حجاب یکی از چالشهای اجتماعی امروز جامعه ایرانی
تا زمانی که با حجاب مواجهه فلسفی و جامعهشناختی نداشته باشیم، مسئله راهحل قانونی و حقوقی خود را پیدا نخواهد کرد. انسان زنده و دغدغهمند نسبت به واقعیتهای اجتماعی، نمیتواند بیتفاوت باشد. این انسان مرده است که یا واقعیتهای اجتماعی را نمیبیند، یا میبیند و توجیه میکند یا واقعیتهای اجتماعی را میبیند و جدی نمیگیرد.
![حجاب یکی از چالشهای اجتماعی امروز جامعه ایرانی](https://cdn.sharghdaily.com/thumbnail/GvNKgzsNc10w/f3RIJfgnyU4T0Uu3o7ve-VbT9FKRjpcKI1vgfm4pfv__5FnUbUVuHI1x6a9YMGSvC-4UOxG1c-sX_Np2WV4AG9c54qCsllJjWoO2vfSlzgh7Zk5lGDR61FKfZAWRG6vKl1huIIhrYfsaoue-UkcPFw,,/4863512.jpg)
![روزنامه شرق](/images/Logo-newspaper.jpg)
غلامرضا نوریقزلجه
تا زمانی که با حجاب مواجهه فلسفی و جامعهشناختی نداشته باشیم، مسئله راهحل قانونی و حقوقی خود را پیدا نخواهد کرد.
انسان زنده و دغدغهمند نسبت به واقعیتهای اجتماعی، نمیتواند بیتفاوت باشد. این انسان مرده است که یا واقعیتهای اجتماعی را نمیبیند، یا میبیند و توجیه میکند یا واقعیتهای اجتماعی را میبیند و جدی نمیگیرد.
انسان متوجه و متفکر، در مواجهه با واقعیتهای اجتماعی نه انفعالی عمل میکند و نه انتحاری، انسان خودآگاه در مواجهه با واقعیتهای اجتماعی به جای برخوردهای هیجانی و روانشناختی، معرفتشناختی و علمی عمل میکند. یکی از واقعیتهای اجتماعی روز جامعه ما، مسئله حجاب و پوشش است. بعضیها به هر دلیلی چالش در این عرصه را اصلا نمیبینند، بعضیها میبینند ولی بیتفاوت هستند.
و اندک افرادی هستند که با این واقعیت میدانی و چالش اجتماعی، معرفتی و اصولی برخورد میکنند.
- در رابطه با مسئله حجاب و پوشش، از سه منظر میتوان وارد بحث و گفتوگو شد:
۱ - فلسفه حجاب (رسالت متفکران جامعه است)
۲ - فقه حجاب (رسالت فقهای حوزه است)
۳ - قانون حجاب (رسالت حقوقدانان دانشگاه است)
بعضی از مباحث، ناظر بر اصل و ضرورت حجاب است، این مباحث در قالب بحثهایی تحت عنوان فلسفه حجاب مطرح میشود و رسالت فلسفه حجاب، هستیشناسیِ مسئله حجاب از حیث ضرورت و عدم ضرورت آن است، مواجهه فلسفی با مسئله حجاب یعنی مواجهه با هستی حجاب است که آیا اصل حجاب امری الزامی در جامعه انسانی است یا مسئلهای اختیاری و انتخابی؟ فیلسوف در مواجهه با هستی یک واقعیت اجتماعی میخواهد بگوید که هستی این پدیده در حیات اجتماعی انسان از جنس الزام است یا نه.
