|

دالان مهاجران افغانستانی

موضوع مهاجران افغان، موضوع مغفول در حوزه سیاست‌گذاری است. مسئولان امر در این زمینه واجد آگاهی کافی و به‌روز و هماهنگی بین دستگاه‌ها برای بررسی‌اند و حالا ما با یک الگوی استثنائی و پیچیده که در هیچ‌جای جهان شبیه آن وجود ندارد، روبه‌رو هستیم.

دالان مهاجران افغانستانی

جعفر حق‌پناه *: موضوع مهاجران افغان، موضوع مغفول در حوزه سیاست‌گذاری است. مسئولان امر در این زمینه واجد آگاهی کافی و به‌روز و هماهنگی بین دستگاه‌ها برای بررسی‌اند و حالا ما با یک الگوی استثنائی و پیچیده که در هیچ‌جای جهان شبیه آن وجود ندارد، روبه‌رو هستیم.

پیش از هر چیز لازم است بدانیم که مهاجران افغان براساس تعاریف کنوانسیون‌های بین‌المللی به چهار گروه مهاجر قانونی، غیرقانونی، آواره و پناه‌جو تقسیم می‌شوند و نمی‌توان به همه آنها نگاهی یکسان و فارغ از این دسته‌بندی داشت.

 نگاه تاریخی به مهاجرت افغان‌ها

با نگاهی تاریخی ما در مهاجرت افغان‌ها به ایران با پدیده‌ای 44، 45ساله روبه‌رو هستیم.

موج اول مهاجرت در دوران موسوم به جهاد بود؛ یعنی دهه اول انقلاب. این مقطع زمانی است که جامعه ایران متأثر از فضای انقلاب و جنگ است و با این رویکرد، به خاطر اصالت تاریخی انقلاب، پذیرش افغان‌ها -که اغلب از هزاره‌جات و شیعه بودند- را بسیار ساده‌سازی می‌کرد. در این دوره افغان‌ها در جامعه ما مشکل خاصی به جهت جامعه‌پذیری نداشتند و دولت‌ها به اندازه توان خود به آنها خدمات‌رسانی می‌کردند. این موج بیشتر در شرق، مرکز و حاشیه شهرهای بزرگ ساکن شدند و اکثرا به دلیل نداشتن مهارت و تخصص در زمینه‌ای خاص، به مشاغل پایین روی می‌آوردند. جامعه سنتی‌تر آن زمان ایران این شرایط را راحت‌تر می‌پذیرفت. به‌علاوه اینکه خیلی از این مهاجران در جنگ کنار ایرانیان شهید شدند. به همین دلیل این مسئله در سیاست‌گذاری یا جامعه موضوعیت پیدا نکرد.

موج دوم این مهاجرت‌ها به دوره موسوم به سازندگی مرتبط می‌شود. از زمان هاشمی تا روی کار آمدن دور اول طالبان و مسائل بعد از آن، سیاست‌ها طور دیگری پیش رفت. این بازه، بازه‌ای مهم برای جامعه، اقتصاد، سیاست، امنیت و‌... بود. دوره نخست سلطه طالبان از سال 1999 تا 2001 بود که پس از حمله ایالات متحده در سال 2001 پایان یافت. آمریکا این حمله را پس از حمله تروریستی 11 سپتامبر 2001 انجام داد که در آن مهاجمان از آموزش تا پناهگاه در افغانستان که تحت حکومت طالبان بود، حضور داشتند.

در این مقطع شاهدیم که سازمان‌های داخلی ایران سعی کردند به شکل جدی‌تری به موضوع بپردازند. چه از نظر سیاست‌گذاری داخلی و چه از نظر کنترل روی مرزها، دولت سعی کرد مهاجرت بدون مجوز افغان‌ها به ایران را کنترل کند. چون افغانستان درگیر جنگ داخلی و نابسامانی‌های ناشی از آمدن طالبان بود، این کنترل و سیاست‌گذاری بی‌تأثیر می‌شد؛ چرا‌که دولت ایران اگر تصمیم به طرد این مهاجران می‌گرفت نیز به دلیل شرایط کشور مبدأ ممکن نبود. بنابراین با تشدید موج مهاجرت افغان‌ها به ایران بعد از طالبان، سیاست‌های اخراج و کاهش جمعیت مهاجر غیرقانونی به شکست انجامید. این ماجرا به همین شکل تا اتفاق 11 سپتامبر و فروپاشی رژیم طالبان در افغانستان ادامه داشت.

