نگاهی به مشکلات نیروهای خدمات شهری به بهانه فرا رسیدن فصل سرما
کارگرانی خیس و بدون پناه
قطرات باران، خودشان را مثل چتربازها رها میکنند. سقوط آزاد! رها میکنند تا به زمین برسند. انگار دستهجمعی، سرود میخوانند و خودشان را به جذب، جاذبه میسپارند. بعد روی زمین فرود میآیند. یکیشان لابهلای برگ درختان فرود میآید و یکی دیگر وسط شنهای دپوشده خیابان. یکیشان میخورد روی بام خانه، روی سقف.
زهره قلیچی: قطرات باران، خودشان را مثل چتربازها رها میکنند. سقوط آزاد! رها میکنند تا به زمین برسند. انگار دستهجمعی، سرود میخوانند و خودشان را به جذب، جاذبه میسپارند. بعد روی زمین فرود میآیند. یکیشان لابهلای برگ درختان فرود میآید و یکی دیگر وسط شنهای دپوشده خیابان. یکیشان میخورد روی بام خانه، روی سقف. بعد انگار که رها شده باشند، از ته دل فریادی میکشند و صدایشان لابهلای جمعیت انبوه قطرات باران گم میشود، با آنها در هم میآمیزد. صدای ترانه باران توی کوچهها میپیچد. باران همیشه همینطور است. نمیدانم اینهمه شعف از کجا میآید. اینهمه حال توی هوای بارانی کجایش ذخیره شده که وقتی شروع به بارش میکند، انگار هوای دل آدمها یکطوری میشود. یکجوری که انگار آدمها مهربانتر میشوند. باران قطرهقطره روی شهر میبارد و به همه هم به یک چشم نگاه میکند. اصلا انتخاب نمیکند که کجا ببارد. خودش را میدهد دست باد و جاذبه. باد و جاذبه دوئل میکنند؛ آخر داستان هم همیشه جاذبه پیروز میشود. باد لحظاتی قطرات باران را به آغوش میکشد و با خود میبرد اما همیشه اینطور نیست آنکه آزادتر است و رهاتر، پیروز هم بشود. جاذبه دست میاندازد به تن قطرات باران و آن را از چنگ باد در میآورد. باران گاه دلگیر از جدایی، غیظ میکند و خودش را روی زمین میکشد. همه قطرات با او همدردی میکنند و جمع میشوند یک جا. بعد از جور جاذبه طغیان میکنند و توی کوه و دشت راه میافتند. و گاه به شهر میزنند. گاه توی کوچهها آنقدر هوار میکشند که سیلاب راه میافتد. راه آدمها را بند میآورند و خیابانها را پر میکنند از سیلاب. آنوقت بابا محمد راه میافتد توی کوچه تا راه سیلاب را باز کند و راهبندان آب را، بند بیاورد... .
خدمات شهری زیر باران
باران خودش را روی سر شهر هوار کرده و یکریز دارد میبارد. کوچههای شهر خیس شده و عابران با چترهایی که از کنارههایش آب شره میکند، هولهولکی به سمت مقصد میروند. داخل خیابان تشکری بودم. مثل تمام عابران پیاده اما بیچتر. در آن تاریکی نصفه و نیمه پایم توی آب رفت. تازه متوجه شده بودم که آب توی کانالها نمیرود. چیزی آنها را بند آورده است. کوچههای قدیمی شهر همیشه مشکلساز است. امروز و دیروز هم ندارد. داستان همان داستان قدیمی است. باران میآید و توی کوچه و خیابان راه میافتد. خیابانهایی که گاه از فرط رعایت مردم به خود میپیچند و کلی زباله در دل خود دارند و گاه هم از سر اتفاق چیزی توی کانال گیر میکند و آب باران را بالا میآورد. از اینجا به بعد دیگر میشود یک معضل. آب بالا میآید و خیابان را فرامیگیرد. زبالهها خودشان را میریزند توی چشم عابر پیاده و عجب صحنه بدی است.
