بررسی سیر تاریخی پوشش زنان ایرانی در گفتوگو با فاطمه علمدار جامعهشناس و پژوهشگر حوزه روانشناسی اجتماعی
پوشش از انتخاب تا قانون
پس از جانباختن مهسا امینی در شهریور 1401 جامعه با تنشهای بسیاری مواجه شد. در این میان مسئله پوشش زنان تبدیل به یک چالش بزرگ شد و بهتدریج جامعه را به سمت یک دوقطبی کشاند. یک طرف این قضیه زنانی که حق آزادی پوشش میخواهند و سوی دیگر زنانی که معتقدند حجاب قانون است و باید تحت هر شرایطی رعایت شود. این جهتگیریها در مواردی منجر به برخوردهای کلامی و فیزیکی شد.
ریحانه جولایی: پس از جانباختن مهسا امینی در شهریور 1401 جامعه با تنشهای بسیاری مواجه شد. در این میان مسئله پوشش زنان تبدیل به یک چالش بزرگ شد و بهتدریج جامعه را به سمت یک دوقطبی کشاند. یک طرف این قضیه زنانی که حق آزادی پوشش میخواهند و سوی دیگر زنانی که معتقدند حجاب قانون است و باید تحت هر شرایطی رعایت شود. این جهتگیریها در مواردی منجر به برخوردهای کلامی و فیزیکی شد. از آنجا که حجاب در تاریخ ایران همیشه مسئلهای بزرگ بوده و با فراز و فرودهای زیادی مواجه شده است، با دکتر فاطمه علمدار، جامعهشناس و پژوهشگر حوزه روانشناسی اجتماعی، درباره سیر تاریخی حجاب گفتوگو کردیم. او در این گفتوگو چگونگی شگلگیری حجاب را از تمدنهای پیش از اسلام تا اتفاقاتی که در سالهای اخیر افتاده است، بررسی میکند.
موضوع را با سیر تاریخی حجاب آغاز کنیم. از چه زمانی حجاب بهعنوان پوشش شکل گرفت؟
مسئله حجاب با مسئله زنان دو مسئله کاملا به هم پیوسته هستند. اول باید این موضوع را که چه اتفاقی افتاد که زنان تبدیل به قشر فرودست جامعه شدند، بررسی کنیم. مورخان و استادان در بررسیهای خود میگویند فرودستی زنان از زمانی شکل گرفت که بحث مالکیت مطرح شد و جامعه به جامعهای یکجانشین تبدیل شد و کشاورزی شکل گرفت و در این زمان مالکیت اهمیت زیادی پیدا کرد؛ چراکه بحث نیروی کار مطرح شد و این موضوع مهم شد که نیروی کار به چه کسی تعلق دارد. زنان باید به یک همسر تعلق میگرفتند و تعداد فرزندانی که میآوردند، بسیار حائز اهمیت بود. در همان زمان زنها تبدیل به یک غنیمت مهم در جنگها و راهزنانیها شدند؛ بنابراین باید از زنها محافظت میشد. محدودیتهای زنان در طول تاریخ از چنین نقطهای شروع شد و بعد عدم مشارکتشان در فعالیتهای اقتصادی و حرفهای باعث شد تا روزبهروز خانهنشینتر شوند و در پرده بروند. برای حفظ این وضعیت بهاصطلاح پدرسالارانه قوانینی هم شکل گرفت. در قوانین آشور و حمورابی یا در قوانین بینالنهرین مواردی وجود دارد که اگر زنی به حرف همسرش گوش ندهد، میتوان با خشت خام در دهانش زد یا دندانهایش را شکاند یا مجازاتهایی از این دست اما بحث حجاب بهمعنای امروزی و به این شیوه وجود نداشت. حجاب به معنای لباسهای بلند وجود داشت اما روبنده یا مثلا پوشاندن موی سر وجود نداشت. اگر دیوارنگاره آناهیتا را در طاقبستان یا نقش رستم نگاه کنیم، میبینیم که اصلا پوشش مو وجود ندارد. در زمان ساسانیان ما با تعدد زوجات و همچنین حرمسراهای گسترده مواجه هستیم. وقتی اسلام ظهور میکند و مسلمانان پیروز میشوند، آیینها و فرهنگهای خاورمیانهای به همراه آیینهای مدیترانهای امپراتوری بیزانس و ساسانیان و ایده و باورهای اعراب همه در هم تنیده میشود و چیزی را شکل میدهد که در طول تاریخ وضعیت زنان را رقم میزند. با این حال پوشش زنان با همان شکلی که در زمان ساسانیان وجود داشته تا زمان سامانیان هم ادامه پیدا میکند. در دوران تیموری اسنادی موجود است که میگوید زنان در آن زمان از روبنده استفاده میکردند. در زمان خوارزمشاهیان، ترکانخاتون که زنی بسیار قدرتمند بوده و وزرا و ارتش برای خودش داشته، وقتی توسط مغولان دستگیر میشود، چیزی شبیه چادر امروزی به سر داشته اما روبندهای ندارد.
مححبهبودن زنان به معنی پوشش سر، از چه زمانی رواج پیدا میکند و آیا این حجاب مختص گروهی خاص بوده است؟
قانون حجاب به این معنا در قوانین آشور وجود داشت، اما نه برای همه اقشار. عمدتا حجاب زنان توسط مردان خانواده کنترل میشد، با این حال در قوانین آشور زن آزاد باید محجبه میبود ولی کنیزان حق حجابگذاشتن نداشتند و اگر کسی حجاب غیرقانونی داشت، مثلا کنیزی که حجاب میگذاشت، با مجازاتهایی ازجمله قیراندودشدن سرش، بریدن گوشهایش یا تبعید و چوبخوردن مواجه میشد. در زمان صفویه ما پریخان خانم را داریم که طبق اسناد تاریخی مدتی در دولتخانه صفوی قزوین حکومت کرده بود تا برادرش سلطانمحمد خدابنده به سلطنت رسید. نگارههایی وجود دارد و نشان میدهد او هم اصلا حجابی شبیه حجاب متداول امروزی یعنی پوشش سر و گردن ندارد. در نگارههای رضا عباسی در دوران صفوی هم زنان فقط چیزی روی فرق سرشان است؛ نه به شیوهای که فقط وجه و کفین وجود داشته باشد. اگر بخواهیم نگاهی به سفرنامههایی که در آن زمان نوشته شده بیندازیم، میبینیم که کلاویخو (جهانگرد اسپانیایی) در زمان صفوی میگوید که اغلب زنان حجاب داشتند. زنان مسلمان چادر سفید و روبنده داشتند و برای زنان اروپایی که بدون حجاب راه میرفتند، دلسوزی میکردند؛ چون حجاب نشاندهنده طبقه بالای اجتماعی بود و کنیزان و زنان غیرمسلمان حجاب نداشتند. بنابراین حجابگذاشتن برای زنها حس بدی نداشت و نشاندهنده طبقه بالای اجتماعی بود؛ مثل لباسها و تاجی که پادشاه بر سرش میگذارد و با وجود سنگینی نشاندهنده بلندمرتبه اجتماعیبودنش است. پس ما در آن زمان مسئلهای با حجاب نداشتیم. حتی شرلی در سفرنامهاش موی زنان صفوی را توصیف کرده که موهای بلندی داشتهاند یا لباسهایشان چطور بوده است. خلاصه کلام اینکه زنان مسلمان پوشش داشتند و این پوشش را نشانه برتری خودشان میدانستند تا وقتی که ما با پدیده استعمار مواجه میشویم.
