مغایرت با عرف
عرف مفهومی است که کموبیش همه ما از آن فهمی مشترک داریم، حتی اگر نتوانیم آن را صورتبندی مفهومی کنیم. از اینرو، کموبیش و در پس ذهنمان میدانیم که عرف، مجموعه عادتها، رفتارها و باورهای معمول است که از یک طرف از سوی افراد جامعه پذیرفته شده است و از سوی دیگر همه ما به صورت روزمره با آن سروکار داریم. ب
حسین نورینیا
عرف مفهومی است که کموبیش همه ما از آن فهمی مشترک داریم، حتی اگر نتوانیم آن را صورتبندی مفهومی کنیم. از اینرو، کموبیش و در پس ذهنمان میدانیم که عرف، مجموعه عادتها، رفتارها و باورهای معمول است که از یک طرف از سوی افراد جامعه پذیرفته شده است و از سوی دیگر همه ما به صورت روزمره با آن سروکار داریم. بنابراین، عرف نوعی هنجار بوده و شامل قواعد عمومی رفتار مبتنی بر باورهایی است که مقبول جامعه است و افراد جامعه هم آن را مبنای عمل و رفتار خود قرار میدهند و هم میتوانند رفتار دیگران را بر آن مبنا فهم، معنا و نیز پیشبینی کنند. برای همین است که عرف به جامعه انتظام میدهد و نوعی احساس آرامش و امنیت خاطر را در اعضای جامعه به همراه دارد و برخورد با این عرف، احساس آرامش و امنیت خاطر را میزداید.
اما عرف امری ساکن و لایتغیر نیست. اتفاقا عرف ازجمله هنجارهایی است که تغییر در آن، هم زیاد است و هم سرعت دارد. در دوران جدید به جهت تنوع بیشتر پارهفرهنگها و پذیرش و مقبولیت عمومی آنها، شکلگیری روابط نوین که هیچ سنخیتی با دنیای سنت ندارد، رشد درخور توجه تحصیلات دانشگاهی و تغییرات عمیق در باورهای سنتی، وجود سازوکارها و بسترهای نوین ارتباطی و فراهمآمدن امکان تعاملات گسترده فرهنگی با دنیای پیرامونی از طریق شبکههای نوین ارتباطی و نیز مهاجرتهای گسترده ایرانیان و وجود پیوند قوی بین میلیونها مهاجر ایرانی با خویشاوندانشان در داخل و آمدوشد دهها هزار نفر از آنان در طول سال به وطن، موجب شده تا این تغییر با سرعت بیشتری رخ دهد. جامعه ایرانی این ظرفیت را دارد که این نوبهنوشدنها را در خود هضم کند و بهعنوان قاعده رفتاری حتی بخشی از اعضای خود بپذیرد. در غیر این صورت، جامعه به آن حساسیت نشان میدهد و آن را امر و رفتاری مذموم قلمداد میکند؛ حتی در برخی موارد احساس میکند وجدانش یعنی وجدان عمومی جریحهدار شده است. این ظرفیت بالای هضمکنندگی و پذیرش، یکی از ویژگیهای عجیب جامعه ایرانی است که در طول تاریخ با خود به همراه داشته است. رخداد خواستگاری در حافظیه شیراز هرچند خارج از رسم معمول خواستگاری است، اما مغایرتی با هنجارهای نوین پذیرفتهشده در جامعه ایران، بهویژه در میان نسلهای جدیدی که چند سالی است پا به میدان عمل اجتماعی گذاشتهاند، ندارد. جامعه ایران، با این نسلها پوست انداخته است. ما چه بپذیریم و چه نپذیریم، این پوستاندازی رخ داده است و خانواده بهعنوان مهمترین نهاد اجتماعی ایرانیان، آن را پذیرفته و زیر بال و پر خود گرفته است. جنبش اجتماعی سال پیش، فریاد بلند جامعه از این پوستاندازی بود تا از سوی مسئولان شنیده شود. برای همین است که جمعیت حاضر در حافظیه دور میایستند و در شادی آن دو جوان مشارکت میکنند و برای آنان کف میزنند. این همراهی نشان میدهد که وجدان جمعی نافی و در تقابل با این رفتارها نیست و آن را پذیرفته است.
اگر ماهیت این پوستاندازی را درک کنیم، آنگاه خواهیم فهمید که متر و معیاری که برای اندازهگیری و شناخت رفتار مردم و پارهفرهنگهای نوین در دست داریم، دیگر کارآمدی ندارد و بیش از پیش موجب غفلت و درک نادرست از جامعه و دورماندن از روند تغییرات اجتماعی میشود. با صدای بلند باید گفت جامعه ایران تغییر کرده است و این تغییر با سرعت بیشتری به پیش میرود. هوشمندی و تدبیر اجازه نمیدهد چشمانمان را بر این تغییر ببندیم و در مقابل آن بایستیم. جامعه از چنان قدرت و قوتی برخوردار است که در مقابل تغییرات آن نمیتوان ایستاد. بستن حافظیه به بهانه رویداد خواستگاری به دلیل مغایردانستن آن با عرف، شاید زنگ خطر کنار گوش مدیران را حساستر کند و کنترل آنان را افزایش دهد تا موجب آزردگی خاطر مدیران بالادستی نشوند و سِمت و میزشان محفوظ بماند، اما همین بستن، از یک سو نگاه مدیران را در دیدن تغییرات اجتماعی کدر میکند و از سوی دیگر ناخواسته پذیرفتن امکان سرایت چنین رفتارهایی به دیگر فضاهای شهری است. اگر بفهمیم که جامعه ایرانی به نقطه تقابلی با تفسیرهای رسمی از روابط اجتماعی رسیده است، در این صورت شاید اندکی دستبهعصا تصمیم بگیریم و در مقابل رخدادهای اجتماعی برخوردی تند و تیز نداشته باشیم.