|

درمانگاه‌های شلوغ، حجم بالای بیماران و خستگی روزافزون پزشکان

سیستم معیوب خدمات درمانی

صبح زود بود که به حوالی بیمارستان رسیدم. در درمانگاه بسته بود. بیماران زیادی بیرون آن صف کشیده بودند تا در درمانگاه باز شود و آنها بتوانند به پزشکشان مراجعه کنند. با اینکه شغل من پزشکی است و روزانه با حجم بالایی از بیماران روبه‌رو هستم اما آن روز صبح دیدن این صحنه من را به فکر فرو برد. نوعی استیصال را می‌دیدم. استیصال و درماندگی که به دلیل اشکال در سیستم درمانی دامن بیمار و پزشک را گرفته است.

صبح زود بود که به حوالی بیمارستان رسیدم. در درمانگاه بسته بود. بیماران زیادی بیرون آن صف کشیده بودند تا در درمانگاه باز شود و آنها بتوانند به پزشکشان مراجعه کنند. با اینکه شغل من پزشکی است و روزانه با حجم بالایی از بیماران روبه‌رو هستم اما آن روز صبح دیدن این صحنه من را به فکر فرو برد. نوعی استیصال را می‌دیدم. استیصال و درماندگی که به دلیل اشکال در سیستم درمانی دامن بیمار و پزشک را گرفته است. 

دوستان بسیاری از ایران رفته‌اند و روز به روز هم بر تعداد آنها افزوده می‌شود. آنها از میزان کار کم پزشکی و درآمد بالا در کشورهای همسایه صحبت می‌کنند. برای من مثل یک رؤیا می‌ماند که بیماران اندکی را ویزیت کنم. چه می‌شد اگر هر بار مانند استانداردهای جهانی فقط چند بیمار را با دقت و حوصله می‌دیدم. در عوض باید هر روز منتظر دعوا و داد و بیداد بود.

شرایطی که توان و حوصله را از انسان می‌گیرد. درمانگاه‌هایی شلوغ و درهم. حجم بالای بیمار و خستگی روزافزون پزشک معلوم است که چه معجونی را درست می‌کند. به گمانم وضع در سال‌های آینده از این هم بدتر خواهد شد. 

همان چند پزشک خوبی که باقی می‌مانند باید 10 برابر بقیه کار کنند. مشخص است که آنها هم با این وضع دوام نخواهند آورد. سیستم بهداشتی هم که باید بر مبنای پیشگیری عمل کند عملا در ایران فروپاشیده و اصطلاحا فشل است. 

این سیستم کار نمی‌کند؛ بنابراین بر حجم بیماران افزوده می‌شود. متأسفانه تمام این سیستم اشتباه است. 

از بهداشت ناکارآمد، سیستم پیشگیری تماما معیوب، حجم بالای بیماران و تعداد کم پزشکان معلوم است که خروجی چه خواهد شد. به اینها اضافه کنید تبلیغات منفی نهادهای حکومتی و رسانه ملی علیه پزشکان و جلوگیری از تعرفه‌گذاری معقول و مقبول که انگیزه را از یک پزشک می‌گیرد و سبب می‌شود حجم عمده‌ای از آنها به همین کشورهای همسایه مهاجرت کنند و در ازای کاری بسیار کمتر احترام و دستمزد بسیار بیشتری دریافت کنند. 

از کنار در درمانگاه و آن همه بیمار منتظر گذشتم. می‌دانم که فردا بر این تعداد افزوده خواهد شد و باز هم می‌دانم که فردا باید خبر مهاجرت یکی دیگر از دوستان و همکاران را بشنوم. از نظر دولت هم که همه‌چیز عالی‌ است و هیچ مشکلی وجود ندارد. پس انتظار بهبودی هم نباید داشته باشم. 

باید هر روز از در درمانگاه بگذرم. شاهد این صحنه باشم و هر روز این استرس را داشته باشم که در درمانگاه من هم داد و بیداد بلند باشد.