کودککشی تصاویری که فراموش نمیشود
یکی از تصاویری که در اخبار این روزها میبینیم و قلب هر انسانی را به درد میآورد، تصویر کودکان کشتهشده در درگیریها و جنگهاست.
علی مرسلی
یکی از تصاویری که در اخبار این روزها میبینیم و قلب هر انسانی را به درد میآورد، تصویر کودکان کشتهشده در درگیریها و جنگهاست.
انسانها از گذشتههای دور در جنگها کشته میشدند و میشوند. از نظر آماری، درحالحاضر انسانهای بسیار بیشتری در مقایسه با گذشته تاریخ بشر، به مرگ طبیعی میمیرند. در گذشته، جنگ و تبعات آن (قحطی، بیماری و...) انسانهای بیشتری را به کام مرگ میفرستادند. با همه این تفاسیر هنوز هم که هنوز است یک تصویر زشت از جنگ وجود دارد که هرقدر دور باشیم و هرقدر دلسخت، قلب ما را از اعماق میسوزاند و آن تصویر کودکان کشتهشده است. فرقی نمیکند که این کودکان در غزه باشند یا هر جای دیگری در دنیا. مرگ کودکان بیشتر از این جهت دردناک است که انتخابی برای نمردن نداشتهاند. این قضیه از بُعد واقعبینی، بیشتر به نظر میرسد که فریب ذهنی باشد تا حقیقت؛ چراکه هزاران هزار بزرگسال غیرنظامی هم که در جنگها میمیرند که انتخاب زیادی نداشتهاند؛ نه برای فرار و نه نمردن! اما ذهن ما، مرگ کودکان را نوع دیگری میبیند و اندوهش عمیقتر و ملموستر است. بچهها معصوماند و فرصتی برای زیستن و درک جهان نداشتهاند. اما گاهی حقایق ترسناکی در تاریخ بشر وجود دارند که بشر امروزی صلاح میبیند به آنها نپردازد. بشر امروز نوعی به قضیه بچهکشی نگاه میکند که انگار با پدیده جدیدی مواجه است؛ درحالیکه بچهکشی از رسوم دیرینه بشری است و صرفا مربوط به مثلا اعراب پیش از اسلام نیست. در همین اروپای قرن هجدهم در زمانهای دشواری اقتصادی ناگهان آمار تعداد نوزادان مرده افزایش مییافت! پرورشگاههای قرن هجدهم در واقع انتقال حق انحصاری بچهکشی از والدین به دولت بودند. مثلا بین ۱۷۵۶ تا ۱۷۶۰، از 15 هزار کودک پذیرفتهشده در یتیمخانههای دولتی لندن، فقط چهارهزارو 400 نفر به ۱۸سالگی رسیدند! نه اینکه بقیه نواحی دنیا از آسیا تا آفریقا وضع بهتری داشتهاند (یا دارند!). تفاوت این است که مدارکی که مرگ شبهعمدی کودکان در اروپا را نشان دهد، مستندتر از بقیه نواحی دنیاست. ما میدانیم که آزتکها بچههایشان را برای خدایان قربانی میکردند و میخوردند. اعراب بدوی دخترها را زنده به گور میکردند؛ ولی در قرن چهاردهم در انگلستان نسبت پسر به دختر به ۱۳۰ پسر در برابر صد دختر رسیده بود. با اینکه کلیسا بهشدت با بچهکشی مخالف بود؛ ولی نمیتوانست جلوی مادرانی را که شب از بخت بد فقط روی نوزاد دخترشان میافتادند یا خیلی شانسی بچه دخترشان در رودخانه میافتاد و خفه میشد، بگیرد! خود نرسیدن به بچهها، بیتوجهی، شیرندادن، رهاکردن در گرما و سرما و... موجب مرگ نوزادان میشده و جالب اینکه وقتی نیاز به نیروی کار بچهها در کارخانهها زیاد شد، ناگهان آمار تعداد بچههایی که زنده میماندند و به نوجوانی میرسیدند، در انگلستان افزایش یافت! در دنیای جدید با پزشکی جدید و روشهای پیشگیری، تعداد بچههای ناخواسته کاهش پیدا کرده است و با نزدیکشدن فرصتهای اقتصادی، شغلی و برابری زن و مرد هم تمایل برای حذف دختران در بسیاری از جوامع توسعهیافته کاهش پیدا کرده است و به لطف تمدن و توسعه، کودککشی به جنایتی بسیار شنیع و دردآور تبدیل شده است و ای کاش این روند ادامه داشته باشد و ما هر روز بیشتر از قبل از دیدن تصاویر کودکان کشته و مجروح منزجرتر شویم تا جهان را با اراده قویتری برای کودکانی که حتی ممکن است تصاویر مرگشان را نبینیم، بهتر کنیم.
* آمار ارائهشده در مطلب از کتاب آدمخواران و شهریاران نوشته ماروین هریس، نشر فرهامه، ترجمه ساجده عقیلی استخراج شده است.