با وقوع حملات ۱۱ سپتامبر، ایالات متحده آمریکا در تاریخ هفتم اکتبر ۲۰۰۱ به افغانستان حمله کرد. دلیل این حمله وجود تروریست‌ها از آمادگی تا حمله در افغانستان بود. تسلیم‌نشدن بن‌لادن به آمریکا نیز تصمیم به حمله را جدی‌تر کرد و سرانجام گروه طالبان از آمریکا شکست خورد و حامد کرزی، رئیس‌جمهور دولت موقت افغانستان شد. پس از این می‌توان گفت نوعی جمهوری در افغانستان شکل گرفت و رونق و آبادانی نسبی در این کشور دیده می‌شد. سرمایه‌گذاری کشورهای غربی و سازمان‌های بین‌المللی، مسائل سازندگی، توسعه، بازسازی و دولت‌سازی باعث ایجاد خوش‌بینی‌هایی شد که اتباع افغان مقیم ایران اعم از قانونی و غیر‌قانونی تصمیم به بازگشت بگیرند. این امواج مهاجرت به صورت سینوسی قابل مشاهده بود. هم جاذبه‌های بازگشت برای مردم افغان‌ها وجود داشت و هم از این سمت سیاست‌گذاری‌ها به شیوه‌ای بود که به بازگشت افغان‌ها به وطن خود کمک کند. حتی سازمان‌های بین‌المللی مشوق بودند و توافق‌های چهارجانبه‌ای نیز بین نهادهای بین‌المللی، ایران، افغانستان و پاکستان بسته شد که همگی در فرایند بازگشت افغان‌ها به وطنشان مشارکت و حضور مؤثر داشته باشند.

 دهه 90، سرآغاز  نگاه متفاوت به مهاجران

متأسفانه با وجود اینکه خوش‌بینی‌هایی وجود داشت و ما شاهد مهاجرت معکوس افغان‌ها بودیم، اما این خوشی چندان دوام نیافت و در دهه 90 در دوباره روی پاشنه قبلی چرخید. افزایش ناامنی، بحران‌های محیط‌زیستی و خشک‌سالی، سقوط نظام جمهوری و روی‌کارآمدن مجدد طالبان منجر شد که دوباره شاهد افزایش موج مهاجرت در مقیاسی بسیار گسترده‌تر از قبل باشیم.

دیگر در این مقطع سیاست‌های ایران صرفا روی نوعی آمایش سرزمینی چرخید. گریزی از جمعیت مهاجر نبود. بنابراین برای ساماندهی و کنترل وضعیت، سیاست‌گذاری‌ها به سمت نظارت بر نوع سکونت، قوانین مرتبط با مشاغل، بازنگری در رویکردهای فرهنگی و مسائلی از این قبیل چرخید. دیگر فقط به مسئله مهاجران با رویکرد اقتصادی و امنیتی نگاه نمی‌شد. جامعه‌پذیری، ارتباطات فرهنگی و دانشگاهی، جذب سرمایه، تحصیلات، استعداد‌پروری و‌... دردهه 90 نمود پیدا کرد و حتی بسیاری از مسائل اجتماعی جدید نیز در این دوره مطرح شد. مثلا در همین دوره مسئله گرفتن تابعیت ایرانی برای فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی عمدتا افغانستانی مطرح شد که پیامدهای خودش را نیز داشت.

فرایند ادغام این مهاجران در جامعه مطرح شد و مسئله آموزش موضوعیت پیدا کرد. از دهه 90 تا امروز افغانستانی‌هایی که غیرقانونی مهاجرت کرده بودند نیز مجاز به شرکت در مدارس و بهره‌مندی از آموزش رایگان مثل فرزندان ایران شدند.

