گزارش «شرق» از رفتارهای سلیقهای مدیران مدارس در روند ثبتنام برخی کودکان آسیبدیده
جبری تلخ به نفع بیسوادی
سال تحصیلی برای بسیاری سختتر از قبل شروع شد، اما وضعیت برای مراکز مردمنهادی که در حوزه کودکان آسیبدیده فعالیت میکنند سختتر است. یکی از دغدغههای سازمانهای مردمنهاد موانعی است که مدیران مدارس بر سر راه آنها میگذارند. رفتارهای سلیقهای مدیران مدارس، برای ثبتنام کودکان آسیبدیده یا در معرض آسیب گاهی حتی باعث خارجشدن آنها از چرخه آموزش میشود.
شرق: سال تحصیلی برای بسیاری سختتر از قبل شروع شد، اما وضعیت برای مراکز مردمنهادی که در حوزه کودکان آسیبدیده فعالیت میکنند سختتر است. یکی از دغدغههای سازمانهای مردمنهاد موانعی است که مدیران مدارس بر سر راه آنها میگذارند. رفتارهای سلیقهای مدیران مدارس، برای ثبتنام کودکان آسیبدیده یا در معرض آسیب گاهی حتی باعث خارجشدن آنها از چرخه آموزش میشود. به طور مثال یکی از مراکز نگهداری کودکان بیسرپرست و بدسرپرست که از خرداد شروع به ثبتنام برای دختران دانشآموزش کرده، به دلیل تحت پوشش بودن کودکان، با موانعی روبهرو شده و حتی به آنها گفته شده به دلیل آسیبهای این دانشآموزان، باید در مدرسهای مخصوص کودکان آسیبدیده یا در معرض آسیب ثبتنام شوند. موضوعی که نه تنها به بهبود شرایط این کودکان کمک نمیکند، بلکه منجر به تبعات جبرانناپذیری برای دانشآموزان و جامعه هم خواهد شد. بنابراین در ابتدای شروع ثبتنامها، بهانههای مدیران مدارس باعث موانع برای ثبتنامها شده است. البته مسئولان این مجموعه تأکید دارند که مدارسی هم هستند که طی این سالها همکاری لازم را با مجموعه انجام دادند. در هر حال با وجود موانع برای ثبتنام دانشآموزان در این مراکز، بحث هزینههای مالی این کودکان هم پله بعدی برای شروع سال تحصیلی است که فشار قابل توجهی را برای این مجموعهها به همراه دارد. تأمین هزینه برای آموزش کودکان تحت پوشش مراکز مردمنهاد مشکلی است که طی سالهای اخیر گریبان بسیاری از این مراکز را گرفته است.
این گزارش تنها گفتوگوی صمیمانه مسئولان یک مرکز نگهداری است که به دلایلی نخواستند نامی از آنها ذکر شود و از مشکلات و سختیهای ثبتنام کودکانشان صحبت میکنند.
پیچیدگی ثبتنام مدارس برای مراکز مردمنهاد
مددکار: «از خردادماه برای ثبتنام مدرسه بچهها اقدام کردیم، آن زمان حتی هنوز بچهها امتحان پایان ترم هم نداده بودند، ولی پروسه ثبتنام بعضی از آنها آنقدر طول کشید که تا چند روز قبل از شروع سال تحصیلی ما هنوز درگیر بودیم. در کنار دشواریهای این روند، ما کودکان تازهواردی در مجموعه داریم که یکی اصلا شناسنامه ندارد و همین مدرسهرفتن آنها را چند مرحله عقب میاندازد. به طور مثال ما باید از اول بچه را تعیین سن کنیم تا متوجه شویم چند سالش است. در این شرایط با دادگاه و بهزیستی طرف میشویم تا شرایط کودک را بررسی کنند. در آخر برای تعیین سن به پزشکی قانونی میرویم تا از زانو و دندان تعیین سن شود، خلاصه یک بخش ماجرا همین است».
آموزش و پرورش دست مراکز مردمنهاد را بگیرد
مددکار: «اما در این مراحل، آموزش و پرورش با ما همکاری نمیکند تا بچه را در مدرسه ثبتنام کنیم، سر کلاس بنشیند تا این مراحل طی شود و از درس هم عقب نماند. یعنی حتی اگر یک سال هم این مراحل طول بکشد کودک نمیتواند به مدرسه برود. چون بدون کد ملی به هیچ وجه در مدرسه دانشآموز را ثبتنام نمیکنند. در صورتی که موارد قانونی وجود دارد که براساس آن کودک میتواند در کلاس درس حاضر شود. سال قبل مدیر مدرسه به ما گفت اگر این بچه را ثبتنام کنم، کوچکترین آسیبی ببیند ما باید چه کار کنیم؟ بنابراین مدرسه دولتی او را ثبتنام نکرد و مجبور شدیم سه ماه بعد از مهر ماه دخترمان را در مدرسه غیرانتفاعی ثبتنام کنیم. یعنی مدرسه غیرانتفاعی حاضر شد ثبتنام کودک را انجام دهد».
