|

روایتی از زندگی بومیان کیش (بخش 1)

6 دانگ جزیره انگار به نام سازمان است

شمال‌ غربی کیش جایی به نام محله عرب‌ها، نقطه‌ای است که نبض تاریخ این جزیره همچنان از پسِ قرن‌ها در آن می‌تپد؛ اما عموم کیشوندان، در تلفظ نام این محله، حالت صورت خود را با شکل اسفناکی همراه و با اکراه کامل از آن یاد می‌کنند. به آن می‌گویند: بافت. تاکسی‌ها به‌سختی به محله عرب‌ها می‌روند؛ چون به نظرشان فقیرنشین و خیلی دور است. در‌حالی‌که در کیش دورترین فاصله برای تردد با خودرو، 17 دقیقه است و بسیاری از ساکنان این منطقه هم عرب‌های متمول هستند؛ اما در ظاهر، زندگی ساده‌ای دارند

6 دانگ جزیره انگار به نام سازمان است

آزاده تاج‌علی: شمال‌ غربی کیش جایی به نام محله عرب‌ها، نقطه‌ای است که نبض تاریخ این جزیره همچنان از پسِ قرن‌ها در آن می‌تپد؛ اما عموم کیشوندان، در تلفظ نام این محله، حالت صورت خود را با شکل اسفناکی همراه و با اکراه کامل از آن یاد می‌کنند. به آن می‌گویند: بافت. تاکسی‌ها به‌سختی به محله عرب‌ها می‌روند؛ چون به نظرشان فقیرنشین و خیلی دور است. در‌حالی‌که در کیش دورترین فاصله برای تردد با خودرو، 17 دقیقه است و بسیاری از ساکنان این منطقه هم عرب‌های متمول هستند؛ اما در ظاهر، زندگی ساده‌ای دارند. کارشناسان املاک از این منطقه طوری صحبت می‌کنند که گویا می‌خواهند از دورترین مکان‌های فقر و فاقه‌ای تاریخ بشریت حرف بزنند و باید عار کسی باشد که برود آنجا دنبال خانه بگردد؛ یعنی به هیچ دانشجویی، به هیچ مهاجری و به هیچ خانواده‌ای توصیه نمی‌کنند برود آنجا دنبال خانه‌ای برای سکونت بگردد. راهنمایان گردشگری در طول سال‌های متمادی، به زور یک موزه چندساله مگر مسافر ببرند محله عرب‌ها و در نهایت، در نگاه کیشوندان مرکز شهرنشین به این محله، نوعی از نژادپرستی موج می‌زند و این غیرطبیعی نیست که برای گردشگران جزیره کیش هم فقط تفریح‌هایی با عنوان لاکچری ارزش محسوب شود و کسی بین آنان سراغی از صاحبان اصلی جزیره نگیرد.

در محله عرب‌ها یا سَفِین، اکنون چند قوم مختلف با چهره‌هایی عموما سیه‌چرده‌تر از مردم دیگر نقاط ایران زندگی می‌کنند. عرب‌ها قدیمی‌ترین ساکنان جزیره کیش، بخش برخوردارتر و غالب این منطقه را تشکیل می‌دهند و در کنار آنان بندری‌ها، زابلی‌ها و بلوچ‌ها و افغان‌ها در خانه‌هایی محقر زندگی می‌گذرانند. بندری‌ها البته لزوما از بندرعباس یا میناب نیامده‌اند و از جای‌جای استان هرمزگان به کیش کوچیده‌اند. زابلی‌ها، بلوچ‌ها و افغان‌ها هم با لباس‌های سنتی و اصیل خود بیشتر در مشاغل خدماتی فعال هستند.

در کل می‌توان گفت که فضای غنی‌ترین و قدیمی‌ترین محله تمدنی کیش به گونه‌ای است که اگر یک تهرانی را مستقیم از فرودگاه کیش به آنجا ببرند، به یقین خواهد گفت اینجا کیش نیست؛ چون در کیش سالانه میلیون‌ها گردشگر رفت‌و‌آمد دارند که اگر بخشی از درآمد آن خرج خودش بشود، نباید اینجا به این شکل رها شود.

در کوچه‌پس‌کوچه‌ها رخت‌ اهالی خانه از بند آویزان است. بقالی‌های کوچک هنوز حساب دفتری دارند تا رفتگران آخر ماه حساب کنند و جای‌جای محله ماهی‌فروشی‌های بی‌تکلف، خوراک ارزان ساکنان و کارگران آبرومند را عرضه می‌دارند. کارگرانی که دست بچه‌های‌شان را می‌گیرند تا برای‌شان ویفر و پفک بخرند؛ اما از پس همان‌ها هم برنمی‌آیند؛ ولی فروشندگان عرب، هنوز معرفت حساب دفتری را از یاد نبرده‌اند.

برای آگاهی از تاریخچه زندگی بومیان کیش و بی‌مهری‌هایی که بر خود هموار کرده‌اند، در همه جزیره فقط باید دنبال یک نفر بود: ابراهیم ابراهیمی. مرد عربی که در باغی یک‌هکتاری ساعت‌ها می‌نشیند و حصیربافی می‌کند یا بی‌دغدغه هیچ امر زمینی‌ای در میان نخل‌های سر به آسمان ساییده و کُنارها و لورهای خود به ذکر خدا و کشاورزی مشغول است.

