|

مدارس غیرانتفاعی و انتفاع نادیده آموزشی

آیا مدارس با شهریه‌های بالا عدالت در آموزش و پرورش را نشانه گرفته‌اند؟

یکی از موضوعات مهمی که هر سال به ویژه در همین ماه فکر جامعه را مشغول می‌کند، مسئله کنکور و تأثیری است که مدارس غیردولتی (غیرانتفاعی)، نیمه‌دولتی و دولتی بر سرنوشت دانش‌آموزان می‌گذارد. وقتی به این مباحث دقت می‌کنم، تفکرات نسنجیده و شتاب‌زده‌ای در این حوزه حکم‌فرماست و البته جولانگاه خوبی هم برای ترویج ایده‌های پوپولیستی شده است. در اینجا قصد ندارم نظام آموزشی ایران را آسیب‌شناسی کنم. نه سواد و تسلط لازم را دارم و نه اصلا چنین بحث گسترده‌ای در یک یادداشت می‌گنجد. فقط دعوت می‌کنم در این متن با هم کمی درباره این موضوع تأمل کنیم تا دست‌کم فکرمان را به آسانی به پوپولیسم چپ نبازیم.

مهدی تدینی: یکی از موضوعات مهمی که هر سال به ویژه در همین ماه فکر جامعه را مشغول می‌کند، مسئله کنکور و تأثیری است که مدارس غیردولتی (غیرانتفاعی)، نیمه‌دولتی و دولتی بر سرنوشت دانش‌آموزان می‌گذارد. وقتی به این مباحث دقت می‌کنم، تفکرات نسنجیده و شتاب‌زده‌ای در این حوزه حکم‌فرماست و البته جولانگاه خوبی هم برای ترویج ایده‌های پوپولیستی شده است. در اینجا قصد ندارم نظام آموزشی ایران را آسیب‌شناسی کنم. نه سواد و تسلط لازم را دارم و نه اصلا چنین بحث گسترده‌ای در یک یادداشت می‌گنجد. فقط دعوت می‌کنم در این متن با هم کمی درباره این موضوع تأمل کنیم تا دست‌کم فکرمان را به آسانی به پوپولیسم چپ نبازیم.

صورت‌مسئله این است که موفقیت دانش‌آموزانِ مدارس خاص، یعنی مدارس غیردولتی و تیزهوشان و مانند آنها، به شکل خیره‌کننده‌ای بالاتر از دانش‌آموزان مدارس عادی است و از این چه نتیجه‌گیری‌ای می‌کنند؟ نتیجه‌گیری می‌کنند دانشگاه دیگر متعلق به «قشر پولدار» است و کسی که مدارس دولتی می‌رود، آینده تحصیلی روشنی ندارد و عدالت آموزشی دیگر بی‌معنا شده است و چه و چه... .

اینکه پول در همه زمینه‌ها کار انسان را راه می‌اندازد و می‌تواند «آوانس» ایجاد کند، نیازی به اثبات ندارد. کسی که پول دارد، سوار خودروی ایمن می‌شود و از هر تصادفی جان سالم به در می‌برد و کسی که پول ندارد، سهمش خودروهای ناایمنی است که از قضا در ایران تلفاتشان از جنگ هم بیشتر است. آری، پول «می‌تواند» آسایش و امنیت آورد. اما پرسش در اینجا این است که موفقیت مدارس غیردولتی یا مدارس خاص (مثل تیزهوشان) و کلا مدارسی که هزینه‌های آنها از منابع غیردولتی (یعنی خانواده‌ها) تأمین می‌شود، چقدر «عدالت آموزشی» را بر هم می‌زنند؟

اولین نکته اینکه یک نتیجه‌گیری شتابزده در اینجا وجود دارد. می‌گویند: «دانش‌آموزان مدارس غیرانتفاعی در کنکور موفق‌اند، در نتیجه پول سرنوشت دانش‌آموزان را رقم می‌زند. دانش‌آموز فقیر در کنکور و درس هم ناموفق است. پول داشته باشی موفقی، نداشته باشی بدبختی!».

کل این منطق غلط است. یک مسئله بسیار مهم و تعیین‌کننده در اینجا تعمدا ــ شاید هم ناآگاهانه ــ نادیده گرفته شده است. مدارس غیرانتفاعی و خاص در مرحله ورودی و ثبت‌نام خود غربالگری‌های سختگیرانه‌ای انجام می‌دهند و از این طریق دانش‌آموزان را دستچین می‌کنند. مسئولان این مدارس خوب می‌دانند که موفقیتشان فقط در گرو «پول» نیست، بلکه باید دانش‌آموزان توانمندتر را غربال کنند. این مدارس شرط‌های سخت و آزمون‌های دشواری را برای غربالگری و جذب بهترین دانش‌آموزان قرار می‌دهند و در واقع، دانش‌آموزانی را جذب می‌کنند که به دلایلِ متعدد ــ و نه فقط به دلیل «پول» ــ آینده تحصیلی بهتری دارند: درس‌خوان‌ترند، خانواده‌هایشان برنامه‌ریزی آموزشی دقیق و سختگیرانه‌ای برایشان دارند و هوش و توانایی‌های یادگیری بالاتری دارند.

در واقع، اگر بخواهیم بی‌تعارف صحبت کنیم، مدارس خاص (غیرانتفاعی، نیمه‌دولتی و تیزهوشان) آگاهانه روی نیروی انسانی قوی‌تری سرمایه‌گذاری می‌کنند. در اینجاست که مفهوم «عدالت» به چالش کشیده می‌شود. شما اول باید با قاطعیت این پرسش را پاسخ دهید: آیا سرمایه‌گذاری روی دانش‌آموزانی که برتری خود را در شش سال نخست تحصیل اثبات کرده‌اند، «غیرعادلانه» است؟ اگر پاسخ مثبت باشد، باید گفت: هر گونه تفکیک به هر شکل و از سوی هر نهادی ــ دولتی و خصوصی ــ میان دانش‌آموزان غیرعادلانه است! «عدالت» در حوزه عمومی و اجتماعی مفهوم بسیار فریبنده و گمراه‌کننده‌ای است و با آن می‌توان تریبون‌ها را فتح کرد و محبوب دل توده‌ها شد. منادیانی ظهور می‌کنند که عدالت را عموما به معنای «تساوی در توزیع» جلوه می‌دهند و البته تشخیص اینکه چنین تساوی‌ای در توزیع وجود ندارد، برای عموم مردم کار بسیار آسانی است و در نتیجه چنین موضعی پیشاپیش یک موضع برنده و پرطرفدار است. حقیقتا چوب جادوی چپ‌گرایی در همین‌ مسئله نهفته است: عدالت توزیعی.

اما در این نگرش اول باید اثبات کرد «هر نوع توزیع نامساوی مصداق ناعدالتی است» و بعد باید اثبات کرد «توزیع مساوی زندگی بهتری را برای اکثریت مردم به ارمغان می‌آورد و مایه سعادت و رفاه عمومی است»‌‌؛ طبعا جواب ما به هر دو گزاره منفی است. اینجاست که مفهوم «عدالت» به چالش کشیده می‌شود. یعنی آیا همه انسان‌ها در همه زمینه‌ها «حقی برابر» دارند که «توزیع برابر در همه زمینه‌ها» الزامی باشد؟ اگر دانش‌آموزی بلندپروازتر، سخت‌کوش‌تر و تواناتر بود و هم‌وغم والدین او بیشتر از دیگر والدین بود، نباید امکانات بهتری در اختیار او قرار داد تا مبادا بی‌عدالتی شود؟ در طرف مقابل، آیا دانش‌آموزی که در درس ضعیف است، اما در ورزش تواناست، حق ندارد بیرون از مدرسه آموزش‌های ورزشیِ اضافه دریافت کند تا مبادا در آموزش بی‌عدالتی شود؟

اصلا آیا محروم‌کردن انسان‌ها از «امکانات بیشتر» خود نوعی بی‌عدالتی نیست؟ از دیگر سو «حد این محدودیت» کجاست؟ مثلا اگر مدارس غیرانتفاعی وجود نداشته باشد، والدین حق دارند برای فرزندشان کتاب کمک‌آموزشی بگیرند؟ حق دارند معلم خصوصی بگیرند؟ یا اینها هم مصداق بی‌عدالتی است؟ راستی! اصلا خود پدر و مادر حق دارند روزی چند ساعت وقت بگذارند و بکوشند سطح علمی فرزندشان را بالاتر برند، یا این هم ناعدالتی است؟ بهتر نیست تدریس خصوصی جرم‌انگاری شود تا کسی حق نداشته باشد با دادن پول به یک معلم برای فرزندش امکانات آموزشی بهتری فراهم کند؟ اگر دانش‌آموزی در ورزش یا در هنر مستعدتر از دیگران باشد، نباید حق داشته باشد از امکاناتی فراتر از مدرسه استفاده کند؟

آیا عدالت آموزشی این است که یک «حد آموزشی» تعریف شود و همه فرزندان یک ملت حقی فراتر از آن نداشته باشند؟ چنین مفهومی از عدالت «تفاوت انسان‌ها» را نادیده می‌گیرد. حتی اینکه پدر و مادری «دلسوزتر» از یک پدر و مادر دیگر هستند، خود «تفاوت» است و نادیده‌گرفتن آن مصداق مجازات‌کردن افراد به دلیل شایستگی‌شان است. این حق انسان‌هاست که دستشان در امکان‌های زندگی باز باشد. هیچ قدرتی حق ندارد به انسان‌ها امر کند «فقط فلان اندازه از امکانات حق دارید استفاده کنید!» کسی حق ندارد برای خانواده‌ها میزان غذایی را که اجازه دارند بخورند مشخص کند؛ تعداد لباسی را که می‌پوشند؛ تعداد سفری که می‌روند؛ تعداد فیلمی که در سال می‌بینند؛ میزان ساعات خواب و بیداری و... را مشخص کند. اگر بنا بر این باشد که قدرتی دولتی تحت عنوان «عدالت» برای امکانات زندگی انسان‌ها «سقف» تعیین کند، این روند پایانی ندارد. به همین منوال، در زمینه آموزش نیز دولت اجازه ندارد یک سقف آموزشی تعیین کند و اجازه ندهد دانش‌آموز و والدین علاقه‌مند چیزی فراتر از آن داشته باشند.

آموزش هم دقیقا یک کالاست و می‌تواند کیفیت‌های بسیار متنوعی داشته باشد. محروم‌کردن جامعه از یک آموزشِ غیردولتیِ بهتر، درست مانند محروم‌کردن جامعه از یک خودروی غیردولتی بهتر است. هیچ دولتی حق ندارد چنان گستاخ باشد که برای کالاهای مصرفی مردم سقف تعیین کند. این عدالت نیست. انسان‌ها یک بار زندگی می‌کنند و نهایت بدبختی و سیه‌روزی یک انسان این است که در این یک بار فرصتِ زندگی گیر دولتی بیفتد که به خود حق می‌دهد کیفیت و کمیت زندگی‌ مردم را تعیین کند؛ دولتی که سقف امکانات آموزشی را تعیین می‌کند، سقف خودرو، سقف یخچال، سقف لوازم خانگی و سقف همه‌چیز دیگر را هم تعیین می‌کند (و شوربختانه باید بگویم ما در ایران عملا چنین وضعیتی را در بسیاری از امور داریم و به اسم حمایت از تولید داخلی از طریق حصارکشی گمرکی و قیمت‌سازی، یک سقف زندگی محقر و گاه رقت‌انگیز را برای اکثریت جامعه تعیین کرده‌ایم!).

در بحث آموزش، فریب مغالطه‌های کمونیستی را نخورید. موفقیت در کنکور نتیجه «پول» نیست؛ بلکه نتیجه مجموعه گسترده‌ای از عوامل است: تلاش فردی، استعداد و توانایی، حمایت گسترده خانوادگی (که یکی‌ از عناصر آن پول است) و فرایند مفصل آموزشی که طبعا تدارک‌دیدن آن هزینه‌بر است. از اینکه مدارس دولتی در این رقابت بازنده‌اند تعجب نکنید، همه نهادهای دولتی در رقابت با همه نهادهای خصوصی بازنده‌اند. دولت هر جا حضور پیدا کند ماهیتی بوروکراتیک دارد و بوروکراسی همیشه در برابر بخشِ سودمدارِ خصوصی، کُند، کم‌بازده، ناتوان و بازنده است. با دیدن این واقعیت‌ها به جای افتادن در تله «عدالت کمونیستی»، باید پذیرفت بوروکراسی دولتی در همه زمینه‌ها -از جمله آموزش و پرورش- در برابر بخش خصوصی بازنده است و باید محدود شود، زیرا زندگی و پیشرفت را محدود می‌کند.

عدالت تعیین سقف نیست، بلکه تعیین کف است. هرگونه تعیین سقف نه تنها عدالت نیست که ظلم است، زیرا فرصت زندگی بهتر را از انسان‌ها می‌گیرد و انگیزه پیشرفت را خفه می‌کند و در نتیجه کل جامعه عقب‌مانده می‌شود. عدالت آموزشی صرفا همین است که یک نظام آموزش عمومیِ رایگان در جامعه وجود داشته باشد و فراموش نکنید که این آموزش در اصل «رایگان» نیست. برای شهروند رایگان است، اما پول آن را جامعه می‌دهد. همان شهروندان دیگر که فرزندانشان را به مدرسه غیردولتی می‌فرستند (و الزاما هم پولدار نیستند)، با دادن مالیات هزینه آموزش رایگان دیگران را فراهم می‌کنند؛ یعنی هم خرج تحصیل غیردولتی فرزند خود را می‌دهند و هم خرج تحصیل رایگان فرزند هم‌وطنشان را می‌دهند.