از چه زمانی حجاب زنان به مسئله جمعی تبدیل شد؟
حجاب زمانی به مسئله تبدیل شد که ما با غرب مواجه شدیم. در مواجهه با غرب ما خودمان را در آینه غرب میبینیم و این موضوع فقط مختص ایرانیها نیست و در میان کل کشورهای شرقی ازجمله مصر و تونس ایدههایی در مواجهه با غرب شکل میگیرد؛ مثلا در ایران سلطان طهماسب در دوره سلطنت و پس از توبهکردنش قانون دستوری گذاشته بود که دیگر در کشور نباید شرابخانه باشد یا مثلا دارالطف یا روسپیخانه باید تعطیل شود، یا امردان دیگر نمیتوانند در حمامها به زنان خدمترسانی کنند. چنین مواردی آنقدر در جامعه رایج بود که شاه شخصا در مورد آن صحبت میکند. فرهنگ امرد در جامعه ما، برای غربیها بسیار مشمئزکننده بود و این مسئله و عجیببودن را ما در مواجهه با غرب فهمیدیم و قبل از آن چنین چیزی حس نمیشد؛ چون درون جامعه خودمان بودیم. موضوع دیگر این تفاوت زنهای ایرانی با غیرایرانی بود. در مسافرتها که ایرانیها به غرب و غربیها به ایران داشتند، این موارد برجسته و باعث شکلگرفتن ایدههایی شد. جالب است بدانید رضاقلی میرزا زمان محمدشاه قاجار به اروپا میرود و وقتی زنان بیحجاب را میبیند، در بستر فرهنگی خودش، اینطور فهم میکند که اینها همه فاحشه هستند و احساس میکند زنان در خیابانها هستند و خودشان را به مردان تعارف میکنند و مردان مانند مرغهایی که دارند دانهها را از زمین برمیدارند، این زنها را با خودشان میبرند و چنین تصویرسازی در ذهنش از دنیای غرب شکل میگیرد. بعد از آن در بقیه کشورها هم چنین حالتی پیش میآید. برای انگلیسیهایی هم که در مصر بودند، همین بحث تفاوتهای زنان انگلیسی با زنان مصری ایجاد میشود و وقتی با زنان اروپایی صحبت میکنند، وضعیت آنها برایشان تبدیل به حسرت میشود. یعنی آدمهای آن زمان با خودشان فکر میکردند شرایط چندان بدی هم ندارند و طور دیگری بودن برایشان معنا نداشت، اما در مواجهه با غرب با پدیده «میشود طور دیگری هم زندگی کرد» آشنا میشوند. از سوی دیگر غربیها اینطور به ما تلقین کردند که مسئله شرق، باورهای فرهنگی و ایدههای اسلامی است و موجب شد تا در این میان تقابلی شکل بگیرد و دقیقا از این نقطه تاریخی حجاب به مسئله جمعی تبدیل شد، درحالیکه قبل از آن فقط یک روتین و سبک زندگی بود. همزمان در مصر هم لرد کرامر (حاکم انگلیسى مصر) مخالف حق رأی زنان بود ولی ایدههای فمنیستی را وارد جامعه مصر کرد و گفته بود مشکل شما این است که زنانتان حجاب دارند. غرب و استعمارگران هم ایدههای فمنیستی را برای تحت انقیاد درآوردن کشورهای شرقی استفاده کردند و از همان اولین مواجهه یک تکدرخاطری بین ایدههای حقوق زنان و حقوق و ایدههای اسلامی شکل گرفت. بحث پوشش زنان به بارزترین جلوه اسلام در جامعه تبدیل شد و ما به نقطهای رسیدیم که پوشش زنان حالت تبسنج جامعه را پیدا کرد و بر اساس آن مشخص میشد حالِ اسلام در این جامعه چطور است. کمی بعدتر جبهه مقاومت شکل گرفت و آدمها گفتوگوکردن را آغاز کردند. این نگاه در سایر کشورهای اسلامی هم وجود داشت؛ مثلا قاسم امین در اواخر قرن 19 کتابی راجع به آزادی زنان نوشت و مخالفت خود را با حجاب علنی کرد. او این کتاب را در دهه اول سلطنت ناصرالدینشاه مینویسد و در همان برهه محمد کرمانی وقتی انگلیسها به جنوب کرمان حمله میکنند، کتابی مینویسد به نام رساله ناصریه و در آن مینویسد: «هنوز چیزی نشده غربیها میخواهند روبنده زنان ما را بردارند». علیبخشی قاجار هم نوشتهای دارد که در آن گفته شده «غربیها میخواهند بیایند در خانه ما». بحث برداشتن حجاب با ترسی که در زمان رضاقلی میرزا نسبت به فاحشگی وجود داشت، پیوند میخورد و فکر میکردند در یک اینهمانی جدی، اگر پوشش روبنده زنان برداشته شود، در آنی نصرانیها و اجانب وارد خانهشان میشوند و به ناموسشان تعدی میکنند. در همین برهه حسنخان قاجار این بحث را مطرح میکند که بحث اصلا حجاب نیست و زنهای ما زنهای عقبافتادهای هستند، مردهای ما هم مردان عقبافتادهای هستند و مسئله ما آموزش است، پس ما باید بحث آموزش را جدی بگیریم. این بحثها در یک بستر زمانی در تمام جوامع شرقی در حال شکلگیری بود.