باغ ابراهیمی در کنار مزار اهل تسنن در جاده‌ خاکیِ منشعب از انتهای محله خانشیر قرار دارد. بیرون آن یک درخت کَهور هست که دو تاب به آن بسته‌اند و کنارش هم یک تخت برای استراحت مردم گذاشته‌اند. در این باغ، هم بالاترین مقام مذهبی اهل تسنن تردد دارد، هم پاکبانان بی‌بضاعت، هم گردشگران عبوری و هم دوستداران محیط زیست که گاهی ملیت ایرانی هم ندارند. در اینجا بسیاری وقت‌ها که دمای هوا اجازه می‌دهد صحبت‌های بومیان از مشقات زندگی، وضع کشورهای خلیج فارس‌، صیدهای جدید، شکل و شمایل کشتی‌های کروز خارجی خلیج فارس، توافق‌های سیاسی یا ضرب‌المثل‌ها و حکایت‌‌های قدیمی عربی جریان دارد.

صاحب این باغ ابراهیم است. او به تاریخ‌دانی بین عرب‌ها مشهور است؛ چون دفتری دارد که از وقایع صد سال گذشته تا کرونا و زلزله‌های سال قبل جزیره همه با دقت در آن ثبت شده‌اند. او قباله‌های خرید‌و‌فروش درختان لور یا انجیر معابد، سندها و کاغذهای قدیمی بسیاری دارد و از 25‌سالگی تا‌کنون وظیفه نانوشته حفظ تاریخ عرب‌های جزیره را بر دوش می‌کشد.

او می‌گوید: سال‌هاست سازمان منطقه آزاد می‌گوید شش دانگ جزیره برای من است؛ چون قبلش برای پهلوی بوده؛ در‌حالی‌که نمی‌داند ما عرب‌ها 300 سال قبل از تولد پهلوی اول در کیش زندگی می‌کردیم. ما 120 سال پیش برای کارهای غواصی از بندر لنگه تا کنگان، سِیب و غوص می‌آوردیم به کیش. اینها اسم کسانی است که برای غواصی به دریا می‌روند. ما سندهایی داریم که نشان می‌دهد از خانه‌های‌مان در روستای باغو تا برسد به دریا تا وقتی عمقش بشود هفت بغل، یعنی 12 متر، عواید صیادی به ما می‌رسد. ابراهیم ادامه می‌دهد: من نسل پنجم عرب‌هایی هستم که یادم می‌آید. پدر من اگر زنده بود 104 سال داشت و من تاریخ عرب‌ها را از سال 1260 شمسی می‌دانم. اهالی جزیره آن موقع فقط عرب‌ها بودند که به غواصی مشغول بودند و بعدش هم به کشاورزی.

الان نوه من نسل هفتم است و 14 سالش می‌شود؛ ولی ما دیگر برای کارهای‌مان سراغ سازمان نمی‌رویم. من خودم جوان که بودم، توان داشتم؛ ولی الان می‌دانم که اگر بروم تحویل‌مان نمی‌گیرند. مدیران هم عوض می‌شوند؛ ولی هیچ فرقی نمی‌کند. مثلا سال‌هاست که این باغ برق ندارد و در گرما می‌سوزیم؛ اما برق تا کنار باغ آمد؛ ولی به من ندادند. چند بار حتی این موضوع را به خبرنگارانی گفتم که از تلویزیون از تهران آمدند اینجا، اما چه شد؟ هیچ. من هم دیگر به خدا سپردم.

او تأکید می‌کند: سازمان همیشه ادعا می‌کند زمین‌ها را خریده؛ چون قبلش پهلوی خریده بوده؛ ولی پهلوی که باغ‌ها و درختان و بساتین مردم را که نخریده بوده. اینها از اولش برای ما بوده؛ ولی بخشی از باغ‌ها و نخل‌ها و زمین‌های ما را گرفتند. آن سال ما که 300 نفر می‌شدیم، تجمع کردیم برای اعتراض که پنج نفرمان را دستگیر کردند و دادگاهی شدیم. آخرش هم قبول کردند که به قبرستان کاری نداشته باشند و آن را جاده نکنند و از کنارش جاده بزنند؛ در‌حالی‌که خیلی جاهای تاریخی همین‌جا بود. همین چاه باغ 300 سال عمر دارد. قنات‌های جزیره که عمرشان 800 سال هم می‌شود؛ اما همان مدیر با قنات قدیمی ما که در یک زمین 14‌هکتاری بود، چه کرد؟ آن را با قول‌دادن زمین معوض به زور از ما گرفت. من شش سال رفتم و آمدم؛ اما هیچ پول یا زمینی به من نداد و من واقعا آه کشیدم که یک ماه بعدش از سازمان رفت و یک مدیر دیگر آمد به اسم قاسمی. او مشکل خیلی از ما را حل کرد و به ما زمین معوض داد. من هنوز برایش دعا می‌کنم که خدا پدر و مادرش را بیامرزد.