خلاصه مدعای ما این است که در یک مواجهه دقیقِ فلسفی به این نتیجه میرسیم که اصل حجاب در جامعه انسانی برای تأمین عفاف عمومی آن جامعه امری ضروری و اجتنابناپذیر است. و آنجایی که بحثهای مربوط به حجاب، ناظر بر بایدها و نبایدهای شرعی حجاب است وارد فقه حجاب شدهایم. در فقه حجاب در رابطه با شکل و بایدها و نبایدهای شرعی حجاب بحث میشود و آنجایی که بحث ناظر بر شکل اجرای حجاب است، وارد عرصه قانونگذاری در مسئله حجاب میشویم. فلسفه حجاب ناظر بر اصل حجاب است اما این به این معنا نیست که در هستیشناسی حجاب، فیلسوف هیچ کاری با شکل حجاب یا شکل اجرای حجاب ندارد.
هر فلسفهای، فقه و قانون خاص خودش را دارد و هر فلسفهای فقه و قانون خاص خودش را تولید میکند. فقیه ناظر بر پیشفرضهای معرفتی و فلسفی که در ساحت مباحث معرفتشناختی و هستیشناختی و انسانشناختی دارد وارد عرصه اجتهادات فقهی میشود و قانونگذار مبتنی بر پیشفرضهای معرفتی که در باب انسان اجتماعی دارد، قانونگذاری میکند. پس هر فلسفهای، فقه خاص خودش را دارد و هر فلسفهای قانون خاص خودش را تولید میکند. و از طرفی هم هر فتوایی، پیشفرضهای فلسفی خاص خودش و هر قانونی پشتوانه فلسفی خاص خودش را دارد. به بیان دیگر رابطه دیالکتیکی بین فلسفه فقه و قانون، برقرار است. در گفتمان حجاب، بنیادیترین رکن بحث از فلسفه حجاب است و قانونگذار ناظر بر فلسفه حجاب قانونگذاری میکند.
- پوشش مسئلهای نیست که تبدیل به ابزاری برای مبارزات سیاسی شود.
مسئله پوشش و حجاب شوخیبردار نیست، هیچکس بهعنوان موافق یا مخالف حق ندارد با این مسئله هیجانی و احساسی و سیاسی برخورد کند؛ مسئلهای که بنیان عفاف عمومی جامعه است.
در فقدان عفاف عمومی مگر میشود از سلامت اخلاقی جامعه حرف زد؟و در مرگ اخلاق هر چیزی جایز است!
در مواجهه فلسفی با حجاب، ما با دو دسته از موافقین و مخالفین مواجه هستیم.
یک کار فلسفه و فیلسوف این است که هستی مخالفتها و موافقتها را بررسی کند آیا موافقتها و مخالفتها با مسئله پوشش و حجاب در فضاهای حقیقی و مجازی و از طرف گروههای فکری و سیاسی مختلف، پشتوانه معرفتی یا ریشهای روانشناختی دارد؟
درحالحاضر یک عدهای با الزام حجاب شرعی اعلان مخالفت و عدهای هم اعلان موافقت میکنند، میخواهیم ببینیم که هستی مخالفتها و موافقتها امری معرفتشناختی است یا روانشناختی؟ خلاصه مدعای ما این است که هستی غالب مخالفتها و موافقتها از هر دو طرف معرفتشناختی نیست، مسئلهای روانشناختی است. برخی مخالفتها با حجاب شرعی پیوستی سیاسی دارد با این بیان که مخالف برای انتقام از حاکمیت و مبارزه سیاسی با نظام پرچم حجابستیزی را بلند میکند. این امری معرفتی نیست، روانشناختی است. یک عدهای داغ شدهاند ولی نمیدانند با موافقتها و مخالفتهای روانشناختی چه بلایی بر سر عفاف عمومی جامعه درمیآورند.
برخی از مخالفان حجاب شرعی، مخالف نظام سیاسی حاکم نیستند به خاطر فشار روانی حاصل از مشکلات معیشتی مخالفت میکنند، گرفتار بحران اقتصادی شدهاند، برای انتقام از ناکارآمدی اقتصادی حاکمیت، پرچم مخالفت با حجاب را بلند کردهاند.