این حجاب محدودیتهایی هم برای زنان ایجاد کرد؟ آیا زنان در مقابل تصمیماتی که برای آنها گرفته شده بود، فعالیتهایی هم کردند؟
به نظر نمیرسد که تفاوت عجیبی در زندگی زنان محجبه اتفاق افتاده باشد. زنان محجبه زندگی خودشان را داشتند. زنانی که پردهنشین و خانهنشین بودند، در همان سنت فرهنگی زندگی میکردند و چون رسانه هم مطرح نبود، از فضای خارج اطلاع نداشتند. اما از زمانی که زنها و مردها شروع کردند به اروپا رفتن و دانشجویان به خارج از کشور رفتند و آمدند و قشر بالای جامعه باسواد شدند، بحثکردن درباره این قضیه در طبقات بالای اجتماعی شکل گرفت. زمان انقلاب مشروطه زنها دیگر خودشان وارد میدان میشوند و از مطالباتشان صحبت میکنند. زنان در شکلگیری انقلاب مشروطه مشارکت و سهمخواهی میکنند. در آن دوران، ایده مادر وطن شکل میگیرد و زنان خودشان را دختران وطن معرفی میکنند و برای اولین بار هویتی ورای مادری و همسری به خود میدهند و با یک هویت اجتماعی، خودشان را محق میدانند که مشارکت بیشتری داشته باشند. در چنین بستری، انقلاب مشروطه که پیروز میشود، زنان را در طبقه مجانین میگذارند و این موضوع برای زنان بسیار سهمگین است که حالا که به نقطه پیروزی رسیدهاند، در طبقه مجانین قرار بگیرند. در این برهه زمانی، مطالبات حقوقی زنان ازجمله بحث تعدد زوجات، سن ازدواج و طلاق یکسویه مرد مطرح و بحث آموزش پررنگتر میشود. اینکه اگر زنان آموزش ببینند، میتوانند از این وضعیت رها شده و راه رهایی زنان از خانهنشینی آموزش است. این ایده شکل میگیرد که اگر من سواد داشته باشم، میتوانم در فعالیتهای اقتصادی و سیاسی شرکت کنم و در همین راستا زنان شروع به ساختن و تشکیل انجمنها میکنند. موضوع «تشکیل انجمنها» به مجلس میرود و بحثهایی مبنی بر اینکه آیا تشکیلدادن انجمن زنان شرعا درست است یا نه درمیگیرد؛ اما پشت همه این بحثها حقیقتی وجود دارد و آن این است که زنان انجمنهای خودشان را دارند.
اعضای این انجمنها از چه قشری بودند و آیا اقداماتی هم برای از بین بردن انجمنهای زنانه انجام شد؟
تاجالسلطنه دختر ناصرالدینشاه عضو انجمن نسوان وطنخواه بود. کمکم زنان شروع میکنند به داشتن روزنامههای خودشان. سمیه کحال که خودش چشمپزشک بود، در سال 1290 روزنامه دانش را منتشر میکند؛ این اولین روزنامه زنان است. ما با زنانی مواجه هستیم که خودشان آموزش دیدهاند و تغییرات زنان در جامعه را آغاز کردند. دو سال بعد، مریم عمید، روزنامه شکوفه را منتشر میکند. با اینکه زنان حق رأی نداشتند، اما خانم عمید فهرست مورد تأیید خودش را برای انتخابات مجلس منتشر میکند و به همین دلیل روزنامه بسته میشود. میخواهم بگویم زنان تا این حد حق مشارکت برای خودشان قائل بودند، ولی چنین حقی در انقلاب مشروطه دیده نشد. بااینحال، تلاشهای زنان ادامهدار بود. چند روز قبل از اینکه مجلس به توپ بسته شود، محمدعلیشاه نامهای مینویسد به مجتهدین تبریز و در آن میگوید که زنان انجمن تشکیل دادهاند که مایه فساد است و این وضعیت زنان باعث حمله به مشروطهخواهی شده و در نتیجه بسیاری از مشروطهخواهان از مطالبات زنان حمایت نمیکنند و این مسئله پدیدهای تکرارشونده در تاریخ ماست.
وضعیت حجاب در ایران و کشورهای اطراف به چه صورت بود؟ آیا حجاب در تمام کشورهای اطراف به یک شکل بود یا تفاوتهایی در نوع پوشش و حجاب هم وجود داشته است؟
سال 1301 آقای ابراهیم خواجهنوری مطرح میکند که به جای چادر از چیزی شبیه مانتوی امروزی ما استفاده شود و به همین دلیل به دادگستری فراخوانده و چند ماه زندانی میشود. در همین حین، زنان به حمایت از او تجمع میکنند و آنها هم مجازات میشوند. اما چند سال بعد یعنی در سال 1303 خانم قمرالملوک وزیری را داریم که اولین کنسرت را در گراندهتل تهران برگزار میکند و بهعنوان خواننده زن و بیحجاب روی سن میرود. عکس و فیلمی از آن اجرا نداریم که بدانیم بیحجاب یعنی چه؟ همان زمان هدی شهراوی در مصر وقتی از کنفرانس زنان برمیگردد، روبندهاش را در دریای مدیترانه میاندازد. برای مصر برداشتن روبنده، برداشتن حجاب بود، اما عکسهایی که ما از خانم وزیری داریم، کاملا بیحجاب است و عکس آتلیهای با پیراهن یقهباز دارد. همان دوره نظیره زیالدین بهعنوان یک شیعه، کتابی درباره حجاب مینویسد که او هم بحث روبنده را مطرح میکند. مسئله در جامعه اعراب آن زمان، بحث روبنده بود، اما در جامعه ما بحث برداشتن پوشش سر بود؛ چراکه عکس خانم کحال هم که در دفترش گرفته شده، او را با کلاه و لباس غربی نشان میدهد. عکسهای دیگری هم از آن زمان داریم؛ مثلا بیبی خانم استرآبادی یا صدیقه دولتآبادی هم بدون حجاب هستند. در همان بازه زمانی وقتی قمرالملوک وزیری به خاطر کنسرت بدون حجابش به دادگاه میرود، رضاخان در سال 1314 بحث کشف حجاب را مطرح میکند. در ترکیه مصطفی کمال، نه مثل رضاشاه در یک بستر خشونتآمیز، بلکه در یک بستر مدنی، حجاب زنان را کمرنگ میکند. همزمان در ازبکستان زنانِ حزب کمونیست روسریهای خود را به صورت پنجری میبستند و در جلسات حزب میسوزاندند و بعد وقتی که میخواستند به خانه برگردند، باز روسری میخریدند و سرشان میکردند! چون در خانه مردهایشان انتظار داشتند که زنان محجبه باشند. رضاشاه در سفر به ترکیه درباره حجاب تصمیم خود را میگیرد و این نکته مهمی است. رضاشاه در سال 1310 قانون مدنی را تصویب میکند؛ قانونی که 100 ماده در حوزه خانواده دارد. این مواد همه بر اساس شریعت اسلام است، اما بقیه قوانینی که آن زمان نوشته شده، مایههایی از سکولاریسم دارد. بااینحال، در قوانین خانواده، مرد رئیس خانواده است و زن برای ازدواج به اجازه پدر نیاز دارد و طلاق حق مرد است. رضاشاه نمیخواست اقتدار مردانه و وضعیت پدرسالار جامعه را از آن بگیرد و درواقع هدفش دولتسازی مدرن بود تا به جامعه رنگ و بوی نظم مدرن دهد و زنان و مردان باید تحت قیمومیت این پدر تاجدار قرار میگرفتند. او میخواست مردی شود که بر تمام جامعه سلطه دارد؛ اما در بستر قانون، به آن معنا که در حکومتهای مدرن انتظار میرفت، رفتار نمیکرد و اختلافش با مصطفی کمال دقیقا همین است. مصطفی کمال جامعه را به سمتی برد که «قانون» آن را اداره کند، ولی رضاشاه همان سبک استبدادی و پدرسالارنه خودش را حفظ کرد و در بحث کشف حجاب هم همان مسیر را رفت؛ درحالیکه آتاتورک سعی کرد با یک وضعیت مدنی بحث حجاب زنان را پیش ببرد. رضاشاه با قوانین شخصی کارها را پیش میبرد؛ «شخص شاه میخواهد چنین شود»، «شخص شاه میخواهد فلان اتفاق رخ دهد».
کشف حجاب چگونه صورت گرفت؟ جامعه سنتی چطور این تغییر را پذیرفت و چه چالشهایی ایجاد شد؟ آیا فضا برای زنان بازتر شد؟
جشن پایان سال و فارغالتحصیلی دانشجویان دختر دانشگاه خوارزمی بود که شاه به همراه همسر و دخترانش بدون حجاب در مراسم حاضر شدند. اگر عکسهای آن مراسم را نگاه کنیم، میبینیم که رضاشاه در جلو حرکت میکند و اشرف، شمس و عصمتالملوک در عکس حضور ندارند. اما به روشنی میبینیم که نگاه مردها به سمت دیگری است و شاه را نگاه نمیکنند. کاملا معلوم میشود که این اتفاق برای جامعه جا نیفتاده است، ولی دستور شاه است. این فرایند مدنی که مجلس برایش قانون بگذارد یا به مردم زمانی بدهند تا با تغییر خو بگیرند، وجود ندارد. مثلا مخبرالسلطنه گفته بود: «من زنم را در مجالسی که بدون حجاب باشد، نمیبرم». در چنین فضایی که همه کشورهای اسلامی اطراف ما درگیر شدهاند، رضاشاه هم در راستای دولتسازی، خودش را به صورت قانون درمیآورد. اما در کنار این اقدام، دو کار مهم میکند؛ یکی دادگاههای عرفی را ایجاد میکند و این باعث میشود که فعالان حوزههای زنان نسبت به رضاشاه احساس خوبی داشته باشند و در بحث طلاق و ازدواج دادگاههای عرفی و مدنی را جایگزین دادگاههای شرعی میکند. میگوید ازدواج و طلاق باید در دادگستریها ثبت شود و مردی که میخواهد ازدواج کند باید به همسرش اطلاع بدهد و باید ازدواجش ثبت شود و دیگر به آن شکل نبود که مردی همسرش را طلاق دهد و همسرش نفهمد. از آن طرف هم بحث شناسنامه را مطرح کرد و به زنها شناسنامه مستقل داد. برای اولین بار زنان هویت مستقل از شوهران و مردها پیدا کردند، ولی گذرنامه مستقل نداشتند. دنیای مردم آن زمان بهسرعت وسعت میگرفت؛ این برای متشرعین و مردم سؤالاتی ایجاد میکرد و کشف حجاب در چنین بستری اتفاق افتاد.
آیا جامعه ظرفیت و آمادگی این اتفاقها را داشت؟
همانطور که گفتم رضاشاه روز کشف حجاب برای دخترهایی که فارغالتحصیل میشدند، سخنرانی کرد و هیچ حرفی از کشف حجاب نزد، اما در سالن کناری برای معلمان سخنرانی کرد و در آن سخنرانی به کشف حجاب و پیشرفت زنان اشاره کرد. مسئله مهم رضاشاه این بود که در صورت کشف حجاب هم عفاف حفظ شود. رضاشاه به دخترها میگوید سعی کنید ساده باشید و از تجمل و اسراف دوری کنید و برایش مهم است که جامعه با بیبندوباری و فساد پیوند نخورد. قوانین جدیدی شکل گرفت؛ مثلا زنان بدکاره حق نداشتند حجاب بردارند؛ درحالیکه در جامعه قبل میتوانستند بیحجاب باشند، اما حالا باید حجابشان را حفظ کنند که زنان عفیفه با آنها اشتباه گرفته نشوند.
