غروب همگرایی اقتصاد جهانی
اقوام اولین بشر، کوچنشین و مهاجر بودند. آنها برای تأمین مایحتاج زندگی خود کوچکردن به صورت گروهی و شکار حیوانات را تجربه کردند. با ازدیاد جمعیت و افزایش مشکلات کوچنشینی، انسانها آموختند که یکجانشینی را جایگزین کوچنشینی کنند
سیدجواد جمالی-کارشناس اقتصادی: اقوام اولین بشر، کوچنشین و مهاجر بودند. آنها برای تأمین مایحتاج زندگی خود کوچکردن به صورت گروهی و شکار حیوانات را تجربه کردند. با ازدیاد جمعیت و افزایش مشکلات کوچنشینی، انسانها آموختند که یکجانشینی را جایگزین کوچنشینی کنند. این امر سبب شد انسانها در قالب گروهها، دستهها و قبایل متعدد، زندگی به صورت اشتراکی و جمعی را بیشتر بیاموزند. در تکامل این فرایند، دولتها و تمدنها بروز و ظهور کردند. بعد از شکلگیری دولتها و جوامع، آنچه حائز اهمیت است، ارتباط بین دولتها در طول تاریخ است. به گواه تاریخ، هر زمان حکومتها قادر بودهاند با ایجاد فضای آرام و امن، شرایط را برای تعامل بین جوامع گوناگون فراهم کنند، شاهد ظهور پیشرفتهای شگرف و ایجاد رونق اقتصادی، هنری و علمی و فناوری در آن عصر و دوران بودهایم.
اولین تمدنهای بشری حدود سههزارو 700 سال قبل در منطقه اوراسیا (شمال آفریقا، بینالنهرین، جنوب اروپا و ایران) پدیدار شدند. امکان برقراری ارتباط بین ملتهای این منطقه بستر مناسب برای رشد و رونق این بخش از کره زمین را فراهم کرد. مجال انتقال و تعامل دانش و تکنولوژی و رشد مراودات تجاری باعث شد این منطقه بهطور معناداری از سایر نقاط کره زمین بر مدار قدرت و ثروت قرار بگیرد. شرایط در سایر نقاط کره خاکی متفاوت از منطقه اوراسیا بود. قاره آفریقا و اقیانوسیه به دلیل دوری از منطقه اوراسیا و احاطه توسط آب اقیانوسها، همچنین منطقه جنوب صحرای آفریقا به علت صعبالعبوربودن صحرای سوزان آفریقا در انزوا باقی ماندند. بنابراین تمدن آزتکها حدود دو تا سه هزار بعد از ظهور تمدنهای اوراسیا ظهور کردند که البته همسنگ تمدنهای اوراسیا نبودند.
تاریخ را ورق میزنیم تا به اواخر قرن 15 وارد شویم. در سال 1492 کریستوف کلمب آمریکا را کشف کرد و واسگودوگاما با دورزدن قاره آفریقا، مسیر جدیدی برای رسیدن به آسیا کشف کرد. آدام اسمیت معتقد بود این دو رویداد از مهمترین وقایع ثبتشده در تاریخ بشر بودند. پس از این رخداد، اقتصاد جهانی گسترش فراوانی یافت؛ دنیا شاهد تجلی تعداد کثیری تولیدکننده و مصرفکننده جدید بود. در ادامه با وقوع انقلاب صنعتی، انفجار عظیمی در تجارت جهانی نمایانگر شد. موتور بخار سبب شد هزینه حملونقل بهشدت کاهش یابد. بین سالهای 1882 تا 1914، هزینه حمل بار از آسیا به اروپا به یکچهارم تقلیل یافت. تنها در سه دهه حجم تجارت جهانی کالا سه برابر شد. در این دوران، انقلابهای تکنولوژیکی شگرفی رخ داد؛ اختراعاتی مانند روشنایی الکتریکی، کشتیهای بخار، قطار، اتومبیل، تلگراف و تلفن و رادیو همگی سبب شد تجارت بهطور بیسابقهای گسترش پیدا کند. رشد درآمد و افزایش رفاه در میان کشورهای صاحب تجارت به وضوح قابل مشاهده بود. برای اولین بار در تاریخ، مهاجرت نیروی کار اتفاق افتاد. در سال 1914، حدود 15درصد جمعیت آمریکا را مهاجران تشکیل میدادند که این امر کمک شایانی به اختراعات جدید (توسط مهاجران نخبه) و کاهش بهای تمامشده (توسط نیروی کار غیرماهر) کرد. در ادامه با وقوع جنگهای جهانی اول و دوم شوک مهیبی به تجارت و اقتصاد جهانی وارد شد. سالهای بعد از جنگ جهانی، وضعیت اقتصاد جهانی بهبود یافت، ولی جنگ سرد مانع بزرگی برای شتابگرفتن رشد اقتصاد جهانی بود. در این ایام، نظام سرمایهداری با رهبری آمریکا، عملکرد فوقالعادهای به نمایش گذاشت. تاچر و ریگان تمام تلاش خود را به کار بردند تا با اشاعه نظام سرمایهداری، جبهه شرق را به عقب بازگردانند. عملکرد نامطلوب نظام کمونیسم، شرایط را برای پذیرش بیشتر نظام سرمایهداری فراهم کرد.