پس ریشه و هستی مخالفت یک عده از باب اعتراض به وضعیت معیشتی جامعه است ولی هستی و ریشه مخالفت برخی اعتراض نیست اعراض از نظام سیاسی حاکم است و از فرصتی به نام حجاب، برای مبارزه با نظام سیاسی استفاده میکنند و در اینجا هستی مخالفتها علّی نیست، معلولی است.
وقتی فیلسوف با یک مسئله و واقعیتی مواجه میشود، هستیشناسی میکند که هستی این واقعیت امری علّی است یا معلولی؟ به بیانی دیگر حجاب شرعی را علت مشکلات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی میدانند یا نه مخالفت با حجاب خودش معلول مشکلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی حاکم بر جامعه است. آنهایی که مخالفتشان روانشناختی است، این دسته یک گرد و خاکی بلند میکنند، یک التهاباتی را ایجاد میکنند، هزینهتراشی میکنند اما این التهابات، به جایی بند نمیشود. هستیِ هیجان این است که یک روزی تمام میشود، هستیِ احساس این است که یک جایی خاموش میشود، مخالفتهایی که مبتنی بر هیجان و احساس است، هرچند هزینهساز هستند ولی در حد مخالفتهای معرفتشناختی نگرانکننده نیستند، مخالفینی که بر مخالفت خود پشتوانه معرفتی مطرح میکنند، باید جدی گرفته شوند حرکت و اعتراضی که پشتوانه معرفتی دارد کم و زیاد میشود اما تمام نمیشود آنقدر استقامت میکند تا روزی خواستههای خود را به کرسی بنشاند. متأسفانه این روزها خیلیها در داخل و خارج با انگیزههای فاسد از هیجان و احساس و از جهل مخاطبان خود نسبت به زوایا و لوازم حجابستیزی نهایت سوءاستفاده و ارتزاق را میکنند. برخی برای مخالفت با حجاب چنین استدلال میکنند که حجاب باعث محدودیت انسان میشود، الزام به حجاب با آزادی انسان مخالف است. این استدلال در ظاهر یک پشتوانه معرفتی دارد، اینجا مسئله مخالفت با نظام سیاسی یا اعتراض به بحرانهای اقتصادی نیست، مشکل معرفتی است و جواب متناسب خود را میخواهد. با اسلحه و زندان میتوان احساس و هیجان را خاموش کرد اما آن جایی که مسئله ریشه معرفتی دارد اسلحه و زندان نهتنها جواب نمیدهد بلکه جواب معکوس میدهد. متفکران اصیل و متعهد جامعه باید با اندیشههای نقطهزن وارد عرصه مبارزه با اندیشههایی بشوند که با ظاهری جذاب به جنگ با عفاف عمومی جامعه آمدهاند و با تمسک به کلیدواژه محرک و جذابی به نام آزادی عدهای را وارد میدان بازیهای سیاسی و نفسانی خودشان میکنند.
آنجایی که مخالفت با حجاب معلول مسائل دیگر است، مقابله با معلول راه درمان علت نیست، برای اینکه علت میتواند خودش را در قالبهای دیگری بازتولید کند. تا علت درمان نشده باشد، معلول درمان نخواهد شد. اگر مخالفت با حجاب معلول مبارزه سیاسی ناموجه است و مخالفان برای مبارزه سیاسی خود دلیل موجهی ندارند، نظام سیاسی باید با قاطعیت و قدرت وارد میدان شود، امنیت روانی و سلامت جنسی و اخلاقی جامعه، محلی برای شوخی و تسامح نیست.
اگر به این نتیجه رسیدهایم که حجابستیزی معلول اعتراض به بحرانهای اقتصادی جامعه است در این صورت با تهدید کار درست نمیشود، باید کارآمدی سیستم اقتصادی کشور تقویت شود. خیلی جاها فراموش میکنیم که مخاطب ما انسانهای آرمانی نیستند که بسوزند و بسازند بلکه ما با انسانهایی در میدان مواجه هستیم که با فقر درگیر هستند و زود کم میآورند.