این نشان میدهد بحث پوشش زنان برای جامعه آن زمان و شخص شاه مهم بوده است، مثلا دختر شاه میگوید «برای من مهم بود که جلوی پدرم آستین کوتاه نپوشم؛ چون وقتی آستین کوتاه پوشیده بودم، پدرم ناراحت شد». شاه وقتی میخواست کشف حجاب را انجام دهد، با خودش گفته بود: «اگر من بخواهم این کار را بکنم باید هر دو زنم را طلاق بدهم» و برای خودش این پدیده سختی بوده؛ چون مردی سنتی بود و در چارچوب نظم و انضباطدادن به جامعه مدرنی که میخواست بسازد، چنین قانونی را لحاظ کرده بود. در بقیه حوزهها هم اصلا بحث آزادی زنان مطرح نبود. تا قبل از سال 1314 تمام نشریات و انجمنهای زنان بسته شده بود و عملا مطالبات زنانهای در این جامعه شکل نمیگرفت؛ کشف حجاب هم نتیجه مطالبات و جنبشهای زنانه نبود و دستور شخص شاه بود. با این حال رضاشاه با مسئولیت و سرپرستی شمس پهلوی کانون بانوان را تأسیس کرد که سال 1315 صدیقه دولتآبادی رئیس آن شد. دراینمیان چالشهایی هم وجود داشت. پذیرش کشف حجاب برای بسیاری، بهویژه خانوادههای متشرع سخت بود. کار رضاخان باعث شد تا شکاف عمیقی در جبهه زنان شکل بگیرد. تا قبل از آن و در زمان مشروطه و حتی قبلتر، زنان بر سر حقوقشان به یک توافق و انسجام رسیده بودند؛ اما با این اصرار رضاشاه، زنان تبدیل به دو جبهه شدند؛ یک جبهه زنان تجددخواه و جبهه دیگر زنان مسلمان.
درواقع اگر این مسیر تاریخی را نمیرفتیم و این جریان به صورت مدنی و از دل مردم پیش میرفت، شاید امروز وضعیت ما به این شکل نبود. این تغییرات محدودیتهایی برای زنانی که مسلمان و متشرع بودند، به وجود آورد؛ مثلا اجازه سوار درشکه شدن نداشتند و درشکهسوارها نباید آنها را سوار میکردند یا نمیتوانستند به دانشگاه و ادارات بروند و به زنهای محجبه اجازه انتخاب بعضی مشاغل و اجازه تحصیل داده نمیشد. عدهای معتقدند این در زندگی اجتماعی آنها خشمی بزرگ ایجاد کرد. جعفر شهری در کتابش میگوید «ابتدا زنان خیلی خودشان را مچاله میکردند و سختشان بود». حتی مهرانگیز دولتشاهی، دخترعموی تاجالملوک تعریف میکند که یک خانمی از فرط فشار روانی کشف حجاب در یک مجلس حالش بد شد. ما در اسناد تاریخی نامهای داریم که شخصی برای مادرش نوشته که اگر قضیه پیچیده شد، به خواهرانم بگو تریاک بخورند و خودکشی کنند. آمار دقیقی وجود ندارد، اما احتمالا چنین اتفاقهایی زیاد افتاده باشد. از آن طرف زنانی بودند که دلشان میخواست در جامعه حضور داشته باشند و مردان سنتی به آنها این اجازه را نمیدادند. مواردی ثبت شده که زنان با چادر از خانه بیرون میآمدند و دم دانشگاه چادر را از سرشان میبرداشتند. در حقیقت تمام این موضوعات طی این صد سال تکرار شدهاند و این بحث ذاتی پوشش است. پوشش فیالنفسه چیز سیالی است و میتوانید در لحظه آن را تغییر دهید و چیز ثابتی نیست. بنابراین وقتی روی پوشش آدمها قانونگذاری میشود، به خاطر ماهیت سیالش، این قانون عملا نمیتواند اجرا شود و تا وقتی واقعبینانه و عقلانی نباشد، فقط چالش و مسئله ایجاد میکند.
حجاب به شکل امروزی چه زمانی وارد فرهنگ مردم شد؟
سال 1335 علامه کرباسچیان برای اولین بار یک توضیحالمسائل فارسی سادهفهم برای عموم مردم مینویسد که به کمک آن بتوانند به صورت ساده و قاطعانه احکام شرعی را بدانند. دهه 30، دهه «سبک زندگی ساختن» است و هر گروهی میخواهد بگوید بر اساس «ایده من» چطور میتوان زندگی کرد. مسلمانها هم با نوشتن این توضیحالمسائل خواستند سهمی از این ماجرا داشته باشند؛ یعنی قبل آن کتابهای رسائل به عربی نوشته میشد و خیلی دیرفهم بود، اما کرباسچیان این فضا را شکست. این موضوع از این نظر حائز اهمیت است؛ چون درباره پوشش زنان بسیار واضح توضیح داده میشود. در تاریخ فقه شیعی، اولین بار در قرن هشتم، شهید اول در کتاب الذکری بحث «ستر موی زنان» را مطرح میکند. در سده اول بعد از فوت پیامبر(ص)، انس بن مالک در کتاب الموطا و شافعی در کتاب الام، توضیح میدهند که حدود حجاب زن وجه الکفین است و حالا پوشاندن مو هم واجب است؛ اما در دوران ائمه کتاب فقهی شیعی نداشتیم و بعد از ائمه، در قرن چهارم هجری، فقه شیعه کمکم متولد شد و قرن هشتم بحث «ستر مو» وارد فقه شیعه شد. در زمان صفویه، علامه سبزواری و محمدباقر مجلسی معتقدند بحث مو را شهید اول بیان کرده و نظرات مختلفی راجع به آن میدهند. این بحث فقهی سالها در رفتوبرگشت بود و از قرن هشتم تا چهاردهم این ایده محل بحث بود؛ اما در «توضیحالمسائل» کرباسچیان که بر اساس فتواهای آقای بروجردی بود، خیلی شفاف گفته شده که حدود حجاب زنان چیست و پوشش زنان مسلمان باید چطور باشد؛ یعنی نمیتوانستند گزینشی انتخاب کنند و یک سبک زندگی اسلامی بر اساس این توضیحالمسائل، در حال شکلگیری بود.