جلوتر صدای بلند به گوش میرسید. چند نفری دور یکی از این سرپوشهای چدنی ایستاده بودند و چوبها و میلههای بلند در دست داشتند و با هم مشورت میکردند. توی جمع همهجوره دیده میشد. یکی آقای نسبتا مسن. یکی جوان به نظر میرسید حتی سن قانونی را هم سپری نکرده. یکی دو نفر دیگر هم بودند. مثل همیشه یک پای این تماشاها هستم. تماشا البته نه آنطور که دیگران تماشا میکنند. اینکه بنشینند و تماشا کنند که دو نفر چطور دعوا میکنند، اینکه یک نفر چطور تصادف کرده و...! بعد موبایلها را در میآورند و تصاویری هم میگیرند و برای شادی حضراتی در مجاز، پست میکنند و چند لایکی میهمان میشوند. نه از آن تماشاها نه. هیچوقت! تماشا از آن دست است که شاید بشود دید و بعد در جایی یا در گوشهای داستان مشقت مردمانی را روایت کرد. روایت کرد که اگر نمیشود نانی برای آنها پخت، دستکم مرهمی شد بر دردهایشان و گوشی شد شنوا برای شنیدنشان.
صداها توی هم میپیچید. یکی محمد از دور صدا میزد که زودتر بیاید و دیگری میدوید دنبال اینکه وسیله موردنیاز را بیاورد تا کار را هرچه زودتر به سامان برسانند. آب همانطور داشت بالا و بالاتر میآمد و خیابان تشکری را گرفته بود. یکی از جوانانها که سرپرست بود، داشت روند را گوشزد میکرد. کار را آغاز کردند و با آن چوبهای بلند و میلههایی که مختص کار خودشان بود شروع به کار کردند. شروع کردند تا راه آب را باز کنند و آب رفته را به جوی برگردانند.
آقا رضا چندسالی هست در این حوزه کار میکند. داستان سختیهای کار را از او شنیدم: ببینید ما کارگران خدمات شهری هستیم. کارهای زیادی میکنیم از نظافت خیابانها در روزهای معمول تا نمکپاشی روی برف در روزهای زمستان. بسته به اینکه چه شرایطی باشد، کار میکنیم. البته تقسیمبندیهایی هم داریم اما وقتی اضطرار است هر کاری که بگویند انجام میدهیم. رضا در هوایی که بارش باران سردی را هم به آن افزوده، عرق کرده بود و کلاهش را که برداشت، از سرش بخار برمیخاست. یعنی در آن سردی آنقدر تحرک بدنی داشته که عرق تبخیر شده است. درباره سختیهای کار پرسیدم. میگفت: کار سخت است. اصلا کار سادهای نیست. به نظر خودم اصلا اینطور نیست که از عهده همه بر بیاید. نه اینکه همیشه شرایط فوقالعاده سخت باشد نه اصلا نمیخواهم اغراق کنم و مثل همه بگویم بعد از معدن کار ما از همه سختتر است. خیر اما در کار ما گاهی شرایط خیلی سخت و پیچیده میشود. نگاه نکنید مثلا اینجا یکی از این چوبها را میزنیم راه کانال باز میشود و تمام. همیشه اینطور نیست گاهی نیاز است لباس بپوشیم و تا شانه توی آب برویم. رضا اینها را تعریف میکرد و برخی از تصاویر داشت جلوی چشمهایم رژه میرفت. همین چندی پیش بود به گمانم. تصاویری از وضعیت کاری کارگران بخش خدمات شهری در چند گوشه دنیا منتشر شد. یکیاش به گمانم متعلق به ایالات متحده بود. خیابان بند آمده بود و آب همه جا را گرفته بود. کانال ورودی آب بسته شده و از شواهد چنین بر میآمد که اوضاع عادی نیست. بعد آقایی سیاهپوست خودش را با طنابی بست و رفت زیر آب باران در کانال. کانال را باز کرد و... در همین مجموعه یکی از این آقایان چشمبادامی لباس پوشید و با سری برهنه و بدون کلاه زد به دل لجنها. نفسش را حبس کرد و رفت توی لجنها. بیرون که آمد، کتی کهنه به همراه داشت که راه کانال را بسته بود و لجن
از سر و صورتش میریخت.