در‌حال‌حاضر ما بالغ بر 500 هزار دانش‌آموز افغان در مدارس، حدود 10 هزار دانشجو در دانشگاه‌های دولتی یا غیردولتی و تقریبا 30 هزار فارغ‌التحصیل داریم که برخی همچنان در ایران هستند و برخی بازگشته‌اند.

 بافت  جمعیتی متنوع مهاجران افغان  پس  از  دهه  90

در ابتدا جمعیت مهاجر عمدتا هزاره‌جات و شیعیان بودند، اما در دوران اخیر شاهد هستیم که ازبک‌های شمال، پشتون‌های جنوب، تاجیک‌های هرات و حتی شمال نیز در ایران هستند. بافت جمعیتی، مذهبی و حتی زبان درگیر تنوع شده است و حتی دیگر به شکل مهاجران اولیه به‌گونه‌ای نیستند که اکثر این جمعیت را افراد فاقد تخصص شکل دهند. ما شاهد نسل سوم افغان‌ها در ایران هستیم که حتی پدران‌شان متولد ایران بوده‌اند.

 مهاجران   و   روابط  بین‌الملل

در چهل‌و‌چند سال گذشته مسئله مهاجران هرگز مسئله‌ای نبود که در روابط ایران و افغانستان متغیر تعیین‌کننده‌ای برای دولت‌ها باشد. دلیل این مسئله عموما فقدان حکومت مرکزی در کابل و همچنین ضعف سیاست‌گذاری داخلی مسئله مهاجران در ایران بوده است.

موضع توسعه در دولت‌ها و تحولات ایدئولوژیک مسئله نگاه به مهاجران در ایران را که پیش‌تر تأثیرگذار و تابع روابط بین کشورها نبود،به تدریج با واقع‌گرایی و ملاحظات سیاسی و بعضا امنیتی گره زد اما چنین نبود که خیلی روند تأثیرگذاری داشته باشد و دولت بخواهد از این تغییر نگاه به‌عنوان یک متغیر در تنظیم روابط ایران و افغانستان استفاده کند.

مثال تبدیل مهاجر به متغیر تأثیرگذار در تنظیم روابط بین‌الملل، ترکیه است؛ ترکیه از متغیر مهاجران سوری که حدود سه میلیون نفر می‌شدند در تنطیم روابطش با کشورهای اروپایی همسایه خود مثل یونان استفاده می‌کرد و از آنها به نوعی حق حساب می‌گرفت؛ ترکیه دلیل این کار را پذیرش مهاجران به نمایندگی از کشورهای اروپایی می‌دانست و مدعی می‌شد که اگر مرزهای خود را کنترل نکند، مهاجران به اروپا سرریز می‌شوند که در 2015 چنین اتفاقی رخ داد ما اما هرگز چنین نگاهی به مهاجران نداشتیم و این مسئله را متغیر تنظیم روابط بین‌الملل ندانستیم. دلایل این اتفاق عمدتا این است که اولا این جمعیت آمد و مستقر شد. بی‌اینکه بخواهیم یا بتوانیم در کنترل آن نقش داشته باشیم. دوم اینکه ما از همان ابتدا با موج چند میلیونی پراکنده در کشور روبه‌رو بودیم که جامعه نیز آن را پذیرفت. این پذیرش هرگز با برنامه و آگاهی نبود. سومین مسئله‌ای که به این مشکل دامن می‌زد، کنترل‌ناپذیری مرزها و استمرار جنگ داخلی افغانستان بود. برآیند این علل این شد که ما امروز با حدود هشت میلیون نفر افغانستانی ساکن در ایران مواجه هستیم. البته آمار دقیق مهاجران افغان در ایران را فقط خدا می‌داند چون اساسا یا مهاجرت غیرقانونی است یا تردد موقتی. البته این هشت میلیون رقم ثابتی نیست و خیلی از آنها را کارگران فصلی تشکیل می‌دهند که در رفت و برگشت هستند اما این مسئله رقم هشت میلیون را رقم دور از واقعیتی نمی‌‌سازد.