چادر چطور تبدیل به پوشش زنان شد؟
برای اینکه ببینیم چادر چطور تبدیل به پوشش زنان شد، باید به مطالبات زنان و اتفاقهایی که در دهه 40 افتاد، نگاه کنیم. در طول تاریخ، جنبشهای زنانه یا از سوی مشروطهخواهان، غیرشرعی تلقی و با مخالفت مواجه میشدند یا از طرف حکومت مدرن رضاشاهی، نشریات و انجمنهایشان بسته و مطالباتشان نادیده گرفته میشد، مگر آنچه پدر تاجدار میخواست به آنها بدهد. در زمان محمدرضاشاه هم همین اتفاق افتاد و انجمنهای زنانه تحت نظر اشرف پهلوی قرار گرفت و دوباره صدای همانهایی شنیده میشد که حاکمیت میخواست شنیده شود. اتفاق جالب این است که در چنین فضایی که فقط صدای یک عده شنیده میشود، در سال 45 شورای عالی زنان ایران به سازمان زنان ایران تغییر نام پیدا میکند و تا سال 57 به تنها انجمن جدی زنان تبدیل میشود و با حالت محترمانهتری از زمان رضاشاه بقیه انجمن، گروه و جنبشهای زنان محو میشوند. زنانی که اینجا صدا ندارند یا صدایشان شنیده نمیشود، نارضایتی خود را با برگشتن به چادر نشان میدهند و چادر به لباس زنان انقلابی تبدیل میشود. چنانچه اسدالله علم سال 1355 در بازدیدش از دانشگاه شیراز مینویسد: «از تعداد دختران چادری شگفتزده شدم و زمانی که من رئیس این دانشگاه بودم چادر تحقیر میشد». اینچنین بود که زنان چادری شکل گرفتند. سندی وجود دارد که استاندار چهارمحالوبختیاری برای اداره کشاورزی نامهای محرمانه میزند و میگوید: «با توجه به اینکه پوشش چادر در اسلام نیامده و حجاب شرعی ربطی به چادر ندارد و چادر پوشش دستوپاگیر است، کارمندان شما حق ندارند چادر سر کنند». طبق این نامه مردانی که زنانشان چادر میپوشند، مؤاخذه میشوند. دقت کنید سال 39 زنان با چادر امتحان میدادند، اما سال 56 نامه محرمانه میزنند که اجازه ندهید زنان چادر بپوشند؛ چون چادر دیگر معنا دارد و یعنی من با این چادر اعتراضم را نشان میدهم. دکتر شریعتی در کتاب زن میگوید: «دختران امروز چادر سر میکنند، برای اینکه به غرب بگویند با دوز و کلک نتوانستی من را فرنگیمآب کنی». البته بعد از آمدن محمدرضاشاه تعدادی از متدینین خواستند چادر دوباره اجباری شود و به دوران قبل از رضاشاه برگردیم. در نهایت سال 1323 مجلس تصویب میکند که پوشیدن چادر بلامانع است و چادر موضوعیت پیدا میکند. اینجا بحث حجاب شرعی نیست؛ چون مانتویی که ابراهیم خواجهنوری گفته بود حدود حجاب شرعی را رعایت میکند؛ در واقع مسئله چادر و پوششی است که غرب با آن مخالفت میکرد، نه حفظ حدود حجاب شرعی. بنابراین پوشش چادر کاملا از بحث مذهبی خارج و فیالنفسه تبدیل به یک نماد میشود. در دوران بعد از انقلاب چادر موضوعیت پیدا میکند و اسلامیکردن مسئله زنان بعد از انقلاب بهسرعت اتفاق میافتد. در 22 بهمن انقلاب پیروز و هفتم اسفند یعنی کمتر از دو هفته، قانون حمایت از خانواده لغو میشود. این در حالی است که آیتالله خمینی(ره)، 10 اسفند درباره برداشتن شیر و خورشید از پرچم صحبت میکند. 11 اسفند حق قضاوت زنان لغو و 15 اسفند یعنی هنوز یک ماه از پیروزی انقلاب نگذشته، بحث حجاب مطرح میشود. زنان 17 اسفند و در روز هشتم مارس به خاطر تمام این اتفاقها و قوانین لغوشده راهپیمایی میکنند. از 17 تا 21 اسفند شاهد شش تظاهرات از سوی زنان هستیم و به همین خاطر است که مخالف این هستم که بگوییم زنان ساکت بودند. هر جای این تاریخ را نگاه کنید، زنان با تمام وجود تلاش میکردند.
راهپیمایی زنان نتیجه هم داد؟
در این شش راهپیمایی زنان موفق نمیشوند؛ چراکه توانایی بسیجشدن در دوران پهلوی از آنها گرفته شده بود. از سوی دیگر زنانی که در شاخههای احزاب بودند، مصلحتشان حکم میکرد که راجع به زنان حرف نزنند. در آن برهه یک سازمان خطاب به زنان بیانیهای داد که الان مسئله اصلی ما مبارزه با امپریالیسم است و هر وقت به جامعه برابر رسیدیم، شما هم به حقوق برابر میرسید، پس حاشیهسازی نکنید. حزب توده هم مشغول مبارزه با امپریالیسم بود. دراینمیان فداییان خلق و چند حزب دیگر به زنان حق دادند و آزادیهای فردی برایشان مهمتر از امپریالیسم جهانی بود. جبهه ملی و نهضت آزادی هم بعد از استعفای دولت موقت و زمانی که تبدیل به اپوزیسیون نظام شدند، به مسئله زنان واکنش نشان دادند. موضوعات زنان به خاطر ناتوانی در بسیجشدنشان و عدم حمایتی که از احزاب دیده بودند، ابتر ماند و گوشه ذهن زنان خاطرهای شد که وابستگی به احزاب کمک خاصی به حل موضوعات مربوط به زنان نمیکند.
این روند در دهههای 60 و 70 چه شکلی به خود میگیرد؟
در دهه 60 دیگر انجمنهای زنان را نداشتیم و در بحث حجاب، تبلیغاتی شکل میگیرد که به زنان میگوید این چادر که سر میکنی مشابه تفنگی است که سرباز وطن و اسلام در دست دارد و با دشمن اسلام مبارزه میکند. خلاصه کلام اینکه معنای سنگین و عمیقی به چادر داده میشود؛ به طوری که برداشتن آن حتی با حفظ حدود حجاب شرعی، حدی از شرم و شماتت را حمل بر زن میکرد. در زمان انقلاب، زنان چادری گاهی خلاقیتهایی را در پوشش خود ایجاد میکردند؛ مثلا چادرشان را میدوختند یا جای آستین درمیآوردند و در چادر تغییراتی میدادند. ما در دهه 60 تغییری در چادر نمیبینیم؛ چون این چادر قداست بسیار غلیظی پیدا میکند. در دهه 70 تغییراتی در این پوشش شکل میگیرد، بهطور خاص با فیلم «در پناه تو» .