اینها بخشی از سختی کار کارگران حوزه خدمات شهری است. بخشی از کار که خودشان هم تأکید میکردند همیشه نیست اما هست. اما اتفاق میافتد. بهویژه آنجا که مردمان شهر، کمتر رعایت کنند. زبالهها را به هر شکل و با هر ترتیب رها کنند. رضا میگفت: همهاش تقصیر مردم نیست. گاهی زبالهها بیرون گذاشته میشود اما دیر. این کیسهها توسط حیواناتی مثل گربه یا موش جویده میشود و گاهی هم در خیابان یا همان محل دپوی خیابانی زباله پخش میشود. اینجا کافی است باران کمی شدید شود. زبالهها توی مجاری فاضلاب راه میافتند و گاهی راه آب را بند میآورند و اتفاق از اینجا شروع میشود.
کوت عبدالله
فصل باران که میرسد، نام کوت عبدالله اهواز که حالا ماشاءالله برای خودش شهرستانی شده، همیشه تکرار میشود. در فصل باران چه تابستان باشد و چه پاییز طی سالهای اخیر، زمانی نبوده که از گرفتگی کانالها و فراگیری فاضلاب در این محله (مرکز شهرستان کارون) خبری مخابره نشود. یکی از اهالی اهواز میگفت: من الان 40 سال دارم اما از زمانی که یادم میآید نام کوت عبدالله و مشکل فاضلاب آن مطرح بوده است. مشکل البته فقط مربوط به آنجا نیست خود شهر اهواز هم، بهطور نسبی این مشکل را دارد اما هر چه هست، من به عنوان یک آدم 40ساله از بچگی شاهد این وضع هستم یا اخبارش را میشنوم. بهویژه کوت عبدالله که وضع وخیمی هم دارد. یعنی خیابانهایش حالا بوی تعفن میدهد. اینها یعنی اینکه وقتی باران میآید، کارگران خدمات شهری پیرشان درآمده است، باید گروه گروه بدوند و راه فاضلاب را باز کنند؛ چون اینجا دیگر موضوع ساده و عادی نیست. بحثی است که گاه در اخبار هم بازتاب داده شده است؛ یعنی اعتراض مردم به وضع خدمات. اینجا اهم فشار بر کارگران خدمات شهری است. باران مثل پتک توی سرشان میخورد. مردم اعتراض میکنند و مسئولان هم به آنها فشار میآورند. به قول معروف «از زمین و زمان میبارد از آسمان ببارد که ملالی نیست».
اهواز هم همین وضع را کم و بیش دارد. همین دو روز پیش بود که باران خیابانهای اهواز را درنوردید. رسانههای محلی هم وضع موجود و ایرادات به وجود آمده را بازتاب دادند و معاون خدمات شهری شهرداری اهواز به آن پاسخ داد. او درباره عملیات تخلیه آبگرفتگی معابر شهر اهواز گفت: در ساعات اولیه دوشنبه شدت بارندگی بسیار زیاد بود و منجر به آبگرفتگی در برخی از خیابانها شد.
دقیقا همان موقع که معاون خدمات شهری داشت با رسانه دولت حرف میزد و از بازشدن خیلی زود معابر سخن به میان آورده بود و از طرح مشترک شهرداری اهواز و آبفای خوزستان تمجید میکرد؛ در مناطق کیانشهر، سپیدار و خیابان صداقت، کارگران خدمات شهری زیر باران داشتند کانالها یآب را باز میکردند تا راه عبور و مرور مردم بازتر شود و معاون شهردار داشت میگفت: این بخش از آبگرفتگیها نیز تا چند ساعت آینده بهطور کامل رفع خواهد شد.
معاون شهردار اهواز البته این توضیح را هم داد که اجرای خط لولهای به نام «۷۱۰» در رفع مشکل آبگرفتگی منطقه کیانشهر کمک زیادی خواهد کرد و همچنین آبگرفتگی منطقه سپیدار را پیمانکار تا یک ماه آینده برطرف خواهد کرد و آبگرفتگیها در خیابان صداقت اهواز نیز با اجرای طرح اصلی شبکه فاضلاب برطرف خواهد شد.