اجبار به دوندگیهای بیحاصل
مددکار: «یکی از دخترهای ما فقط کلاس اول را خوانده بود و چهار سال از کلاس اولش گذشته بود، برای ثبتنام که به مدرسه رفتیم به ما گفتند این بچه سنجش ندارد و قبل ثبتنام باید انجام شود. ما گفتیم ثبتنام کنید تا بعد ما دنبال کارهای سنجش او برویم. در حالی که ما برای این کار چند منطقه مختلف دوندگی کردیم. با وجود اینکه مدرسه شرایط خاص ما را میدانست هیچ همکاری نکرد. اینها در حالی است که در آخر بچه فعلا بدون سنجش ثبتنام شد. یعنی امکان ثبتنام داشتند و فقط ما را مجبور به چنین دوندگیهایی کردند. برای ثبتنام همین دخترمان، به ما گفتند دو ماه درس بخواند و بعد برای تعیین سطح به مدرسه برود، در این صورت اگر کلاس چهارم قبول شد، سر کلاس بنشیند. اما بعد از تعیین سطح باز ما را دو ماه عقب انداختند، در آخر ما بچه را در مدرسه دیگری ثبتنام کردیم».
مددکار: «در تمام این مراحل که مدرسه میداند هر کودک امکان دارد شرایط خاصی داشته باشد، با ما همکاری نمیکند تا حداقل دانشآموز سر کلاس بنشیند و از درسش عقب نماند. اگر تمام این مراحل یک سال طول بکشد هم بچه یک سال از تحصیل عقب میماند».
مدیران مدرسه ما را خیلی اذیت کردند
مددکار: «دو نفر از کودکان ما کلاس نهم بودند و باید به کلاس دهم میرفتند، به ما گفتند باید صبر کنید هدایتتحصیلیها بیایند، قبل از آن مدرسه به ما گفته بود اگر هدایتتحصیلی بیاید ما این دو دانشآموز را ثبتنام میکنیم. این بچهها در هدایتتحصیلی رشته حسابداری نمره الف آورده بودند. ما به مدرسه رفتیم تا این بچهها را در رشته حسابداری ثبتنام کنیم. نمره ریاضی دخترهای ما در رشته ریاضی ترم اول ضعیف بود، ما معلم گرفته بودیم و ترم بعد را با یک نمره خوب قبول شده بودند، اما مدرسه گفتند اصلا قبول ندارد که ترم اول نمره بچهها پایین بوده و ترم دوم نمرهها خوب شده. گفتند باید مجدد از آنها امتحان ریاضی بگیرند، اما هر چه گفتیم بچهها نمره الف آوردهاند و دیگر چه نیاز به امتحان دوباره است؟ گفتند اصلا ما ثبتنام نمیکنیم. در صورتی که ما دیدیم بچههایی که نمره پایینتر آورده بودند را ثبتنام کردند. از بچهها امتحان ریاضی گرفتند و نمره بچهها آن چیزی که آنها میخواستند نشد. ما از آنها خواستیم که از اداره آموزش و پرورش نامه بگیریم تا ثبتنام کنند که قبول کرد، اما سر هیچکدام از قول و قرارهای خود نماندند».
برخی مدیران نمیخواهند در مدرسه آنها ثبتنام کنیم
مددکار: «دقیقا این جمله را به کار بردند که «ما چقدر از این بچهها در مدرسه بنویسیم؟ این بچهها را به مدرسه متقین ببرید تا در کنار کودکان مثل خودشان درس بخوانند». در صورتی که ما دو تا از بچهها را سال قبل در مدرسه متقین ثبتنام کردیم، ولی آنقدر مدرسه از لحاظ فضا و آموزش وضعیت اسفناکی داشت که بچهها را همان وسط سال بیرون آوردیم. در واقع آنجا فقط بچههای آسیبدیده و دارای مشکلات خاص را ثبتنام میکنند. سالهای قبل هم فقط بچههای ایتام را ثبتنام میکردند. ولی سؤال ما این است که واقعا درست است که تمام کودکان آسیبدیده و دارای شرایط خاص همه در یک جا باشند؟ بین این بچهها واقعا چه اتفاقی میافتد؟ بچههای ما از دل خانوادههایی بیرون آمدهاند که الان دانشآموزان این مدارس در همان خانوادهها زندگی میکنند و قطعا خیلی از مسائلی را که ما اینجا در حال رفع آن هستیم، دیگر کودکان با خود به مدرسه میبرند. بنابراین چنین مدرسهای جای مناسبی برای بچههای ما نیست، ولی مدیر مدرسه اصرار داشت بچهها را به آن مدرسه ببریم. کاملا رفتار مدیران مدارس سلیقهای است. بعضی از آنها اجازه نمیدهند بچههای ما حتی در مدرسه آنها ثبتنام کنند ولی بعضی دیگر از مدیران اصلا با این موضوع مشکلی ندارند و بسیار هم همراه هستند. حتی مدرسهای از سال قبل برای ما جا نگه داشته است».