مردم یک دختر چادری زیبا و دانشجو میبینند که هنرمند و موفق است و چادرش را عقبتر میگذارد و مقنعه رنگیاش را بیرون چادر نگه میدارد. این به یک سبک پوشش دختران مذهبی تبدیل میشود؛ الگویی که میتوانی مذهبی باشی، دانشجو باشی و اصلا هنر بخوانی؛ چون در آن بستر زمانی اصلا هنر مختص قشر خاصی بود و خانوادههای زیادی دخترانشان را از رفتن به هنرستان منع میکردند. فیلم در پناه تو آغازی شد تا آهستهآهسته تغییراتی در این چادر شکل بگیرد و جامعه هم متوجه شد که این پوشش مشکی نمیتواند پاسخگوی تنوعطلبی جوانان باشد.
جامعه و مسئولان متوجه این شدند که مردم و جوانها نیاز دارند برخی الگوها را بشکنند. چه اتفاقی در آن سالها افتاد؟
در دهه 70 دوباره شاهد شکلگرفتن انجمنهای زنان هستیم و گروهها و انجیاوها بهویژه در دوره اصلاحات مجدد آغاز به کار میکنند. در این دوره مطالبات زنان مثل پیوستن به کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان شنیده میشود و لایحه حمایت از خانواده سال 1386 مطرح میشود. اما سال 1388 این حرکتها و جنبشها و انجمن زنان دوباره محو میشوند. سال 84 شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب میکند که به خاطر پاسخدادن به تنوعطلبی جوانان و بهبود وضعیت، مدهای جدیدی طراحی کنیم و حجاب را با یک الگوی خاص پوشش ترویج نکنیم. خود مسئولان متوجه شدند باید تغییری ایجاد شود. سال 90 برای اولین بار جشنواره مد و لباس فجر برگزار میشود و آنجا ما چادر را بهعنوان یک فشن میبینیم و بیزینسهای مختلفی شکل میگیرد که حجاب اسلامی را با پوشش و رنگهای متنوع ترویج میکند. در دهه 80 گشت ارشاد را داریم و نباید فراموش کنیم که این جامعه در بحث پوشش زنان هنوز در فضای مخالفت با غرب است و هنوز احساس میکند پوشش زنان نشاندهنده پیروزی و برتری بر غرب است و همزمان میفهمد که این ادبیات و نوع مواجهه نمیتواند در برابر شکاف نسلی و نسل جدید مقاومت داشته باشد و تغییر لازم است. این مسائل وجود دارد، اما عقلانیتی که باید بین این دو موضوع تعادل ایجاد کند، هنوز شکل نگرفته و این باعث میشود که جامعه تحت این فشارها کمکم به سمت رسیدن به یک تصمیم شخصی و لجبازی و مخالفتهای افراطی کشیده شود. به تعبیر بالدوین، آدم احساس میکند که الان هم یک جامعه در انتظار هستیم؛ با این تفاوت که در حوزه زنان، انجمنها و گروههای زنان در دهه 90 به بعد دیگر شکل نگرفته است، ولی حرکتهای منفرد زنانه، آگاهیبخشی، توانمندسازی زنان و آموزشهای کاملا شفاهی و سینهبهسینه اتفاق افتاده که جنبش زنان را به یک نقطه حساس رسانده است. در اعتراضات سال 1396 و سال 1398 بحث زنان بسیار جدی مطرح بود و در جنبش 1401 بحث زنان خیلی جدیتر مطرح شد؛ چون دقیقا بر اساس همان عدم عقلانیت شکل گرفت. حجاب به صورت بسیار ساده باید در غالب حجاب شرعی باشد. ما بحث حجاب را با عفاف درهمتنیده کردهایم و عفاف یک مفهوم کاملا نسبی است. در قانون آمده که عفت عمومی جامعه را مخدوش کردهاند. عفت عمومی یعنی چی؟ ما وقتی برای امری بینهایت روزمره و عینی مثل پوشش که امری سیال است و هر لحظه میتواند تغییر کند، از مفاهیم نسبی استفاده میکنیم، معلوم است آن قانون، قانونی ناکارآمد میشود. مثلا میگویند فلسفه گشت ارشاد این است که قاضی واقف به شرع باید تشخیص دهد آیا پوشش این خانم در قالب حجاب و عفاف قرار میگیرد یا نه؟ بنابراین ضابط قضائی نمیتواند خودش تشخیص دهد و حکم صادر کند و باید آن خانم را با تمام ویژگیهایش با هم به محضر قاضی ببرد. اما اگر مسئله آن خانم، این باشد که روسریاش عقب است، خب وقتی در ون رسید، روسریاش را جلو میکشد و نمیتوانید روی همان حالت نگهش دارید. یا مسئله او هرچه باشد قابل تغییر است. در چنین بستری این قانون لاجرم به سمت ایجاد نارضایتی میرود و هرچه ما با نسل جدید مواجه میشویم، این نسل جدید به صورت ذاتی و طبیعی نمیتواند قوانین نسل قبلی را دربست بپذیرد. حتی اگر تمام این فرایند تاریخی را کنار بگذاریم، نسل جوانان و نوجوانان امروزی لاجرم سبک پوشش متفاوتی دارد و چنانچه قوانین کشور با این تغییر همگام نباشد، اتفاقی که میافتد این است که به یک خشم و نارضایتی عمیق منجر میشود.
پس از اتفاقاتی که در 1401 افتاد، برای کنترلکردن حجاب زنان از طرد اجتماعی صحبت شد. گفته شد به زنانی که حجاب ندارند، خدمات ارائه نمیشود و دیدیم که بعضا رفتارهای خشونتآمیزی صورت گرفت. در تاریخ از این دست طردها داشتهایم؟ آیا این نوع رفتار میتواند موفقیتآمیز باشد؟
برخلاف مصطفی کمال که در ترکیه سعی کرد بحث لغو حجاب را به صورت مدنی پیش ببرد، رضاشاه با قوانین سختگیرانه و خشونتآمیز بحث کشف حجاب را پیش برد؛ مثلا با طردکردن زنان محجبه و اینکه آنها حق تحصیل و اشتغال به صورت کارمندی را ندارند یا درشکهچیها نمیتوانند آنها را سوار کنند و اگر مأموران نظامی آنها را با چادر ببییند، میتوانند با آنها برخورد خشن داشته باشند. تمام اینها ذهنیت تلخی را در خاطره جمعی این جامعه شکل داد. مهم است که مفهوم طرد اجتماعی را واکاوی کنیم. روانپزشکان میگویند احساس و درد ناشی از طرد اجتماعی همان قسمت از مغز را تحت تأثیر قرار میدهد که وقتی افراد دچار درد فیزیکی میشوند، تحریک میشود. یعنی وقتی میگویند این اتفاق قلب من را شکست، واقعا چنین حسی داشته و مثل درد فیزیکی آدم را اذیت میکند. وقتی ما بعد از مدتها یک درد فیزیکی را یادآوری میکنیم، آن درد را خیلی کمتر حس میکنیم و یادآوری دوباره آن باعث دردکشیدن نمیشود؛ اما در مطالعات نشان داده شده که در طردهای اجتماعی با هر بار یادآوری، همان درد تجربه میشود. یعنی این حس تبدیل به یک خاطره دور نشده و گزندگی و ناراحتیاش در قلب باقی میماند. نکته دیگر اینکه در بحث طرد اجتماعی آدمها نسبت به نزدیکانشان که طرد اجتماعی را تجربه میکنند، حس محبت و همدلی دارند. بنابراین طرد اجتماعی هزینههای گزافی برای گروهها، انجمنها و حکومتها میتواند داشته باشد؛ چون چیزی نیست که فراموش شود.
