موعد مفاهمه برای حجاب
حضور دختران و زنانی که حجاب بر سر نمیکنند، در شهرهای بزرگ کتمانکردنی نیست. با وجود همه تمهیداتی که مجموعه مراکز ذیربط به کار بستند، ظاهرا به صورت کامل کارساز نبوده و این واقعیت در بستر جامعه نمایان است. انگار موعد درک متقابل فرارسیده است. تابستان سال قبل، قبل از شروع اعتراضات، کسی نمیتوانست پیشبینی کند که کشورمان با چنین حجمی از زیرپاگذاشتن قواعد پوشش زنان مواجه شود. من هنوز هم وقتی در کوچه و بازار و خیابان، با این دختران و زنان بیپروا روبهرو میشوم، باورم نمیشود که در تهران هستم و چنین صحنههایی را به چشم خود میبینم.
حضور دختران و زنانی که حجاب بر سر نمیکنند، در شهرهای بزرگ کتمانکردنی نیست. با وجود همه تمهیداتی که مجموعه مراکز ذیربط به کار بستند، ظاهرا به صورت کامل کارساز نبوده و این واقعیت در بستر جامعه نمایان است. انگار موعد درک متقابل فرارسیده است. تابستان سال قبل، قبل از شروع اعتراضات، کسی نمیتوانست پیشبینی کند که کشورمان با چنین حجمی از زیرپاگذاشتن قواعد پوشش زنان مواجه شود. من هنوز هم وقتی در کوچه و بازار و خیابان، با این دختران و زنان بیپروا روبهرو میشوم، باورم نمیشود که در تهران هستم و چنین صحنههایی را به چشم خود میبینم.
مسئولان بحق دوست دارند جامعه اسلامی ما، مشحون از مظاهر مذهبی، دینی و اخلاقی و پوشش زنان و مردان، منطبق با فقه و شریعت باشد. منِ شهروند هم بحق دوست دارم مسئولان مملکت، مشیای مثل پیغمبر و ائمه اطهار داشته باشند. خوب حکمرانی کنند. دزدی نباشد. رفاه و آسایش مردم را تأمین کنند و شایستگان را ارج نهند. اما واقعیت امر چیست؟ نمیشود که یک طرف بخواهد و به خواست طرف مقابل بیاعتنا باشد.
اکنون خوب یا بد، مسئله حجاب، واقعیتی عینی است که وجود دارد و حاکمیت برای استمرار نظم اجتماعی، لابد باید چارهاندیشی برای گذار کند. فکر برخورد نهتنها کارساز نیست، بلکه فضای عمومی را به سمت شرایط نامشخص و پیشبینیناپذیر میبرد. همانطور که قبل از حادثه مرگ مهسا، دلسوزان درباره تبعات گشت ارشاد مدام تذکر میدادند، اما گوش شنوایی نبود و این حادثه، ناگزیر خاکریز سیستم را درباره پوشش زنان عقبتر برد. حال صدای بلندی که درباره حجاب زنان شنیده میشود، باز برخورد و جریمه و نظایر آن است و هنوز افرادی بر این باورند که باید بشود آب رفته را به جوی بازگرداند و به شرایط قبل از تابستان سال قبل بازگشت.
زنان در سه دهه گذشته پا به عرصه اجتماعی گذاشته بودند. مدارس دخترانه تأسیس شده بود و زنان تا حد وزارت در سیستم اداری پیشرفت کرده بودند و بانوی نخست، قدرت و نفوذ فوقالعاده یافته بود .
مشی شگفتانگیز رهبر انقلاب در ارتباط با زنان، چنان بود که آنها نهتنها در مقابل نظام قرار نگرفتند، بلکه به یک پشتیبان قوی برای جمهوری اسلامی تبدیل شدند و حضوری سرنوشتساز و جدی در صحنه اجتماعی در چارچوب مقررات اسلامی پیدا کردند. برای ناظران بیرونی، باورکردنی نبود که رهبر انقلاب چنین توانسته باشد برخلاف تصور عام، قشر زن را پای کار انقلاب بیاورد و هر روز مستحکمتر از قبل، آنها را پشتیبان نگه دارد. سال قبل، سیاست مهم رهبری درباره شلحجابها و آوردن آنان در دایره خودیها، گرچه به مذاق خشکهمقدسان خوش نیامد، اما کار بزرگی بود که میتوانست پنج سال پیش در سیاستهای کلی لحاظ شود و فضا را متفاوت کند.
