|

از عشق و دلهره

«صبح آن روز همین که از خانه بیرون رفتم، چهار کلاغ را دیدم که بالای خانه می‌چرخیدند. آنها با دیدنم هم‌زمان غریو زشتی سر دادند که شبیه به قارقار معمولی نبود و در آسمان گرفته ماه دسامبر با پرواز کندشان دور شدند.

از  عشق  و  دلهره

شرق: «صبح آن روز همین که از خانه بیرون رفتم، چهار کلاغ را دیدم که بالای خانه می‌چرخیدند. آنها با دیدنم هم‌زمان غریو زشتی سر دادند که شبیه به قارقار معمولی نبود و در آسمان گرفته ماه دسامبر با پرواز کندشان دور شدند. با دیدن این چهار پرنده سیاه‌رنگ احساس بدی به من دست داد. به نظرم خیلی بدیُمن جلوه کردند و ناخواسته کوشیدم حدس بزنم چه واقعه بدی در آن روز انتظارم را می‌کشد. وقتی در ماشین را می‌بستم، فکر کردم آن را یافته‌ام. داشتم به آزمایشگاه می‌رفتم؛ چون سرماخوردگی طولانی‌ای را با دشواری پشت سر گذاشته بودم و پزشکم نگران بود و می‌خواست به قول خودش موضوع را عمیقا بررسی کند. شاید در خونم چیز بدی وجود داشت که بی‌گمان روز بعد با نتیجه آزمایش به آن پی می‌بردم». این آغاز رمانی است از فردریک دار با عنوان «قرار ملاقات با یک نامرد» که به‌تازگی با ترجمه عباس آگاهی در مجموعه نقاب نشر جهان کتاب منتشر شده است.

این داستان به روایت اول شخص نوشته شده و شخصیت اصلی‌اش نقاش مشهوری به نام فرانسوا ژیوه است. آن‌طورکه در چند سطر اول رمان خواندیم، فرانسوا ژیوه پس از سپری‌کردن یک سرماخوردگی شدید برای اطمینان از سلامتی‌اش باید آزمایش خون بدهد و روزی که برای دادن آزمایش بیرون می‌رود، با افکاری منفی درگیر می‌شود؛ اما وقتی به آزمایشگاه می‌رسد، افکار دیگری جایگزین تصورات قبلی‌اش می‌شوند. دکتر آزمایشگاه، زنی سی‌ساله به نام دانیل کاربن است که از فرانسوا آزمایش می‌گیرد. مواجهه این دو، حسی خوشایند در فرانسوا به وجود می‌آورد و البته این حس باعث دستپاچگی‌اش هم می‌شود. فرانسوا نگرانی‌اش درباره بیماری احتمالی‌اش را فراموش می‌کند و حس می‌کند که به پزشک علاقه پیدا کرده است. فردای این روز وقتی فرانسوا برای گرفتن جواب آزمایشش به آزمایشگاه می‌رود، دوباره دکتر را می‌بیند. او نام بیمار را می‌پرسد تا جواب آزمایش را بیاورد و وقتی نام فرانسوا ژیوه را می‌شنود، از او می‌پرسد که آیا با نقاش مشهور نسبتی دارد و فرانسوا پاسخ می‌دهد خودم هستم. زن به آثار فرانسوا ابراز علاقه می‌کند و تصویر یکی از نقاشی‌های او را که به دیوار آویخته، نشانش می‌دهد. صحبت آنها درباره آثار فرانسوا ادامه پیدا می‌کند و نقاش از پزشک دعوت می‌کند که برای دیدن آثار دیگرش به خانه‌اش برود. به‌این‌ترتیب دیدارهای کوتاه و تا حدی ناخوشایند اولیه میان این دو به دلباختگی‌شان می‌انجامد؛ اما سیر وقایع به‌گونه‌ای دیگر پیش می‌رود. روی پنهان زندگی پزشک و شخصیت دوگانه و مردد نقاش با دخالت یک عامل سوم، یعنی حضور مزاحم و موهن یک جوان عاطل و باطل، منجر به فاجعه‌ای پیش‌بینی‌ناپذیر می‌شود.

در بخشی دیگر از داستان می‌خوانیم: «همیشه خیلی زود از خواب بیدار می‌شوم؛ چون صبح‌ها بهتر از هر وقت دیگری می‌توانم نقاشی کنم. دوست دارم قهوه‌ام را آماده کنم و تا قهوه از فیلتر بگذرد، در خانه خفته قدم بزنم. بعد می‌روم و ایستاده جلوی تابلویی که در دست دارم، صبحانه می‌خورم و با نوعی فراغت به کاری که انتظارم را می‌کشد، فکر می‌کنم. من از آن دسته از نقاش‌ها نیستم که سه‌پایه‌شان را در طبیعت قرار می‌دهند. در محل چند تا طرح ساده یا کروکی می‌کشم. خیلی کروکی و بعد در سکوت مساعد آتلیه به همه آنها نظم می‌بخشم و با الهامی که یافته‌ام، به شکل نهایی می‌رسم. فردای آن روز داشتم رنگ‌هایم را می‌چیدم که دانیل کاربن تلفن زد. از تلفنش غافلگیر نشدم. راستش نوعی حس ششم می‌گفت که باید منتظر باشم. با شنیدن صدایش احساس تسلی کردم...».

نویسنده رمان، فردریک دار از نویسندگان معاصر ادبیات فرانسه است که نامش به‌عنوان نویسنده‌ای پرکار و شناخته‌شده در ژانر ادبیات پلیسی فرانسه ثبت شده است. او نه‌فقط با نام اصلی خود بلکه با بیست نام مستعار دیگر، چیزی نزدیک به سیصد رمان و داستان بلند و کوتاه، حدود بیست نمایش‌نامه و شانزده اثر برای سینما پدید آورده است. او از‌جمله نویسندگانی است که از تکنیک‌ها و ظرافت‌های ادبی به‌خوبی استفاده می‌کند و تنها در پی روایت حادثه و معما نیست. از این پلیسی‌نویس فرانسوی پیش‌ازاین آثار متعددی در مجموعه نقاب نشر جهان کتاب منتشر شده است و از میان آنها می‌توان به کتاب «کسی روی گورم راه می‌رفت» اشاره کرد که این نیز به‌تازگی به چاپ رسیده است.

قرار ملاقات با یک نامرد/ فردریک دار/ ترجمه عباس آگاهی/ نشر جهان کتاب