ابراهیم توضیح می‌دهد: در جزیره کیش از سال‌ها پیش، پنج روستای عرب‌نشین وجود داشت: سفین قدیم که قدیمی‌ترین روستا بود، ماشه، دِیهو، سَجَم و باغو. البته یک روستای قدیمی‌تر از سفین هم بود که از زمان کودکی من هیچ ساکنی نداشت و اسمش‌ «اَلفَلی» بود؛ یعنی جایی که قنات از آنجا سرچشمه می‌گیرد. ما در همین سفین یک ساحل خیلی تمیز و سفید داشتیم که خدا می‌داند. در آن 30 قایق لنگر می‌انداخت و موج‌شکن داشتیم؛ اما آمدند ساخت‌وساز کردند، دریا را پر کردند و پارک و پارکینگ ساختند. همه مردم سفین مثل بقیه روستاهای جزیره عرب بودند و اصلا فارسی بلد نبودند؛ مثل پدر و مادر خود من و دیگر از نسل من مدرسه آمد و ما فارسی یاد گرفتیم یا در دبستان یا در پایگاه هوایی آن زمان.

این هنرمند حصیرباف ادامه می‌دهد: من مدارک قدیمی را جمع می‌کنم. در آن وفات همه ناخداهای قدیمی، غواص‌های معروف، ریش‌سفیدها و شیخ‌ها را نوشته‌ام. همه ضررها را نوشته‌ام. ضرر مالی که نه. پول برایم اهمیتی ندارد. منظورم اتفاق‌هایی مثل خشکسالی و زلزله یا قتل و غارت است. البته اتفاق‌های خوب مثل باران‌های زیاد یا تولدها و ازدواج‌ها را هم نوشته‌ام.

او به سبدی نگاه می‌کند که از مواد بازیافتی به زیباترین شکل ممکن به روش حصیربافی خلق کرده و هنگام تاباندن دسته سبد، شروع می‌کند به توضیح درباره قبایل قدیمی: قبلا جزیره کیش شیخ‌نشین داشت. شیخ‌ها همگی نواب قبیله «اَلعَلی» بودند که پایتخت‌شان چارک بود. پدربزرگ پدر من هم از نواب همین قبیله بود که سال‌هایی حدود 1308 قمری زندگی می‌کرد و وقتی سنش زیاد شد، از شیخی استعفا داد و خودش گفت برایش جانشین پیدا کنند. آخرین شیخی که ما از العلی یادمان می‌آید، شیخ عبدالله العلی بود. یک خانه بسیار بزرگ با سنگر دیده‌بانی داشت. چه خانه باارزشی بود که سازمان سال 69 خرابش کرد. اگر می‌بود، خودش برای سازمان مثل یک چاه نفت ارزش داشت؛ چون بهترین موزه کل منطقه می‌شد. درهای چوبی منبت‌کاری، اتاق‌های مُصَیِف (تابستانی) و غرفه (زمستانی)، مطبخ، زندان و همه چیزی داشت.

ابراهیم با تلفظ شدید حرف «خ» که بیان حسرت عمیق عرب‌های کیش است، درباره حوالی باغ هم توضیح می‌دهد: خود خاندان ما اینجا هزار نفر نخل داشتیم که در همه بندرهای اطراف، خرمایش را می‌فروختیم. اصلا به اینجا اول می‌گفتند دار عیدالداخلیه، بعدش می‌گفتند بصره چون خیلی‌خیلی نخل داشت. بعدش گفتند زربیت العوده و بعدش شد خانشیر که اسم مستأجر ما بود؛ کسی که یک کارگاه مصالح‌فروشی داشت. الان هم که خیابان کشیده‌اند و اسمش را گذاشته‌اند دانش‌آموز. کیش خیلی داستان‌ها دارد. جالب اینجاست که در زمان قاجار چون خان بستک با دولت خیلی همکاری داشته، در ماجرای استعمار انگلیسی‌ها، قوام‌الملک شیرازی، جزیره کیش را به او هدیه می‌دهد. این شیخ‌نشینی‌های عربی البته تا سال 56 ادامه داشت و شیخ عبدالله سال‌های آخر عمرش با محمدرضا به اختلاف خورد؛ چون پهلوی می‌خواست منطقه را خراب کند. مثلا یکی از منطقه‌های عرب‌نشین را برای ساخت کازینو و هتل خراب کرد و به جایش خانه و زمین و مغازه در جای دیگری به بومی‌ها داد.

ابراهیم در همین اثنا با صدای اذانی از جا بلند می‌شود که از مناره‌ مسجد تاریخی سفین تا باغ او می‌رسد. از آب چاه تاریخی‌اش وضو می‌گیرد و کارگری بندری را ترک موتورش می‌نشاند تا با هم راهی نیایش ظهرگاهی شوند. او سال‌هاست از رسیدگی به بزرگ‌ترین مشکلش یعنی برق‌دارشدن تنها باغ اصیل کیش هم ناامید شده و دیگر حرفی با مدیران سازمان منطقه آزاد ندارد.