برای شیده لالمی و باقی روزنامهنگاران از نفس افتاده
چهارشنبه گذشته سه سال از مرگ شیده لالمی گذشت. روزنامهنگاران و گروهی از خوانندگان جدی روزنامهها هنوز شیده را با خاطره گزارشهای اجتماعی بسیار تلخش به یاد میآورند. مرگ تراژیکش هم باری بر دوش جامعه روزنامهنگاری معاصر ایران است که بهسختی میتوان به زمینگذاشتن آن فکر کرد.
فاطمه کریمخان: چهارشنبه گذشته سه سال از مرگ شیده لالمی گذشت. روزنامهنگاران و گروهی از خوانندگان جدی روزنامهها هنوز شیده را با خاطره گزارشهای اجتماعی بسیار تلخش به یاد میآورند. مرگ تراژیکش هم باری بر دوش جامعه روزنامهنگاری معاصر ایران است که بهسختی میتوان به زمینگذاشتن آن فکر کرد.
شیده اولین روزنامهنگار ایرانی و قطعا اولین روزنامهنگار اجتماعی نیست که خودکشی میکند؛ هرچند پزشکی و روانپزشکی و تکنیسینهای سلامت روان در جریان اصلی تمایل ندارند مسئله خودکشی را مستقیما با فشارهای حرفهای مربوط کنند و همواره و در بسیاری موارد بهدرستی دلایل بیشمار دیگری ازجمله دلایل خانوادگی و مسائل فردی را در بروز خودکشی مقدم میشمارند، نمیتوان این مسئله را رد کرد که خودکشی در میان برخی گروههای حرفهای در مقایسه با گروههای حرفهای دیگر رواج و شیوع بیشتری دارد و روزنامهنگاران در سرتاسر دنیا یکی از این گروهها هستند. مسئله به اینجا ختم نمیشود که برخی مشاغل پتانسیل جذب افراد دارای رگههای خاصی از انواع اختلال شخصیت را دارند و در نتیجه شمار افراد درگیر مسائل سلامت روان و از آن جمله شمار افرادی که به خودکشی فکر میکنند یا به خودکشی دست میزنند، هم در میان آنها بیشتر است. مسئله این است که علاوه بر اینکه انتخاب شغل از تیپهای شخصیت تأثیر میپذیرد، مشاغل بر تشدید رگههای آسیبزای زندگی جسمی و روانی افراد هم تأثیر میگذارند. همانطور که مشاغلی که شامل بلندکردن بارهای سنگین هستند، به شیوع دیسک کمر در میان شاغلان منجر میشوند یا مشاغلی که استرس بیش از اندازه تحمیل میکنند، به شیوع بیماریهای قلبی بین شاغلان منجر میشوند، مشاغلی که بار روانی بیش از اندازه تحمیل میکنند، هم در شاغلان دستهای از بیماریهای جسمی، روانی و روانتنی را تشدید میکنند و روزنامهنگاری حتی در دیگر کشورها هم در شمار چنین مشاغلی قرار میگیرد.
شمار واقعی خودکشیها در میان روزنامهنگاران روشن نیست. اضطراب، افسردگی، اختلالهای خورد و خواب، خستگی مزمن، اختلالهای ناشی از تروما و اختلال اضطراب پس از سانحه در میان روزنامهنگاران شایع است. سال 2020، پژوهشی با همکاری رویترز و دانشگاه تورنتو نشان داد که 70 درصد روزنامهنگارانی که مسئله کرونا را گزارش میدادند، دچار نوعی از اختلالهای حوزه سلامت روان شدهاند. پوششدادن جنگ، اقتصاد و بهویژه آسیبهای اجتماعی ازجمله کارهایی است که سلامت روان را به شکل جدی تحت تأثیر قرار میدهد. به غیر از عواقب بسیار جدی حرفهای در نتیجه اشتباه در پوشش خبر که در کشورهای مختلف به شیوههای مختلفی روزنامهنگاران را تهدید میکند، آزار آنلاین، آزار جنسی در محیط کار و بیرون از آن و حتی حمله فیزیکی از سوی برخی نیروها و مخالفان دیدگاهها یا سیاستهای روزنامهنگاران و رسانهها، به صورت روزانه سلامت روان فعالان حوزه رسانه را متأثر میکند. از روزنامهنگاران خواسته میشود که با «عقل سرد» با موضوعاتی که پوشش میدهند، برخورد کنند؛ اما این توصیه آنقدرها هم که به نظر میرسد، عملی نیست. تحقیقات متعددی نشان داده است که سلامت روان روزنامهنگاران تحت تأثیر موضوعاتی که پوشش میدهند، قرار میگیرد. بهسختی میتوان روزنامهنگاری را که شاهد لهشدن مردم زیر آوارهای جنگ یا حوادث طبیعی یا یخزدن کارتنخوابها در شبهای سرد سال است یا نابودشدن اندامهای معتادان را میبیند یا از آزار سیستماتیک کودکان گزارش تهیه میکند، راضی کرد که احساساتش را نادیده بگیرد.