با فروپاشی بلوک شرق در دهه 1990، ناگهان همه چیز دگرگون شد. با برداشتهشدن دیوار حائل بین شرق و غرب، تحرک جهانی سرمایه و انتقال تکنولوژی بهشدت افزایش یافت. میلیونها نفر از نیروی کار حاضر در اردوگاه شرق به بازارهای جهانی پیوستند. غربیها جهت بهرهمندی از نیروی کار ارزان، منابع طبیعی فراوان، قوانین زیستمحیطی و مالیاتی سهل و آسان بلوک شرق، کارخانجات و صنایع خود را به چین و اروپای شرقی گسیل دادند. حالا قاعده مزیت نسبی ریکاردو داشت به درستی کار میکرد. هر جا محصولی میتوانست با بهای تمامشده پایینتری تولید شود، سرمایهگذاران سرمایههای خود را به آنجا منتقل میکردند. جریان آزاد فناوری و استفاده از صرفههای ناشی از مقیاس، باعث رشد بهرهوری تولید در اقتصاد جهانی شد و تورم جهانی را کاهش داد. در ادامه، رونق اینترنت بهطور معناداری، فاصلهها را از بین برد. نفوذ بیشتر اینترنت، زندگی غربی را بیشتر در معرض دید همگان قرار میداد. حالا چینیها هم موسیقی راک چینی گوش میدادند. لباسهای سنتی کیمونو در ژاپن و ساری در هند جای خود را به پوششهای غربی داده بود. تفریح جوامع مختلف به تفریحات کشورهای سرمایهداری نزدیک شد.
در حوزه تجارت جهانی، نرخ تعرفهها از حدود 15 درصد در سال 1960 به کمتر از پنج درصد در سال 2020 تنزل یافت. تجارت جهانی رونق گرفت، میزان صادرات کالاها بهعنوان درصدی از اقتصاد جهانی از حدود 20 درصد در سال 1990 به بالای 30 درصد در سال 2020 ارتقا یافت. سرمایهگذاری مستقیم جهانی از حدود 240 میلیارد دلار در سال 1990 به حدود 2.7 تریلیون دلار در سال 2020 بالغ شد. در این بین، قاره آسیا سهم خود از تجارت جهانی را بین سالهای 1990 و 2020 از 24 درصد به 34 درصد افزایش داد. چین بازیگر اصلی این رشد فوقالعاده بود. سهم چین از تولید اقتصاد جهانی از دو درصد در زمان جنگ سرد، به حدود 15 درصد بالغ شد. به این ترتیب اندازه اقتصاد چین از مجموع اندازه اقتصاد کشورهای آلمان، ژاپن، انگلیس و هند که در رتبههای بعدی اقتصاد جهانی قرار دارند، بزرگتر شد.