قانونی که برای انسان آرمانی نوشته شده باشد، یا اصلا پیاده نمیشود یا اگر مدتی به زور اسلحه و زندان پیاده شود، روزی متوقف میشود. ما خیلی وقت ناظر بر انسان آرمانی صحبت میکنیم و قانون مینویسیم و فراموش میکنیم که مخاطب اصلی ما انسانهای در میدان هستند.
این انسان در میدان اگر شکمش سیر نشود، حجاب که سهل است، در برابر هر چیزی پرچم اعتراض بلند میکند. اگر حجابستیزی معلول علتی به نام بحرانهای اقتصادی است، با سلام و صلوات مسئله حل نمیشود؛ باید کارآمدی اقتصادی سیستم بالا برود و الا سرکوب نهتنها جواب نمیدهد، بلکه باعث تشدید فضا میشود.
اگر مبارزه و مخالفت با مسئله حجاب، پشتوانه معرفتی دارد، اینجا باید مراکز علمی، مثل دانشگاهها و حوزههای علمیه وارد میدان بشوند و بدون هیجانات و احساسات و عواطف، مخالفانی را که بر مخالفت خود پیوست معرفتی ارائه میکنند، دعوت کنند و با احترام و محبت با آنها وارد گفتوگو شوند و نتیجه منطقی گفتوگو را در نظام حکمرانی اِعمال کنند.
راه مقابله با مخالفتهای معرفتشناختی، برخوردهای سلبی و شعارهای هیجانی نیست. در ظرف گفتوگوهای علمی و منطقی است که وزن اندیشهها مشخص میشود.
مسئله فقط مخالفتهای روانشناختی و ناموجه نیست؛ خطرناکتر از مخالفتهای بیپایه با مسئله حجاب، موافقتهایی است که فاقد عقلانیت سیاسی بوده و در فضایی هیجانی، احساسی و حیثیتی مطرح میشوند.
برخی از موافقان حجاب با نوع برخوردی که دارند در تشدید فضای التهاب دست مخالفان حجاب را هم از پشت بستهاند و برای رسانههای بیگانه خوراک تهیه میکنند و آتش مخالفتها را با موافقتهای غیراصولی خود شعلهورتر میکنند.
موافقانی که بدون پشتوانه معرفتی با مسئله حجاب حیثیتی و هویتی مواجه میشوند، فضا را برای حجابستیزی هموارتر میکنند؛ در حالی که حجاب نه یکی از اصول دین است و نه هویت انقلاب اسلامی. حجاب شرعی یک ارزش فروعی در دین است که باید در مجرای فرهنگی خود فرهنگسازی شود این عبارت به این معنا نیست که نسبت به مسئله حجاب بیتفاوت هستیم؛ مسئله این است که برخوردی اصولی و حسابشده با آن داشته باشیم.
هویت دینی ما تحقق عدالت اجتماعی در جامعه و تضمین کرامت اخلاقی در انسان است. برخی از موافقتهای هیجانی، گسلهای اجتماعی را فعال میکند. متأسفانه بعضا یک حرف نسنجیدهای در دفاع از حجاب زده میشود و گسلهای هیجانی جامعه را فعال میکند و یک زلزله اجتماعی میآید. این زلزله چند ثانیه بیشتر طول نمیکشد، اما ویرانیهای آن به این زودی آباد نمیشود. با مسائل معرفتی نباید هیجانی، احساسی و حیثیتی مواجه شد.
متأسفانه در ظرف موافقتها و مخالفتهای غیرمعرفتی، غیرعلمی و غیراصولی با مسئله حجاب، در زیر پوست این شهر، یک جنگ نرم علیه عفاف عمومی در حال تکوین است و این زنگ خطر است.
در ظرف مخالفتها و موافقتهای روانشناختی، عفاف عمومی بار معنایی خودش را از دست میدهد و این مسئلهای نیست که نسبت به آن بیتفاوت باشیم.
