نقدی بر افزایش سن بازنشستگی نیاز به جوانگرایی معقولانه در نهادها و سازمانها
نیاز به جوانگرایی معقولانه در نهادها و سازمانها
اگر نهادهای اجتماعی نظیر کشورها، سازمانها و شرکتها بخواهند که بمانند و به وظایف و کارکردهای تاریخی و اجتماعی خود ادامه دهند، باید به رمزگان بازتولید خویش مشغول باشند.
اگر نهادهای اجتماعی نظیر کشورها، سازمانها و شرکتها بخواهند که بمانند و به وظایف و کارکردهای تاریخی و اجتماعی خود ادامه دهند، باید به رمزگان بازتولید خویش مشغول باشند. گریز از زوال اجتماعی پیرانه همانا بازسازی و آفرینش مداوم از درون و بیرون است. در غیر این صورت زمانه و ضرورتها با او همان خواهند کرد که با درختان پیر میکنند. حتی در طبیعت نیز پویش و نوسازی امری ذاتی و ضروری است. بدیهی است که نیروهای کهن نباید این تبدیل و تبدل را امری تراژیک بپندارند. زیبایی زندگی و دوام نهادی در همین پویشها و دگرگونیهاست. برخی نیروهای کهن در نهادهای کشور، هنوز گرفتار وجه تراژیک این داستان هستند و فکر میکنند دستشستن از قدرت ستادی و مدیریت گزینهای محنتبار است. اینان فکر نمیکنند که «پدیده نو» در واقع ادامه خود آنها بوده و جوانان نیز بهمثابه «نیروهای پنهان خود آنان» هستند. نیروهای باتجربه که برای پرورش نهادشان خون دل خوردهاند، باید اصل «آفرینش مدام» را بپذیرند و تسلیم «ماند» و «اینرسی» درون خود نشوند. اینان باید برای نیروهای جوان راه را باز کنند؛ در غیر این صورت، هم خود را فرسودهاند و هم نیروهای جوان و شاداب را به بطالتی فرساینده مبتلا خواهند کرد. کشور ما درحالیکه از معضل اشتغال جوانان نیز رنج میبرد، رفتهرفته به کهولت مبتلا میشود. دراینمیان فشار اصلی بر صندوقهای بازنشستگی است. بازنشستهها سالهای متمادی باید مستمری بگیرند. ارزش اساسی پیری در انتقال سازمانیافته تجربههاست؛ تجربههایی که البته به قیمت زندگی و رنجهای بیشمار و هزینههای گزاف به دست آمده است. باغبانی که نخواهد گلهای خود را به دست مردمان بدهد، مجبور است آنها را به تیغ بادهای پاییز بسپارد. اینکه سن بازنشستگی بالا برود، از یک سو برای جبران منابع ورودی صندوقهاست؛ اما از سوی دیگر میتواند به معنای ماندگاری بیشتر مدیران کنونی هم باشد. بازکردن راه برای جوانان کشور هنوز پدیدهای کمیاب است و قدرتطلبی پیرسالاران و مزایای مسند و امتیازات آن هنوز راه را برای جوانان «دشوار» و چهبسا «مسدود» کرده است. در جهان کنونی عملا این انگاره که سالمندی معیار تفویض و انتقال قدرت است، آرامآرام جای خود را به شایستهسالاری و نیروهای پوینده جوان داده است. این موضوع هرگز به معنای «جوانگرایی سطحی» و خامدستانه نیست. هر ساختاری باید نیروهای آینده را در خود بپرورد و روند انتقال تجربه را طی کند. این تنها خدمت عظیمی است که فرماندهان پیر میتوانند در حق آیندگان کنند.
شاید این مثال ساده را بتوان ارائه داد که زندگی و پویش جوامع به «مسابقات دو امدادی» میماند. کهنسالان باید بدانند که قادر نیستند همه طول یک مسابقه را با یک چوب در دست بدوند. آنها نهتنها خود را میفرسایند، بلکه اصل مسابقه را نفی میکنند. مهم آن است که «هر نسلی» و «هر کسی» باید سهم و وظیفه خود را بهدرستی انجام دهد و سرفرازانه راه را به آنان که در انتظار پویش نوین هستند، بسپارد.
پیران پوینده (نه آنان که شیفته مسند و مزایای آن هستند) به همراه جوانان کوشنده و شریف (نه آنان که صلاحیتهای علمی و تخصصی و هوشمندی لازم را ندارند و صرفا از طرق مشکوک چشم به مدیریت دوختهاند) میتوانند بار تمدن و تعهدات امروز را بر دوش بگیرند. هم «پیرسالاری کهن و پسافتاده» و هم «جوانسالاری شعارمندانه» هر دو بیهوده بر طبل میکوبند. رابطه بینالنسلی را باید به شکلی سنجیده و علمی درک کرد. باید نهادهای انتقال تجربه را پدید آورد. باید امر انتقال قدرت و انتقال تجربه را با ایجاد ساختارهای علمی به ثمر رسانید.
نهادینهکردن تجربهها به مفهوم درست کلمه، به معنای «انتقال ساختاری تجربههای یک نهاد به نهادی دیگر» است. تنها نهادها هستند که میتوانند جایگزین نهادها شوند. به بیان دیگر «افراد» میآیند و میروند و خطر همیشگی این است که تجربهها در خاک مدفون شوند؛ اما نهادها پایدارتر و ساختارمندتر بوده و میمانند.
اکنون کشور در شرایط بینالمللی بسیار پیچیدهای قرار دارد. پیران در این میدان دشوار عملا به این نتیجه میرسند که نهتنها در ستادها و نهادهای خود، بلکه در تمام بدنه و زیرساختها باید راه را برای نیروهای جوان باز کنند و باید آن «چوب مسابقه امدادی» را به نسل نیرومند و باهوش جوان بسپارند.
جوانان نباید دغدغههای تأمین زندگی، احساس امنیت، حرمت اجتماعی و امکان پیشرفت عادلانه را از دست بدهند. باید رشد و ارتقای آنان را تضمین کرد. وقتی قرار است نیروهای خسته و پیر کنونی همچنان بر سر کار باشند، احتمالا از واگذاری امور به جوانان احتراز میکنند. این سالهای آخر درواقع دوران اوج دریافتیهای حقوق و مزایای آنها است.
دولت سیزدهم در آستانه یک آزمون تاریخی قرار گرفته است. تدوین یک استراتژی در حوزه صندوقهای بازنشستگی بسیار جدی است. همه شاغلان کنونی نهتنها دغدغه وضعیت معیشت خود را دارند، بلکه بهتدریج نگرانی وضع مستمری خود در دوران پس از اشتغال را هم پیدا کردهاند. امید میرود که پیرسالاری و کهنسالی و انحصارطلبی، راه را بر آیندگان مسدود نکند. هرچند تغییرات مطمح نظر برخی از تصمیمسازان درباره تغییرات در سنوات کار، احتمالا متوجه این انحصارگرایان پیر است. باید باور داشت که تصمیم اصلی همانا نوسازی و جوانگرایی معقولانه است که چراغی روشن فرا راه آینده کشور افروخته است.