روانشناسی جریان اصلی میگوید زندگی خصوصی کسانی که این شغل را انتخاب میکنند، بر میل ناخودآگاه آنها به نظارهکردن و حرفزدن درباره این بدبختیهای همیشگی جامعه بشری مؤثر است. چاره هم اغلب توصیهای از فراز برج عاج است؛ «روزنامهنگاری نکنید!». این همان توصیهای است که طرفیت متخاصم به روزنامهنگاران زیر آتش جنگ ابلاغ میکنند، «منطقه را ترک کنید یا خونتان پای خودتان است». به غیر از اینکه مشاهده رنجهای بشری کاری است طاقتفرسا، اغلب درباره روزنامهنگاران این مسئله به فراموشی سپرده میشود که درحالیکه مردم «میدانند که چه اتفاقی افتاده است»، روزنامهنگاران میدانند که «اتفاقات چگونه رخ داده است»، همانطور که پزشکان میدانند که سرطان چگونه جان مردم را میگیرد و کاری از دستشان برنمیآید، روزنامهنگاران حرفهای هم در غالب اوقات میتوانند توضیح دهند که بحرانها چگونه شکل گرفتند و چگونه به زخمهای ناسور و بیماریهای لاعلاج تبدیل شدند؛ بدون اینکه واقعا بتوانند جلوی آنها را بگیرند. این مسئله را باید در کنار انتظارات عمومی از روزنامهنگاران قرار داد. شاید اگر در ونک با یک دستفروش حرف بزنید، بگوید «گزارشکردن از فلان مسئله به چه دردی میخورد؟» و پشتش را به شما بکند؛ اما در فلان محله محروم در حاشیه فلان شهر بسیاری از مردم هنوز فکر میکنند که پوشش رسانهای مسائل به حل مسائل آنان کمک میکند. بسیاری از مردم وقتی روزنامهنگاران را میبینند، از آنها میپرسند چرا مسئولان را مطلع نمیکنید که بدانند و برای حلشدن فلان مسئله کاری کنند. روزنامهنگاران اینجا شاهدان دستبسته هستند؛ نه قدرتی برای بهبود اوضاع دارند، نه امکانی برای دفاع از دیگران و حتی خودشان در برابر مسائل اجتماعی دارند و نه حتی امیدی که با نوشتن و ثبتکردن، روزی روشن شود که در خدمت واقعیت گام برداشتهاند؛ و شاید باور نکنید؛ اما همه این فشارها میتواند «مرگآور» باشد. از این نظر میتوان تصور کرد که مرگ امثال شیده لالمی تکرار مرگهایی از جنس مرگ آرش و تختی است. مرگی ناشی از تحمل طولانیمدت بار امانتی که روشن نیست باید به کجا تحویل داده شود. افکار خودکشی نشانه آشکاری از بروز اشکال در سلامت روان است، اگر به خودکشی فکر میکنید، کمک حرفهای همیشه در دسترس است. شمارههای امداد خودکشی 123 و 1480 است و سرویسهای آنلاین برای کمک به عبور از بحران با جستوجو در اینترنت در دسترس هستند.