در فقدان عفاف عمومی، جامعه سلامت اخلاقی خودش را از دست میدهد و در فقدان و مرگ اخلاق، جامعه به جنگلی مهارناپذیر تبدیل میشود. ما نمیتوانیم با مسئله پوشش، سطحی، سادهانگارانه و کودکانه مواجه بشویم.
از یک طرف یک عده از باب موافقت، با پشتوانه غیرمعرفتی، مخالفان حجاب را تحریک میکنند و عفاف عمومی بر اثر تقابلهای روانشناختی زخمی میشود و از طرف دیگر عده دیگری از باب مخالفت با نظام سیاسی و اعتراض به وضعیت معیشتی، پرچم مخالفت با حجاب را بلند میکنند و در اثر تهاجمات غیرمنطقی به جای نظام سیاسی از عفاف عمومی جامعه انتقام گرفته میشود. در چنین فضایی آن چیزی که قربانی قتلگاه عواطف کور است، عفاف عمومی جامعه خواهد بود.
توجه و تعهد به مسئله عفاف و آثار و نتایج اخلاقی و اجتماعی آن امری نیست که بتوانیم به سادگی از آن عبور کنیم. سوژه ایرانی یک سوژه بیغیرت نیست.
همان سوژهای است که در دوران دفاع مقدس برای نجات جنازه یک دختر ایرانی از دست بعثیها چند شهید داد. برای اینکه حتی جنازه دختر ایرانی هم به دست بعثیها نرسد، برای آوردن جنازهاش در خرمشهر، چند شهید دادهایم.
متأسفانه از آنجایی که زبان نسل جدید را خوب نمیدانیم، قادر به ارتباطگیری موفق و مؤثر با این نسل نیستیم.
التزام به عفاف، گروه خونی زن ایرانی است. گروه خونی را به این راحتی نمیتوان عوض کرد. به خاطر یکسری بحرانهایی، این خون در رگ بعضیها لخته شده است، ولی خونی که لخته میشود، در یک فرایند خاص معرفتی قابل درمان است.
بعضیها با ناکارآمدی میدانی خود، کاری میکنند که زن ایرانی برای اعتراض به وضعیتی که دارد، چارهای به غیر از عبور از مسئله حجاب نداشته باشد.
چرا باید زن ایرانی را با ناکارآمدی اقتصادی حاکم بر سیستم، در برابر عفافش قرار بدهیم تا دشمن خارجی هم از این فضا ارتزاق کند. ما مگر کم دشمن داریم؟ رژیم صهیونیستی و دشمنان ما در کمین کوچکترین فرصتها هستند تا بیشترین ضربهها را علیه ما وارد کنند.
الزام به اصل حجاب، امری موجه و واجد پشتوانه معرفتی است و حجاب سنگری برای صیانت از سلامت جنسی و عفاف عمومی جامعه است؛ بنابراین در صورتی که شکل حجاب ناظر بر مخرج مشترک تمامی سلیقهها و عقیدههای جامعه متکثر ایرانی و مبتنی بر عرف متعارف تعریف و تنظیم شود، التزام به آن امری داوطلبانه و با پشتیبانی حمایتهای اجتماعی خواهد بود. با غریزه جنسی و با مسائل جنسی نباید شوخی کرد.
همچنان که اصل قانونگذاری برای مدیریت پوشش عفیفانه در جامعه الزامی است، چگونگی قانونگذاری نیز مهم است. لایحهای که تحت عنوان «حمایت از فرهنگ عفاف و حجاب» تنظیم شده، در سطح خرد باعث تشدید حجابستیزی و در سطح کلان پروژهای برای بهچالشکشیدن نظام است.
با موافقتها و مخالفتهای هیجانی در مسئله حجاب، عفاف عمومی جامعه به تدریج بار معنایی خودش را از دست میدهد. عفاف عمومی جامعه نباید بازیچه هیجانات عدهای بهاصطلاح موافق و مخالف هیجانی بشود.
