کلیهفروشی برای داشتن یک سقف
آدمها هرکدام در یک جایی از زندگیشان کم میآورند. این کمآوردن هر بار شکل خودش را دارد، اما گاهی این کمآوردن میتواند به قیمت رسیدن به آخر خط باشد.
آدمها هرکدام در یک جایی از زندگیشان کم میآورند. این کمآوردن هر بار شکل خودش را دارد، اما گاهی این کمآوردن میتواند به قیمت رسیدن به آخر خط باشد.
فاطمه هنوز به آخر خط نرسیده اما زنی است که کم آورده و فکر میکند این کمآوردن میتواند او را به آخر خط برساند.
فاطمه ۳۵ساله است، پدرش سالهاست از دست رفته و برادر تا آخرین قطره ارثیهای را که زیاد هم نبود، نوشیده است. فاطمه برای همین تلاش کرد مادر مسنش را به دندان بکشد تا از ترکشهای هرروزه برادر در امانش بدارد. فاطمه ایستاد تا مادرش دق نکند، ایستاد تا مادرش هم مانند پدر قربانی زیادهخواهی برادرش نشود.
آنها خیلی زود مجبور شدند خانه کوچک پدری را که تنها دارایی آنها بود به فروش برسانند. برادر که وکالت داشت، همه چیز را برداشت و بخش اندکی، تنها اندازه یک پول پیش حداقلی را برای آنها باقی گذاشت. وسایل خانه را فروخت و رفت پی زندگی خودش. فاطمه قید زندگی و آیندهاش را زد و تصمیم گرفت برای مادرش مادری کند. او یک کارمند ساده در شرکتی خصوصی بود با حقوق حداقلی از وزارت کار. پدر حقوق نداشت و فاطمه مجبور بود دوشیفت کار کند تا زندگی را جلو ببرد. کارهای تایپ با حجم بالا را سفارش میگرفت و تا صبح تایپ میکرد تا از پس اجارهخانه بربیاید. کمکم چشمش ضعیفتر شد و به آرتروز شدید مبتلا شد. اما هرچه بیشتر میدوید، در مبارزه با گرانی بیشتر میباخت. پول پیش خانه کم بود، برادر هم تمایلی به کمک نداشت و فاطمه هرچه وام میگرفت بازهم زورش نمیرسید. او هم مثل بسیاری از زنان و مردان سرپرست خانوار برای پول پیش خانه کم آورده است. فاطمه برای مدتی مادر را به خانه خاله فرستاده و خودش در یک پانسیون زندگی میکند تا بتواند خانهای کوچک اجاره کند. پولش را در بانک گذاشته و گاهی به فروش کلیه فکر میکند. فاطمه ۵۰ میلیون نیاز دارد تا دوباره مادرش را خانهدار کند و به قول مادر آخر عمری بیآبرو نشوند. مادرش دلش خانه میخواهد، یک جای امن برای زندگی. برای فاطمه زندگی در پانسیون ترسناک است. زندگی گروهی با آدمهایی که نمیشناسی برای زنی که همیشه اتاقی از آن خودش داشته، ساده نیست. او به همه اینها تن داده تا بتواند دوباره زندگی خود و مادر را بسازد. فاطمه این پول را از مردم قرض میخواهد و متعهد میشود هر بار در فراخوانهای «شرق» بخشی از این بدهی را پرداخت کند. فاطمه تنهایی بزرگی دارد و کسی همراهش نیست. او کم آورده و همین باعث میشود فکرهای ترسناکی از فروش کلیه تا خودکشی به سرش بزند. خبرنگار «شرق» حین تهیه یک گزارش از فروش اعضای بدن با فاطمه آشنا شد و او فرصتی داد تا در صورت تأمین ۵۰ میلیون از فروش کلیه صرفنظر کند.
در صورت تمایل مبالغ اهدایی خود را به شماره کارت ۵۰۴۱۷۲۱۲۰۹۴۳۴۷۲۰ بانک رسالت به نام شهرزاد همتی پلسنگی واریز کنید.