برخی معتقدند در شرایط جاری، فقط پذیرش واقعیت و زمینهسازی برای گفتوگو و دادوستد است که میتواند شرایط را به نحو مؤثر کنترل کند و براندازان را که به قشر زنان چشم امید دوختهاند، ناامید کند. این کار مستلزم حصول به وحدت نظر در میان سیاستگذاران است. اینکه رهبری موضعی بگیرد و نهادهای انتظامی و قضائی در مسیر تکمیلی نروند و باز پافشاری بر برخورد کنند، کارساز نیست.
زمینهسازی و تمهید برای گفتوگوی ملی میان زنان مطالبهگر و مسئولان نظام اسلامی، نیازمند شرایطی است که قابل حصول است؛ مشروط بر آنکه هر دو طرف پایبند این دیالوگ باشند و نخواهند از راههای دیگر به هدف خود نائل شوند. داشتن سعه صدر و انعطاف در اتخاذ مواضع، کار را بهتر پیش میبرد، اما حیثیتیکردن امر به هر دو طرف لطمه میزند. برای حاکمیت قطع به یقین بازگرداندن به نقطه قبل از پاییز 401 هدفی تحققناپذیر است. برای زنان هم مساویدانستن احقاق حقوق با براندازی نظام و دیوار برلین خواندن آن، غیرسازنده و شاید خیال واهی است. دو طرف میتوانند گامهایی را برای نزدیکشدن نظرات بردارند و به حاکمیت کمک کنند که در شرایط صلحآمیز و به دور از خشونت، به یک وفاق جمعی دست پیدا کنند.
شاید این سؤال پیش بیاید که نظام حاکم، واقعیتی ملموس و مشخص است، ولی زنان مطالبهگر گرچه واقعیت دارند اما ملموس و قابل احصا و مشخص نیستند. در اینجا باید گفت همانطور که در ناآرامیها، تصمیمات اثر واکنشی داشت، در اینجا هم دیالوگ در گستره همگانی صورت میگیرد؛ همان موضوعی که هابرماس مطرح کرده است.
گستره همگانی، امکانی در زندگی گروهی ما انسانهاست که با تحقق آن، مردم جامعه میتوانند با بهرهگیری از یکدیگر به سخن آیند و با مفاهمه به امر عمومی، مثل پوشش حجاب توجه کنند و آن را مورد بحث و گفتوگو قرار دهند. در سپهر همگانی، افراد در وضعیتی آزاد، دور از تحمیلها و اجبارها، امر عمومی را مورد بحث قرار میدهند و نظریات یکدیگر را ارزیابی میکنند و به این وسیله، امکان رسیدن به یک توافق گروهی واقعی را به حداکثر میرسانند.
این گفتوگو و مفاهمه و توافق از آنجا که مبتنی بر نیروهای هدایتکنندهای مانند قدرت، پول و تبلیغات نیست، «سیاستی دیگر» و متفاوت با برداشتهای معمول را میآفریند. ما انسانها، هم گشاینده سپهر همگانی و هم خود گوهر اصلی این عرصه هستیم. هم خود بخشی از عرصه و هم اثرگرفته از آنیم. ما در عرصه اجتماعی از طریق مفاهمه، ارتباط و استدلال مبتنی بر تعقل، میتوانیم موضعگیریها و جهتگیریهای هنجاریای اتخاذ کنیم که بر فرایند اعمال قدرت دولت، تأثیراتی آگاهیدهنده و عقلانیساز باقی بگذارد.
موعد مفاهمه در امر حجاب فرارسیده است. همه ما سوار یک کشتی هستیم. ناگزیریم تعصبات، جزماندیشیها و خوشخیالیها را کنار نهیم و میل به فهم یکدیگر و درک متقابل کنیم، تا این فضای سخت و جانفرسا برای دو طرف را پشت سر نهیم و چشم به آینده روشن بدوزیم.