مشکل کجاست
باران همیشه هست. فصلش که برسد، خودش هم از راه میرسد. آسمان خمیازه میکشد و باران روی سر شهر هوار میشود و میبارد. باز میبارد مثل همیشه. و باز دوباره و دوباره آبگرفتگی مثل تمام سالهای گذشته که بوده، باز هم خواهد بود. باران نه امروز شروع به باریدن کرده، نه دیروز؛ اما دوباره که ببارد، باز یک نفر مثل رضا و یک نفر مثل محمد باید لباس بر تن کنند و به دل کانالهای بستهشده فاضلاب بزنند و باز یکی باید پیدا شود که تنگی کانالها را با دست تکان دهد و تکهای پلاستیک یا پارچهای کهنه را از در و دیوار کانال بردارد تا راه آب باران باز شود. باز این کارگران بخش خدمات شهریاند که در میان اینهمه ابزارآلات مدرن، در میان اینهمه بودجه، در میان اینهمه جایزه که مدیران میگیرند و پاداشهای آخر سال، دوباره باید به دل کانالهای بستهشده آب بزنند؛ کانالهایی که تا وضع به این منوال باشد، دوباره و دوباره بسته خواهند شد. کانالهای آب و سیستمی که معیوب است و همه هم آن را میدانند. فقط مدتی از یاد میرود و دوباره در فصل باران خودش را نشان میدهد و رخ به بیرون بازمیتاباند.
هفتهای که در آنیم و به پایان خودش نزدیک است، در جایجای کشور باران آمد. از تبریز و تهران بگیرید تا اهواز و بندرعباس. جالب اینکه کار بخشی از کارگران خدمات شهری در همه این شهرها به بازکردن مسیر فاضلاب گذشت. در بندرعباس هم اواسط هفته باران آمد و آبهای سطحی خودش را به نمایش گذاشت. بعد عضو شورای اسلامی شهر بندرعباس نشست و به بارش باران اشاره کرد و گفت: آخر هفته گذشته شاهد نزول رحمت الهی بودیم که علاوه بر آبگرفتگی شدید معابر شهری که با هر بار بارندگی نمایان میشود، براساس بازدیدهای میدانی سطح خیابانهای شهر بندرعباس مملو از رواناب کانالها و سرریزشدن جویهای روباز شهری بودیم، به نحوی که تردد خودروها و شهروندان را با مشکل مواجه کرد. این عضو شورای شهر میگفت: با توجه به در پیش بودن زمستان و وقوع بارندگی شدید در بندرعباس و داستان تکرار آبگرفتگی معابر شهری باید برای جلوگیری از تکرار چنین مشکلاتی برای شهروندان چارهاندیشی کرد. به قول او: بعضی از مناطق بندرعباس مشکل فاضلاب دارد و دچار آبگرفتگی شده است؛ هرچند با تلاش کارگران شهرداری و آب و فاضلاب تا حد زیادی مشکل آبگرفتگی رفع شد؛ اما همینجا از مدیریت خدمات شهری و دیگر مدیران میخواهیم که لایروبی کانالها و شناسایی نقاط مستعد آبگرفتگی را در دستور کار قرار دهند.
آنچه عضو شورای شهر بندرعباس گفته، همان چیزی است که مسئولان شهری در اهواز هم میگویند و در مشهد و تهران هم همین بحثها وجود دارد و البته در سنوات گذشته هر بار و هر بار هم تکرار میشود. کافی است مثلا به آرشیو دوره اول شورا مراجعه کنیم یا خیر، اصلا به قبل از وجود شوراها و ببینیم شهردار بندرعباس، اهواز، تهران و مشهد در دهه 60 درباره روانابها و آبگرفتگی معابر چه گفتهاند؟ با این حال پای ثابت تمام این حرف و حدیثها، آبگرفتگیها و زیر باران کارکردنهاست؛ اما از مزایای کاری کمترین بهره در اختیار آنهاست.