زیر قولشان زدند
مددکار: «برای دو دختر ما که میخواستند حسابداری بروند، هزار چالش ایجاد کردند. مدیر گفت یکی را حسابداری و دیگری را فتوگرافی مینویسم. ما آمدیم تحقیق کردیم و دوباره برای ثبتنام رفتیم و گفتیم ثبتنام کنید که گفتند نه ما ثبتنام نمیکنیم. گفتیم خودتان گفتید دوباره خبر دهیم. یعنی هر طور که ما خواستیم با این مدرسه پیش رویم نشد و هر دفعه یک چالش ایجاد کردند. در آخر هم از ترس روبهروشدن با قوه قضائیه ما را ثبتنام کردند».
میگفتند بچه بهزیستی را ثبتنام نمیکنند
مدیر مرکز: «در فرم هدایت تحصیلی دختران ما نوشته شده بود که هر دو میتوانند به حسابداری بروند، ولی مدیران مدرسه میگفتند بچه بهزیستی ثبتنام نمیکنند و بحثشان همین بود که بچههای شما آسیب دارند و ما چقدر باید از بچههای شما را ثبتنام کنیم. در این مدت دو بار اداره آموزش و پرورش رفتم ولی گفتند خانم مدیر قبول نمیکنند تا دختران تحت پوشش شما را ثبتنام کنیم. در صورتی که حتی از نظر ظاهری هم بچههای ما بسیار سادهتر از دختران خانوادههای دیگر هستند. من هم گفتم برای بهزیستی گزارشی مینویسم و بهزیستی هم گفته آن گزارش را برای قوه قضائیه میفرستد. در این صورت مدیر در برابر قوه قضائیه قرار میگیرد. در صورتی که من نمیخواستم این اتفاق بیفتد چون امکان داشت با رفتارهایشان در مدرسه باعث آزار بچههای ما شوند. بعد به من گفتند این مدیر به سفر رفتند و صبر کنیم. وقتی برگشتند به مدرسه رفتم و واقعا سخت است که از یک مدیر بشنویم که «این بچهها چه بچههایی هستند؟». در جوابشان گفتم اینها بچههایی هستند که همه کسوکارشان خداست و سؤالم این است که چرا از حق تحصیل در مدرسه شما محروم هستند؟ گفت «چون بچههای شما خیلی آسیب دارند و خانوادهها معترض میشوند. وقتی شما یک مدرسه دارید برای بچههای این طیفی که آنجا میتوانند درس بخوانند چرا برای ثبتنام همانجا نمیبرید؟» گفتم شما چرا بچه من را ثبتنام نمیکنید؟ گفت «چون بچه بهزیستی است». بچه بهزیستی را چون بدسرپرست یا بیسرپرست است، نمینویسند؛ اما من این بچه را در مدرسهای ببرم که بچههای دیگر همه دارای خانوادههای آسیبدار هستند و هزار مشکل دیگر دارند؟ همه این بچهها یک جا کلونی شوند درست است؟ به آنها گفتم که رشته فتوگرافیک اول یک کامپیوتر میخواهد، بعد دوربین نیاز دارد. اینها همه هزینه است. به اجبار شما این بچه باید رشتهای را بخواند که به سرمایه زیادی نیاز دارد. در صورتی که حتی تمایل چندانی هم برای آن ندارد. بیش از چند بار هرکدام از ما برای ثبتنام به این مدرسه رفتیم و در آخر با ترس از قوه قضائیه ثبتنام کردند. در صورتی که پیش از این به ما گفته بودند فقط یکی از بچهها را ثبتنام میکنند و یکی دیگر را ما باید به مدرسه متقین ببریم. بعد برگه ثبتنام را به مدیر نشان دهیم، تأیید که شد این یکی را هم ثبتنام میکند. در صورتی که یک مدیر چه حقی دارد به ما چنین چیزی بگوید؟ همه ما باید بپذیریم که امکان دارد کودک هرکدام از ما یک مرتبه مادر و پدرش را از دست بدهد و کودک مجبور باشد در یک فاصله زمانی در یک مرکز نگهداری بزرگ شود. این بچه باید از همه امکانات اجتماعی رایگان هم محروم شود؟».
هزینههای بالا برای تحصیل
مددکار: «اگر تمام این موانع برای دختران ما که فقط بخشی از آن را بازگو کردیم تمام شود، بحث هزینههای جانبی برای شروع سال تحصیلی آنها شروع میشود. به طور مثال امسال حدود 700 هزار تومان هزینه مانتو و شلوار مدرسه، حدود 700 تا 800 هزار تومان هم هزینه کفش بچهها و یک میلیون لوازم تحریر شد. قیمت کیف مدرسه هم همین حدود شد. همه این قیمتها متوسط رو به پایین است که ما تهیه میکنیم. در کنار تمام این هزینهها، ما شهریه مدارس دولتی، کتاب و بیمه بچهها را داریم که نسبت به سالهای قبل خیلی بیشتر شده است...».