فقدان عقلانیت انتقادی در موافقان حجاب، آبستن هر شکلی از انحراف و انتحار در جامعه ایرانی است. مواجهه تقلیلگرایانه با مسئله حجاب، جواب نمیدهد. یک قسمتی از کار به دشمن برمیگردد ولی دشمن نه اصل ماجرا و تمام ماجراست؛ اصل ماجرا کمکاری کارگزاران جمهوری اسلامی در مدیریت اقتصادی و سیاسی و فرهنگی جامعه است.
نباید مسئله حجابستیزی را در سطح بیبندوباری اقلیتی ناموجه تقلیل بدهیم.
سه علت زیر در کنار هم علت تامه فضای موجود جامعه در باب مسئله حجاب هستند:
۱- دشمنی استکبار خارجی
۲- بیبندوباری اقلیتی از جامعه
۳-- خیانتهای استکبار داخلی؛ همانهایی که امام فرمودند نااهل و نامحرم هستند و رهبری میفرمایند نفوذی هستند. این استکبار داخلی خیلی خطرناکتر از استکبار خارجی است؛ چون استکبار خارجی را هم استکبار داخلی تأمین میکند. در کنار مدیریت انقلابی، به انقلاب در مدیریت هم نیاز داریم تا آن بحرانهای اقتصادی حل بشود و فضای سوءاستفاده از چالشهای فرهنگی جامعه از بین برود. باید یک ارادهای شکل بگیرد. تا زمانی که قانون پایستگی مدیران حاکم است، مسئله حل نخواهد شد. بر اساس قانون پایستگی مدیران، مدیران در جمهوری اسلامی از بین نمیروند، از شغلی به شغل دیگر تغییر مسئولیت میدهند. بدون تحولات بنیادین در جامعه حتی اگر مسئله حجاب هم حل بشود مسئله دیگری شروع خواهد شد. و مقدمه تحول، چیزی نیست جز مبارزه با پدیده خودکشی مدیریتی یعنی انتصابهای غیرتخصصی و ناکارآمد و تلاش برای جلب مشارکت همه آحاد جامعه در مسیر پیشرفت و توسعه همهجانبه کشور و تعالی جامعه.
با وجود همه ایرادهایی که شمردیم و کمتوجهیهایی که در تهیه این لایحه صورت گرفته است، امیدوار بودیم حداقل بتوانیم بخشی از این ایرادها را در جریان بررسی این لایحه در صحن علنی برطرف کنیم. اما متأسفانه با رأی استمزاجی 73درصدی که برای اصل 85 شدن این لایحه داده شد، این امید در حال از دست رفتن است. یعنی سرنوشتی شبیه طرح صیانت از فضای مجازی برای این لایحه متصور است؛ با این تفاوت که لااقل در کمیسیون مشترک طرح صیانت حضور داشتیم و خواستار پخش مستقیم و برخط جلسات از تارنمای مجلس و حضور خبرنگاران بودیم. اما دراینباره بعید است چنین اتفاقی بیفتد. لذا هفته آینده در صحن مجلس به طور رسمی به 85 شدن لایحه رأی داده میشود و لایحه عفاف و حجاب در کمیسیون تصویب میشود. هرچند با توجه به پیشنهادهای دادهشده، این احتمال هم وجود دارد که 10 تا 15 درصد در کمیسیون مربوطه، مجازاتها تشدید میشود و در نهایت قانون نهایی خواهد شد. هرچند بر این باورم چنین قانونی که از نظر جامعه مورد پذیرش و اجرا نیست، بر زمین میماند و قانون لوث میشود و حاکمیت را به چالش میکشد. بنابراین دولتمرد اگر نتواند واقعیتهای جامعه را خوب درک کند و متناسب با واقعیتها تصمیم بگیرد، آن تصمیم با شکست مواجه خواهد شد.