یکی از همین کارکنان که در شهرداری مشهد مشغول است، میگفت: در شهرداری مشهد نیروها با انواع مختلف قرارداد در حال فعالیت هستند؛ رسمی، رسمی آزمایشی، مستخدم موقت، قرارداد کار معین، شرکتی (مدیریت پیمان)، حجمی و... که در همه ردهها از همه نوع قراردادی وجود دارد؛ یعنی ما کارشناس رسمی و حجمی و شرکتی و قرارداد کار معین و... داریم و همچنین در دیگر سطوح هم این قراردادها جاری است؛ اما مدتی قبل به بهانه اصلاح احکام علاوه بر افزایش حقوق ردههای شرکتی به بالا مبالغی از ۴۵ تا ۷۰ میلیون تومان بهعنوان معوقه به حساب کارمندان رسمی، رسمی آزمایشی، مستخدم موقت و قرارداد کار معین واریز شده؛ اما نیروهای شرکتی و حجمی نهتنها از این مبالغ بینصیب هستند؛ بلکه باید اختلاف حقوق حدود شش میلیون تومان را بین خودشان و همکاران با پست و شرح وظایف مشابه؛ اما قرارداد متفاوت شاهد باشند. موضوع زمانی جالبتر میشود که فیش حقوق کارمندان رسمی، رسمی آزمایشی، مستخدم موقت و قرارداد کار معین تا این لحظه صادر نشده؛ احتمالا بهایندلیل که اطلاعات کمتری از آن در اختیار باشد و این یعنی تبعیض.
آنطور که یکی دیگر از این کارکنان میگفت، وضع کارگران بسیار بدتر از این حرفهاست. اینها تازه مربوط به بخش اداری است؛ کارکنانی که از برخی مواهب برخوردارند؛ اما به بخش کارگری که میرسیم، نهتنها در شهرداریهای سراسر کشور؛ بلکه در دیگر سازمانها نیز وقتی به بخش خدمات میرسیم، ناگاه اوضاع بدتر میشود.
داستان کارگران خدمات شهری بهویژه در هنگامه استفاده از مزایای کاری مثل تبدیل وضعیت، بسیار بسیار بدتر میشود. یکی از کارکنان شهرداری در دفاع از آنها میگفت: این قشر بهایندلیل که هم سواد کمتری دارند و هم زبان گفتن ندارند، ازجمله نیروهایی هستند که معمولا به آنها جفا میشود. نه اینکه به بقیه کارگران اجحاف نمیشود؛ اما به این بخش اجحاف بیشتری میشود. مثلا شهرداری بعد از کلی هزینهکرد در امور دیگر یا امور غیرضروری به جایی رسیده که صندوقش خالی مانده و حقوق مهر پاکبانهای زحمتکش را تا نیمه ماه نتوانست پرداخت کند و برای پرداخت مبالغ تسویه حساب نیروهای شرکتی نیز پول چندانی نداشت و ندارد. شما بهعنوان رسانه باید اینها را رسانهای کنید تا بتوان از حقوق این قشر زحمتکش از بدنه شهرداری دفاع کرد یا حتی دیگر قشرها مانند کارگران بهویژه در این حوزه صدایی ندارند و بههمیندلیل تبعیض هم گریبان آنها را بیشتر میگیرد.
داستان کارگران همیشه داستان غم نان است. داستان آدمهایی که برای لقمهای نان از بخش مهمی از خود یعنی جسم مایه میگذارند؛ اما نمیرسند. میدوند و نمیرسند. کارگران خدمات شهرداریها یک تفاوتی مثلا با کارگران بخش صنعت دارند. مردمانی کمصحبت و بدون سر و زبان هستند که حتی در جایی که از آنها میخواهی مشکلات را بهصراحت بگویند، این دست و آن دست میکنند. کارگران خدمات شهری مردمان بیشیله و پیلهای هستند. همانها که سحر برای جاروکردن خیابانها به کوچه میآیند، برای بازکردن کانالهای آب بستهشده گاه تا کمر توی آب میروند و گاه در زمستان زمانی که برف دارد در عمق شب خیابانها را به یخ میکشاند، روی خیابان نمک میپاشند. و احتمالا باید از مسئولان خواست با اجحاف به آنها روی زخم زندگیشان نمک نپاشیم.