|

درباره آثار کتایون مقدم، در گالری گویه

تابه‌ انتظار

برادران کوئن در فیلم لبوفسکی بزرگ، دیالوگ ماندگاری را جانمایی کردند که کمتر از خاطرِ زیست‌مندان هنر، بیرون می‌رود؛ «تصویرساز، دوام می‌آورد!». در مواجهه با آفرینش‌های کتایون مقدم، مربوط به نمایشگاه اخیر خانه هنر گویه نیز مخاطبی که نقاشی‌های گذشته این هنرمند را به یاد دارد، بیش از تحلیل رسانه، کیفیت فنی و هنری آثار، متوجه تفاوت بیان در ارائه مفهوم می‌شود؛

تابه‌ انتظار

امیر وارسته

برادران کوئن در فیلم لبوفسکی بزرگ، دیالوگ ماندگاری را جانمایی کردند که کمتر از خاطرِ زیست‌مندان هنر، بیرون می‌رود؛ «تصویرساز، دوام می‌آورد!». در مواجهه با آفرینش‌های کتایون مقدم، مربوط به نمایشگاه اخیر خانه هنر گویه نیز مخاطبی که نقاشی‌های گذشته این هنرمند را به یاد دارد، بیش از تحلیل رسانه، کیفیت فنی و هنری آثار، متوجه تفاوت بیان در ارائه مفهوم می‌شود؛ چنان که در «دختران انتظار»، هنرمند پیش‌تر، دل در گروی روایت، گرامیداشت یا دست‌کم نوعی از داده‌نگاری داشته‌ است تا به‌رُخ‌کشیدن توان قلم خود! اینجا، همان عبور از نقاشانه گفت‌گوکردن و گوشه‌زدن به تصویرسازی‌ است! انگار که او کوشیده‌ هم‌زمان با فقدان دیده‌شدنِ رسانه پیشین در عصر انباشتگی حوزه تجسمی؛ پاسپارتوی تازه‌ای را برای دغدغه، سوگواری، آرزو یا زنهارش انتخاب کند تا «چیزی» را «ماناتر» راهبری کرده باشد. «ابنیه میراثی، فرسوده‌اند»؛ «فردای خانه‌ اما هرچه باشد از آنِ شهیدان است»؛ «آبژکتیویته -زن- بر سوژگی آن ارجحیت دارد»؛ «همچنان که فردا؛ دروغ‌وارگی را گوشه می‌زند؛ واقعیت در پس‌زمینه‌‌ تصویرِ امروز است» «تابلوها، قیمت دارند همچنان؛ تو برای ثبت حقایق، چند تومان پرداخت خواهی کرد؟»؛ «هستم و خلق می‌کنم هنوز»؛ اینکه چند تعبیر ساده، واقعی (نه لزوما صحیح) و بَزَک‌نشده دیگر را می‌توان به این ترکیبات اضافه کرد؛ مسئله این یادداشت نیست؛ اما با مرور همین سهل‌نگاره‌ها؛ می‌توان باور داشت که «وقوع امر دراماتیک» تحقق یافته‌؛ چشم‌اندازی که احتمالا بخش عمده‌ای از خاستگاه این نوبت از زندگی هنرمند را پوشش داده‌ است. حشاشین را گفتند که بهشت دروغین‌تان، بیش از تمرکز در معنا، «مجسّم» است؛ تصویرسازی عینی در هم‌خوابگی با فرشتگان، رود شیر و عسل، نشئگی‌ و هرزگی در شهوت؛ چیزی برای بشارت فردا باقی نخواهد گذاشت! گفتند، مگر برای رفتگان، فردایی هست که در تابه «انتظار»شان سُرخ کنیم!؟