نامهای از ابراهیم گلستان
تابستان 1398 وقتی پادکست «رادیو نیست» درباره سینما «رادیوسیتی» تهران، یکی از مدرنترین سینماهای تهران که از بین رفت، درآمد، آن را به همراه ویژهنامه مجلهای که برای فیلم «خشت و آینه» منتشر شد، برای ابراهیم گلستان فرستادم. «خشت و آینه» نخستین فیلم داستانی گلستان بود که در سال 1343 در استودیو گلستان ساخته شد.
تابستان 1398 وقتی پادکست «رادیو نیست» درباره سینما «رادیوسیتی» تهران، یکی از مدرنترین سینماهای تهران که از بین رفت، درآمد، آن را به همراه ویژهنامه مجلهای که برای فیلم «خشت و آینه» منتشر شد، برای ابراهیم گلستان فرستادم. «خشت و آینه» نخستین فیلم داستانی گلستان بود که در سال 1343 در استودیو گلستان ساخته شد. در دورهای که سینمای ایران در انحصار فیلمهای فارسی بود که از نظر فرم و ساختار و تکنیک سینمایی، بسیار عقبمانده بود. فیلمی موج نویی و پیشرو که با رویکردی شاعرانه و سبکی مدرنیستی شبیه آثار سینماگران مدرنیست اروپایی ساخته شده بود. گلستان در چنان فضای عقبماندهای، فیلمی ساخته بود که با معیارهای زمانه فاصله بسیاری داشت و هیچ پخشکنندهای حاضر نبود چنان فیلمی را به اکران عمومی بگذارد. سینما «رادیوسیتی» در آن زمان از شیکترین و مدرنترین سینماهای تهران بود که آخرین محصولات سینمایی جهان را نشان میداد و پاتوق طبقه متوسط تحصیلکردهای بود که فیلمفارسی نمیدید و بیشتر دنبال تماشای فیلمهای آمریکایی و اروپایی بود. گلستان هم سینما «رادیوسیتی» را برای نمایش فیلمش مناسب دید و آن را برای دو هفته اجاره کرد و فیلم را نشان داد، هرچند همان مخاطبانی که ظاهراً میانهای با فیلمفارسی نداشتند نیز نتوانستند ارتباطی با فیلم گلستان برقرار کنند و بیشتر آنها همان اول فیلم با سروصدا سالن را ترک کردند. گلستان در کتاب «نوشتن با دوربین» در این باره گفته است: «یک شب در سینما رادیوسیتی من توی ورودی سینما ایستاده بودم. یک وقت یک کسی از سالن نمایش بیرون اومد و داد میزد و فحش میداد و میگفت این مزخرفات چیه دارن نشون میدن. اینو وردارین. یک کسی دیگه عقبش دوید و گفت مادر ... تو نمیفهمی. این زندگی توئه. دعوا شد. توی لابی سینما رادیوسیتی. و من هم ایستاده بودم تماشا میکردم. اینها مخاطب من بودند دیگه. تمام شد». در آگهی تبلیغاتی «خشت و آینه» که در روزنامه کیهان سال 1344 چاپ شد آمده بود: «فیلمی که شاید شما را برنجاند و حتی وادارتان کند که از سالن سینما بیرون بروید اما حتماً وادارتان میکند که فکر کنید». یعنی گلستان این را پیشبینی میکرد که تماشاگر عامهپسند ایرانی نتواند با فیلمش ارتباط برقرار کند اما این فقط تماشاگران عادی سینمارو نبودند که از «خشت و آینه» بدشان آمده بود بلکه اکثر منتقدان سینمایی آن زمان از شمیم بهار گرفته تا پرویز دوایی، بهرام ریپور و پرویز نوری نیز به فیلم حمله کردند و آن را بیارزش دانستند. باید سالها میگذشت تا ارزشهای سینمایی «خشت و آینه» کشف میشد و شد. «خشت و آینه» مرمت شد و در فستیوال ونیز و مجامع سینمایی دنیا به نمایش درآمد و مورد توجه منتقدان غربی قرار گرفت و نقدهای مثبت زیادی درباره آن نوشته شد و همچنان نوشته میشود. با این حال متأسفانه هنوز منتقدانی در ایران هستند که این فیلم را بیارزش میخوانند و نمیتوانند با فرم و ساختار مدرن و غیرمتعارف آن ارتباط برقرار کنند. من این ماجرا را بهتفصیل در پادکست «رادیو نیست» درباره سینما «رادیوسیتی» توضیح داده بودم. گلستان بعد از شنیدن این پادکست و خواندن نقدهایی که درباره «خشت و آینه» در آن مجله آمده بود، نامهای برایم فرستاد که مثل اغلب نامههای آقای گلستان بیشتر از آنکه جنبه شخصی داشته باشد، جنبه عمومی دارد و به همین دلیل آن را در اختیار روزنامه «شرق» قرار میدهم.
پرویز جاهد دوستداشتنی (تا حدی) من
خیلی ممنون از این دو مرسله مغتنم و گویا که دیروز فرستاده بودی. حرفهای مربوط به «رادیوسیتی»، چه از حیث مقدمهاش و چه از حیث آنچه که بر سرش آمده بود و من خبر نداشتهام، همه را خواندم و در بعضی از بخشهایش واقعاً شاخ درآوردم. نگاه تندی هم که به آنچه مربوط به گفتهها درباره «خشت و آینه» بود کردم. همان وضع فکری پیش از انقلاب دارد تکرار میشود با همان جور حرفها که مطلقاً حاصل رشد نکردن فکر کسانی است که از «ادبیات» دوره پیش از انقلاب تغذیه کردهاند و میکنند و نپختگی و نفهمیها را بهصورت اندیشههای.... مطلق میگیرند و هیچ حادثههایی که پیش آمده است و میآید در پرورش فکرهای غیرفکر و پرورش نکرده آنها اثر نکرده و شاید هم دستکم در مورد خود اینها در آینده هم اثر نکند. کسی هم نمیتواند بنشیند و عزای نفهمندگی هممیهنان گرامی خودش را بگیرد. اما من حس میکنم که عزای نفهمندگی و نفهمیدنهای آنها را دارم میخورم. چه جور واکنش داشته باشم؟ آیا داشته باشم؟ فعلاً که این کرونا دارد جان همه را میگیرد چه در نیویورک باشند یا در کاخ سفید واشنگتن یا در کره شمالی یا جنوبی یا برزیل یا هر خرابآباد دیگر. تو خودت شانس داشتهای و همچنین همت که توانستهای بهنوعی فهم و میل به داشتن فهم برسی. همین خودش غنیمت است. این راه را رها نکن و همچنان در آن برو. تا هر جا که بتوانی و بشود. فقط مواظب خودت هم باش و توجه به رشد خودت بدار و داشته باش. زیاد حرف نزنم بهتر است. امیدوارم راه رو به بالای توفیق تو ادامه داشته باشد. ممنون از اینکه محبت کردهای. امیدوارم یکجوری حرفهای این دو مرسلهای که فرستاده بودی و مغتنم است را بیجواب نگه ندارند.
با محبت و امید به توفیقهای فکری تو
ا. گلستان