طرد اجتماعی زنان در بحث حجاب سابقه طولانی دارد، تفاوت امروز با گذشته چیست؟
متدینین بعد از رفتن رضاشاه خواستند چادر دوباره اجباری شود و مجلس سال 1322 تصویب کرد که پوشیدن چادر بلامانع است. آن زمان شاهد برخوردهای خشنی در جامعه بودیم. برخی از خانمها به کلانتری رفته و شکایت کرده بودند که چون چادر بر سر نداشتند، کسی با چوب آنها را مورد حمله قرار داده بود. همانطور که گفتم روزنامه کیهان در 30 بهمن 57 مینویسد این لباس ملی ما که با فرهنگ اسلامی ما پیوند خورده، مورد تمسخر قرار گرفته است. یعنی این تمسخر روی روان آدمها تأثیر میگذارد و باعث میشود به یک مسئله اجتماعی و جمعی تبدیل شود و آدمها به آن واکنش نشان بدهند. همین فرایند بعد از انقلاب در بحث گشت ارشاد و بعد از آن دوباره تکرار میشود. امروزه ما راهحل حاکمیت را در برابر مسئله کشف حجاب زنان همان طرد اجتماعی میبینیم که در تمام صد سال گذشته در حال تجربهشدن بود. با این تفاوت که به واسطه رسانه که این سالها خیلی جدی شده، آگاهیبخشی و توانمندسازی در حوزه زنان، در کنار نارضایتیهای دیگر، بستری فراهم شده که این طرد اجتماعی با همراهی گسترده مردم همراه نمیشود. واقعیتی که در کوچه و خیابان مشاهده میکنیم، این است که شاید در یک مسیر هزار نفر خانمی را که حجاب ندارد، ببینند و از این هزار نفر، دو نفر به او تذکر دهند. اگر این فضا حاکم بود و خود مردم به کشف حجاب واکنش نشان میدادند، دیگر نیازی نبود مأمورانی سر گیتهای مترو استخدام شوند تا این کار را انجام دهند یا در مسیر خیابان انقلاب، افرادی که کاملا مشخص است به هم پیوند دارند و در یک تصمیم جمعی اینجا قرار گرفتهاند، با هم جمع شوند که بخواهند تذکر بدهند. همین وضعیت نشان میدهد که عموم مردم نمیخواهند با این مسئله کشف حجاب برخورد خیلی جدیای بکنند و آزار جدی از این مسئله نمیبینند. اگر بخواهیم واقعبینانه نگاه کنیم، در همه خانوادهها دختران و زنانی هستند که حجاب مدنظر حاکمیت را رعایت نمیکنند. خانوادهها نسبت به عزیزانشان حس دارند. وقتی پدر و مادری حس میکند بچه او قرار است طرد شود، احساس رنج ناشی از طرد را خودش هم تجربه میکند و این تبدیل به درد تمام خانواده و نزدیکان میشود. خانوادهای که دردی را تجربه کرده، آن درد را به خانواده دیگر تحمیل نمیکند. خانوادهها در این زمینه با هم احساس همدلی دارند و وقتی این موضوع را کنار وضعیت زنان امروز میگذاریم، میبینیم همدلی چندان عجیبی هم نیست.
به نظرتان نتیجه این روند طرد اجتماعی در درازمدت چه خواهد بود؟
ما در بحث مشارکت اقتصادی و سیاسی نسبت به زنانمان تبعیض ساختاری جدی روا داشتهایم. از دهه 70 نرخ رشد تحصیلات دانشگاهی دخترانمان 17 برابر شد، با این همه نرخ مشارکت زنان پنج برابر است و فقط پنج درصد از نیروهای متخصص زنان در پارلمان و شش درصد در وزارتخانهها مشغول هستند. 17 درصد متخصصان زن در این جامعه فعالیت تخصصی انجام میدهند و این یعنی تبعیض ساختاری که باعث نارضایتی خانوادهها میشود. 12 سال طول کشید تا لایحه منع خشونت علیه زنان تصویب شود. هر خانوادهای که درگیر پدیده طلاق باشد، در رفت و آمد به دادگاهها قوانین تبعیضآمیز برایش برجستهتر میشود. نارضایتی از وضعیت زنان که متأثر از رسانهها و سالها آگاهیبخشی است، حالا پررنگ شده و زنان دوباره با هم به همدلی رسیدهاند. انگار بعد از صد سال دوباره به این نقطه رسیدهایم که زنان حول یکسری مطالبات با هم به یک انسجام رسیدهاند و حاضر نیستند پیشنهاد طرد اجتماعی را علیرغم هزینههایی که بر دوششان گذاشته میشود، رعایت کنند و مردان هم کنار زنان ایستادهاند. به نظر من مردان با برادر مهسا امینی و بقیه اتفاقهایی که افتاده احساس همدلی کردند و این احساس همدلی و فهم مشترک مانع از طرد مردمی زنان میشود. به هر حال طرد سیستماتیک و سازمانی و حاکمیتی اتفاق میافتد و امری بدیهی است، ولی هیچوقت نمیتواند در برابر مطالبات مردمی مقاومت کند و مثل صد سال گذشته استراتژی طرد، قطعا به شکست منجر میشود.