 چرا دولت مرزها را کنترل نمی‌کند؟

کنترل‌ناپذیری مرزها دلایل طبیعی و غیرطبیعی دارد. ما 940 کیلومتر مرز دشوارگذر داریم که به لحاظ جغرافیایی خیلی سخت قابل کنترل است. نکته دوم اینکه در مجاورت مرزهای ایران دولت متمرکزی که نظام مرزبانی نیرومند داشته باشد؛ وجود ندارد. ما با دو کشور ورشکسته یا شکننده در مرزها مجاوریم که هزینه کنترل مرز را ندارد و فقط طرف ایرانی آن را پرداخت می‌کند یا برایش برنامه دارد. خب کنترل کامل هم برای ایران دشوار و تقریبا ناممکن است. در دهه 80 جمهوری اسلامی با بودجه سازندگی بخش مهمی از تشکیلات مرزی را برای محافظت مرز افغانستان ساخت. توانمندشدن افغانستان و داشتن توان کنترل مرزهای خود برای ایران خیلی مهم بود اما متأسفانه این مسئله تا به امروز هرگز به وقوع نپیوست. این کشور حتی در دوران جمهوریت که سیستم پلیس ملی نیرومندی داشت نیز توان و انگیزه کنترل مرز را نداشت. معضل بعدی که در کنترل‌ناپذیرشدن مرزها نقش دارد، مسئله قاچاق مواد مخدر است که شرایط را دشوارتر می‌کند. وقتی باند قاچاق مواد مخدر راه خود را پیدا می‌کند، به تبع آن قاچاق انسان هم در کنار آن ممکن می‌شود. به این موضوعات ناامنی و کنترل‌ناپذیری مرزهای ایران و پاکستان را هم اضافه کنید. در حال حاضر یکی از راه‌های مهم ورود مهاجران غیرقانونی و افغانستانی به ایران مرزهای پاکستان است؛ یعنی یک مهاجر افغان ظرف 20 روز خودش را از شمال افغانستان به شرق پاکستان می‌رساند و از غرب پاکستان به استان سیستان و بلوچستان وارد می‌شود و بعد در تهران می‌‌بینمش. همه این فرایند با پرداخت حداکثر هفت میلیون تومان ممکن می‌شود. عوامل انسانی کنترل مرزها را سخت‌تر می‌کند.

 پرونده سربسته مهاجران در  دولت‌ها، ایرانی  و  افغان  در ضرر

مسئله مهاجران توسط هر دولتی به شکل پیچیده به دولت بعد تحویل داده می‌شود. در واقع هر دولتی میراث‌دار موضوعی مزمن و پیچیده است که نه درکش می‌کند و نه برای درک آن می‌کوشد.

این یک واقعیت است که منابع طبیعی یا مالی حتی برای جامعه ایرانی کافی نیست و به‌خصوص در دوران تحریم‌ها مشکلات عدید زیست‌محیطی و اقتصادی نیز تشدید شده، ولی لازم است توجه کنیم که این تحریم‌ها در کنار مردم ایران به افغان‌های ساکن ایران نیز آسیب زده است. آنها پشتوانه‌های حمایتی خود را از دست داده‌اند و خود را تنهاتر از قبل یافته‌اند.

در مجموع باید توجه کرد که مسئله مهاجران فقط اقتصادی نیست و این جمعیت در برخی از زمینه‌ها در کشور ما عامل توسعه بودند. نسل اول و دوم مهاجران به طور به‌خصوص در کشاورزی، معادن یا حتی صنایع خردی که کارگر ایرانی حاضر به ورود نبود و تمایل و انگیزه کار نداشت؛ وارد می‌شد و به آنجا آبادانی می‌بخشید.

جامعه ایرانی به لحاظ تاریخی غریب‌نواز است اما مهاجرپذیری نیاز به نهادینگی، وجود ساختار و قوانین دارد. درست است که در بخشی از تاریخ به نوعی این مسئله به جامعه ایرانی تحمیل شد اما جامعه خودش را راحت‌تر با این واقعیت تطبیق داده تا حاکمیت.