در دهههای گذشته تمامی کشورهایی که توانستند در اقتصاد جهانی نقش برجستهای را ایفا کنند، بهعنوان متحدان آمریکا محسوب میشدند (ژاپن، آلمان، کرهجنوبی، بریتانیا و...). همه این کشورها خود را متعلق به اردوگاه غرب دانسته و از نظام سرمایهداری و لیبرالدموکراسی تبعیت میکردند. بعد از روی کار آمدن دنگ شیائوپینگ در چین، آمریکاییها بسیار امیدوار بودند تا بتوانند لیبرالدموکراسی را از میان دیوار بزرگ چین نفوذ داده و آن را به دروازههای پکن برسانند. این خواسته آمریکاییها شکل نگرفت؛ چین هرگز به یک کشور لیبرالدموکراتیک تبدیل نشد. حال دولت اقتدارگرا و غیردموکراتیک چینی به خاری در چشم غرب تبدیل شده است. فوکویاما در کتاب پس از تاریخ خود اشاره میکند که آنچه سبب شده جایگاه رفیع آمریکا برای دهههای متوالی دستنخورده باقی بماند، کارکرد برجسته نظام لیبرالدموکراسی و نبود بدیلی درخور برای آن است. از اینرو مدتی است سیاست ایالات متحده در قبال چین صرفا تعاملی نیست، بلکه ترکیبی از تعامل و بازدارندگی است. بنابراین ایالات متحده سعی در مهار قدرت چین دارد. به این جهت ترامپ جنگ تعرفهها علیه چین را به راه انداخت.
از سوی دیگر، شورای جهانی طلا اخیرا در گزارش خود اظهار کرد چین در صدر فهرست بانکهای مرکزی است که بیشترین طلا را در ۹ ماه اول سال ۲۰۲۳ خریداری کردهاند. چین به تنهایی حدود ۲۲ درصد از کل خرید طلا توسط بانک مرکزی را در ۹ماهه اول سال جاری به خود اختصاص داده است. بهعلاوه، چین در سالهای اخیر تمایل به کاهش داراییهای خود در اوراق قرضه خزانهداری آمریکا داشته و در پایان آگوست گذشته آن را به پایینترین سطح خود در ۱۴ سال گذشته رسانده است. دارایی چین از اوراق قرضه خزانهداری ایالات متحده حدود ۱۳۳ میلیارد دلار کاهش یافته و به رکورد ۸۰۵.۴ میلیارد دلار رسیده است. در نقطه مقابل، مدتی است صاحبان سرمایه، انتقال سرمایه از چین به سایر نقاط دنیا را آغاز کردهاند. بنگلادش، ویتنام و مکزیک گزینههای جذاب آمریکاییها برای این انتقال هستند. حال دنیا وارد یک دوره بیاعتمادی بین قدرتهای جهانی شده است. در چند سال گذشته رگهای تجارت جهانی تنگتر شده است.
گرایشهای راست افراطی باعث ظهور قدرتهای ناسیونالیسم در جهان شدهاند. در چند سال اخیر احزاب راست افراطی پیروزیهای بزرگی در انتخابات پارلمان کشورهایی مانند ایتالیا، مجارستان، جمهوری چک، سوئد، آلمان و... به دست آوردهاند. ناسیونالیسم معتقد است مهاجران باعث بیکارشدن شهروندان میشوند، خشونت را ترویج میدهند و بنابراین باید مانع ورود آنها شد. آنها معتقدند وابستگی به سایر کشورها میتواند در مواقع بحرانی به آنها آسیب بزند. بهعنوان نمونه از هر سه قرصی که مردم آمریکا مصرف میکنند، یک نوع ژنریک آن در هند تولید میشود. این کشور به تنهایی دوسوم مواد دارویی خود را از چین وارد میکند. در دوران کرونا، ایالت متحده نه در زمینه ماشینآلات و تجهیزات، بلکه برای ماسکهای صورت به سایر کشورها وابسته شده بود.
سخن آخر اینکه تقابل بین اردوگاه شرق و غرب و نظام لیبرالدموکراسی غربی و ساختار اقتدارگرای شرقی، باعث شکاف بین قدرتها شده است. بهعلاوه، ظهور ناسیونالیسم در اقصینقاط گیتی، آینده جهانیسازی را مورد تردید قرار داده است. سیمون کوزنتس، دارنده جایزه نوبل اقتصاد، رشد اقتصادی را مانند مد دریا میداند که هنگام وقوع، قایقها را بالا میآورد؛ حال با فروکشکردن جهانیسازی، قایقهای اقتصادی کشورها نیز کمتر بالا خواهند آمد. دهههاست از طلوع همگرایی جهانی گذشته است؛ هرچند در موعد غروب همگرایی جهانی قرار نداریم ولی نشانههایی از طلوع واگرایی جهانی مشاهده میشود. به گفته فرید زکریا جهانیشدن نابودشدنی نیست، اما میتواند شکننده باشد.