن، چاره را در کمکگرفتن از چین میدانند و فرصتسوزی آمریکا توانسته به فرصتسازی برای چین تبدیل شود. جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، با وجود اختلافات در روابط با چین، نقش این کشور را در حل مشکلات جهانی و منطقهای تأیید و تصریح کرد «چالشهای بینالمللی بدون چین قابل حل نیست» و این کشور غیردموکراتیک درواقع به عنوان حلال مشکلات کشورهای دموکراتیک تبدیل میشود.
تا اینجای تاریخ معاصر جهان این آمریکاییها بودهاند که با بحرانسازی و صفبندیهای سیاسی موفق عمل میکردند، اما همانطوری که انتظار آن میرود، دیگر دوره بحرانسازی و تنشآفرینی در عرصه منطقهای و جهانی رو به پایان است و جهان برای ورود به عصر جدید و دنیای ورای تنش و بحران رویه مسالمتآمیزی را در پیش خواهد گرفت و همگرایی در جهان چندقطبی و به دور از چالش و بحران خواست همه ملتهای دنیاست.
در قرن بیستویک و با ظهور دولتها و قدرتهای منطقهای در سطح دنیا حالا جهان شاهد صفبندیهای کشورها نه بر اساس سلایق سیاسی و ایدئولوژیها بلکه بر پایه منافع اقتصادی است و این قدرت اقتصادی است که میتواند کشورها را حول محور یک کشور جمع کند و دیگر ایده و تفکر شرقی و غربی یا همگرایی بر اساس تفکرات سیاسی، ملاک و معیار بلوکبندی نیست و جایگاه اقتصاد در تفکرات دولتمردان امروزی حرف اول را میزند.
با همه اینها میتوان اذعان کرد که باز هم پکن در عرصه رقابتهای بینالمللی و یارگیری از بین کشورهای منطقهای و فرامنطقهای یک گام از واشنگتن پیش است. با وجود تصورات اشتباه دولتمردان آمریکایی از به راه انداختن جنگ اوکراین برای تسلط هرچه بیشتر سیاستهای خود در اروپا، قطعا چین بیشترین بهره را توانسته از این بحران برای خود ببرد و از فاکتورهای لازم با توجه به نزدیکی به هر دو طرف جنگ برای حل این بحران برخوردار است و این میتواند برای چین جدید یک موفقیت بسیار مهم و ارزنده محسوب شود که دولتمردان چینی این فرصت را برای نمایش قدرت خویش هرگز از دست نخواهند داد.