نسل اول و تا حدی نسل دوم مهاجران افغان نیروی کار با سطح تحصیلات و مهارت پایین بودند که باعث شد نوعی برچسب بی‌مهارتی به پیشانی این ملت مهاجر بخورد و تغییرات چشمگیر نسل‌های بعد به چشم نیاید. البته این آسیب و مشکلات مهم جامعه‌پذیری بیشتر از اینکه از جانب مردم باشد از سمت دولت و مردان سیاست است. دیده می‌شود که نگاه غالب مسئولان ایران با یک اهل قلم، پزشک یا تحلیلگر افغان، همان نگاهی است که به یک کارگر.

البته که نگرانی‌های سیاسی و امنیتی نسبت به مهاجران بین جامعه ایرانی دیده می‌شود؛ اما لازم است تلاش کنیم تلقی بالادستی به مهاجران کاری نکند که زحمات و خدمات سالیان ایران زیر سؤال برود و انگاره تلخ از مهاجرت به ایران باقی بماند. البته جامعه مهاجر نیز با چیزهایی در درون خود مثل فرقه‌بندی، فردگرایی، نفع‌خواهی به‌خصوص بین افراد سنتی به سخت‌شدن جامعه‌پذیری دامن زده است. اما در مجموع این مشکلات به صورت کلاسه‌بندی‌شده و تعریف‌شده وجود ندارد و ما به دلیل ضعف در شناخت افغانستان و پویش‌های توسعه داخلی دچار مشکلات عدیده‌ای شدیم که موضوعی که می‌توانست به مراتب راحت‌تر سیاست‌گذاری شود؛ از دست خارج و این‌چنین پیچیده شد، به نحوی که حالا روی هر بخش دست می‌گذاریم، با تغییری اندک کل ساختار به‌ هم می‌ریزد.

 مهاجران مهمان یکی  دو  روزه  نیستند!

مادامی که به مسئله مهاجران به عنوان امر گذرا نگاه بشود و با واقعیت‌های جامعه روبه‌رو نشویم مشکلات ادامه دارد. یکی از مهم‌ترین راه‌های برون‌رفت از چالش‌های اجتماعی مهاجران افغان تأکید بر شناخت دقیق و عمیق در افغانستان است که متأسفانه با وجود همه پیوندها و شباهت‌ها بین ایران و افغانستان این شناخت وجود ندارد. با اینکه در دورترین کشورها مرکز مطالعه افغانستان وجود دارد اما هنوز در ایران یک مرکز مطالعه مستقل افغانستان نداریم. جامعه آکادمیک و ژورنالیست نیز به حد کافی به این موضوع توجه نداشته‌اند. پژوهش‌های میدانی، پایان‌نامه‌ها، پرونده‌های روزنامه‌نگاری با موضوع افغانستان بسیار ناچیز است. درگیر رهاشدگی موضوع هستیم و تا زمانی که نگاه دولت‌ها درگیر مسائل جناحی، ناآگاهی مسئولان و رقابت با سازمان‌های بین‌المللی و نه همکاری باشد، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. بنابراین باید طرحی نو در انداخت.

 یک کشور منزوی نمی‌تواند انتظار حل یک مسئله بین‌المللی را  داشته باشد!

مسئله مهاجران پیش از هر رویکردی به رویکرد انسان‌گرایانه نیاز دارد، چراکه ما با انسان روبه‌روییم. توجه به امنیت انسانی و دوری از ایدئولوژی یا سیاست‌زدگی در این مسئله بسیار مهم است. ایران و افغانستان در اقلیمی واحد زندگی می‌کنند و پیوندهای زیادی با یکدیگر دارند. نمی‌توان مسئله مهاجران افغان را گذرا دانست یا انتظار حل آن را بدون کمک‌های بین‌المللی داشت. البته شایان توجه است که نمی‌توانیم وقتی بین‌المللی نیستیم؛ سیاست‌گذاری مهاجران را معطوف نگاه بین‌المللی کنیم.

* عضو شورای علمی مؤسسه مطالعات ایران و اوراسیا (ایراس)

 استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران