|

ائتلاف قدرت‌های بزرگ در عصر پایان تک‌قطبی

با آغاز جنگ بین روسیه و اوکراین ملت‌ها عملا بلوک‌های جدیدی را در جهان مشاهده می‌کنند که در آن فضای امنیتی، دفاعی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی و حتی غذایی جهان وارد فاز جدیدی شده است.

کیکاوس پورایوبی

 

با آغاز جنگ بین روسیه و اوکراین ملت‌ها عملا بلوک‌های جدیدی را در جهان مشاهده می‌کنند که در آن فضای امنیتی، دفاعی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی و حتی غذایی جهان وارد فاز جدیدی شده است. روسیه ائتلافی از کشورهای بلاروس، چین، کره شمالی، هندوستان و حتی ایران را طالب است؛ اگرچه مبادلات اقتصادی جهان هنوز چنین موقعیت‌هایی را برای آن کشور فراهم نکرده اما تا حدودی توانسته تدارکات ایذایی و لجستیکی را علیه غرب بسیج کند. در جبهه غرب که عملا می‌رفتیم تا پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) به واقعیتی در تاریخ تبدیل شود، دوباره با پوست‌اندازی تازه‌ای احیا شد و زمانی که جمهوری‌خواهان در آمریکا که در رأس آنان ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا ناتو را هزینه‌ای اضافی برای مردم آمریکا می‌دانست که هیچ دستاوردی برای آمریکا و غرب ندارد، یک‌باره در چرخشی ناگهانی شاهد هستیم که حتی کشورهای بی‌طرفی مانند سوئد و فنلاند درخواست عضویت در آن و کشورهای دیگر اروپایی نیز در نوبت پیوستن به آن صف‌آرایی می‌کنند. اکنون کل ائتلاف‌ها هم در شکل و هم محتوا تغییر کرده است. از طرف دیگر قدرت از شکل هژمونی1 آن خارج شده و به‌صورت چندبعدی در دستان ائتلاف‌های زیادی در حال چرخش است. ایالات متحده آمریکا هنوز قدرت اول نظامی است که در این بین اروپای قدیم و جدید را یک‌ بار دیگر پس از جنگ اوکراین متحد ساخته و پیشتازی می‌کند و با سرمایه و تکنولوژی پیشرفته و همچنین ابزارها و روش‌هایی که همان قواعد بین‌المللی است، سیاست‌هایش را بر دنیا دیکته می‌کند؛ بنابراین در این حلقه جهانی نقش مهمی را بازی می‌کند. بااین‌حال از آن نظم نوینی که پس از فروپاشی شوروی صحبت می‌شد و مدت کوتاهی بر جهان حاکم بود، اکنون دنیا قطب‌هایی موازی دارد که آمریکا زیرکانه آن رقیب‌ها را رصد می‌کند و در سیاست پنهانی خود به رسمیت شناخته است. چین با داشتن انبوه جمعیت و رشد اقتصادی شتابان، سرمایه‌گذاری روزافزون نه‌تنها در اقتصاد، جایگزین آمریکا خواهد شد بلکه با ائتلاف کشورهای ضدآمریکایی در آینده‌ای نزدیک نقش یک قطب جهانی را بازی خواهد کرد. ولی واقعیت آن است که چین تا هژمون‌شدن بسیار زمان زیادی را باید طی کند، حتی اگر در قدرت نظامی هم نقش اول را بازی کند، از لحاظ فرهنگی، زبانی، هنجارهای بین‌المللی، اجتماعی، مشکل آزادی‌های سیاسی و حتی شیوه مصرف مواد غذایی نمی‌تواند نقش اول جهانی را بازی کند؛ اگرچه ائتلافی از کشورهای شرق، همسایه و حتی در غرب را ایجاد خواهد کرد. واقعیت این است در این ائتلاف‌ها نقش قدرت‌های سخت‌افزاری به شکل شدیدی تنزل پیدا خواهد کرد و همان اندازه که قدرت‌های سخت سقوط خواهند کرد، قدرت‌های نرم افزایش خواهند یافت. با جنگ روسیه و اوکراین بار دیگر مشخص شد که در دنیای تنیده‌شده به همدیگر قطب‌های متعددی در آن بازی خواهند کرد که حتی کشورهای ذره‌ای و کوچک نقش بزرگی را ایفا می‌کنند. وقتی می‌بینیم قطر نقش تعیین‌کننده‌ای در جنگ اوکراین دارد و میلیون‌ها دلار به آن کمک می‌کند، پس تعریف قدرت در عصر جدید دگرگون شده است. اروپا هنوز سعی دارد نقش خود را با تکیه بر حقوق بشر، پدیده محیط زیست و دموکراسی که مروج همان مکاتب سازه‌انگاری2 و مکتب انگلیسی3 است، با شیوه‌های جدیدی دنبال کند، درحالی‌که با ترویج فرهنگ خود قدرت سخت خود را مدیون آمریکاست. از ائتلاف‌های دیگر که امروزه بازی‌های بین‌المللی را دگرگون می‌کند، توان کشورهای ثروتمند است. این کشورها درعین‌حال که ممکن است هم از لحاظ جمعیت و وسعت کوچک باشند اما با داشتن سرمایه و ثروت‌های انباشته‌شده در هر یک از بلوک‌های رقیب می‌توانند جای بگیرند. نمونه بارز آن در منطقه‌ خاورمیانه، عربستان، امارات، قطر و... که در ائتلاف‌ها نقش داشته و بازیگر هستند و درعین‌حال تعیین‌کننده هستند. با گسترش فناوری و علوم جدید پدیده‌هایی را مشاهده می‌کنیم که هر روزه بر نقش‌شان افزوده می‌شود که با درنوردیدن مرزهای جغرافیایی سقف‌های ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیک دولت‌-ملت‌ها را شکافته و هنجارها و قواعد خاصی را اعمال می‌کنند؛ نمونه بارز آن شخصیت‌هایی مانند بیل گیتس و ایلان ماسک است که با دارابودن شرکت‌های فراسرزمینی و به‌کارگیری فرمول‌های جدید تکنولوژی هویت جدیدی به نسل بشر تحمیل می‌کنند و به قطب‌هایی از قدرت تبدیل شده و در حال پیشروی هستند.

پی‌نوشت‌ها:

1- هژمونی: قدرت برتر در تمام زمینه‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری

2- مکاتب سازه‌انگاری: ساختار جوامع انسانی غالبا به‌واسطه ایده‌ها و هنجارها شکل می‌گیرد و نه نیروهای مادی

3- مکتب انگلیسی: قائل به اهمیت اهداف، قواعد، ارزش‌ها و هنجارهای مشترک