در مراسم رونمایی کتاب مفرش پرویز تناولی در حیاط نشر نظر
بزرگترین مجسمهساز تاریخ ایران
از دوستان عزیز سپاسگزاری میکنم که به افتخار استاد بزرگ هنر ایران آقای پرویز تناولی در این شب باشکوه گرد هم آمدهاند. همچنین تشکر میکنم از آقای بهمنپور، مدیر نشر نظر که اسباب این تجمع را فراهم کردند. سعی میکنم در این هوای سرد کوتاه صحبت کنم و فقط دو نکته را یادآور شوم؛ یکی درباره آقای تناولی و یکی هم درباره دستبافتههای عشایری و روستایی ایران.
علیرضا سمیعآذر
از دوستان عزیز سپاسگزاری میکنم که به افتخار استاد بزرگ هنر ایران آقای پرویز تناولی در این شب باشکوه گرد هم آمدهاند. همچنین تشکر میکنم از آقای بهمنپور، مدیر نشر نظر که اسباب این تجمع را فراهم کردند. سعی میکنم در این هوای سرد کوتاه صحبت کنم و فقط دو نکته را یادآور شوم؛ یکی درباره آقای تناولی و یکی هم درباره دستبافتههای عشایری و روستایی ایران.
من بهشدت تحت تأثیر آقای تناولی هستم؛ بهایندلیل که بهجرئت میتوان گفت بزرگترین مجسمهساز تاریخ ایران بودند و به این هنر، مفهومی امروزی بخشیدند. و نیز به خاطر اینکه ایشان علاوه بر نقاشی و مجسمهسازی، در زمینه آموزش هم کارهای ارزشمندی انجام دادند. صدها نفر از هنرمندان معاصر ما شاگردان مستقیم ایشان بودند. ایشان در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، آموزشگاهها و حتی آتلیه خودشان، جمعی از مهمترین استعدادهای مجسمهسازی معاصر ما را تربیت کردند؛ اما فراتر از اینها میخواهم یاد کنم از شیفتگی و شیدایی ایشان درباره فرهنگ ایران که برای من بسیار ارجمند است. در بین هنرمندان مدرنیست ایران ایشان بیش از همه تعلق خاطرش را به فرهنگ، ادبیات و میراث ملی ما در همه آثارش نشان دادهاند. حتی یک اثر از ایشان سراغ ندارم که به شکلی وامدار ادبیات، تصوف و عرفان ایرانی یا مظاهر مختلف فرهنگ ما نبوده باشد. همه کارهای ایشان شکل حاضر و آمادهای از عناصر فرهنگ ماست؛ از «هیچ» بگیرید که یک واژه است و مدخلی برای ورود به تصوف و پندارهای عارفانه ایرانی تا دیوارها که به نوعی بازآفرینی دیوارهای تخت جمشید هستند. یا سری مجسمههای شاعر و عشاق که به شکلی امتداد تجسم ایشان از شخصیت افسانهای و محبوبشان فرهاد کوهکن است. این را خودشان هم گفتهاند که هر وقت از مجسمههای عشاق یا شاعر صحبت میکنم، قطعا فرهاد در ذهنم هست. همه آثار ایشان حتی کارهای تصویری و نقاشیها به شکلی بازآفرینی چیزی است که قبلا در فرهنگ ما بوده. آقای تناولی که در غرب تحصیل کردهاند، میتوانستند مثل خیلی از همدورهایهایشان که هنر مدرن غربی را در ایران امتداد دادند، خود را دنبالهرو رودن، برانکوزی، هنری مور و دیگران معرفی کنند، حداکثر با یک طعم ایرانی؛ ولی این کار را نکردند و سعی کردند از تعالیم آنها بهره بگیرند تا میراث ملی خود را امروزی کنند و در قالب مجسمههای مدرن به نمایش بگذارند و نشان دهند که پیشینه فرهنگ و ادبیات ما میتواند الهامبخش یک هنر مدرن امروزی هم باشد. وقتی که کارهای ایشان را به دقت نگاه میکنیم، میبینیم ایشان هیچگاه به خاطر رویکردهای مدرنیستی سیر آفاق در فرهنگ ایرانی را رها نکرده و همه کارهای ایشان بهنوعی تجسمبخشیدن به جلوههای این فرهنگ بوده است. به نظرم این شایسته ستایش است و اطمینان دارم نام ایشان در تاریخ ایران جاودانه خواهد بود. درباره بافتههای عشایری هم باید بگویم که وقتی کتاب مَفرَش را خواندم، برایم خیلی جذاب بود با نثر سادهای که بسیار شیوا و مثل هنر تناولی، بدون تکلف و روان با اطلاعات جالب توجه بود. درعینحال چیزی را که من درباره این دستبافتههای عشایری و روستایی میپنداشتم، بیشتر تقویت کرد و نشان داد بخشی از فرهنگ ما که برمیگردد به فرهنگ جسمانی یا متریال کالچر ما هم از غنای بالایی برخوردار است. درباره فرهنگ فاخر ما یعنی آثاری که معمولا در دربارها برای اشراف و درباریان خلق میشدند و احتمالا پژوهشهای زیادی هم دربارهشان انجام شده، چیزهای زیادی میدانیم. مثلا درباره نقاشی نگارگری ایران در دورههای بایسنقری، صفویه، زندیه یا قاجاریه پژوهشهای خوبی در ایران و خارج از ایران انجام شده و آگاهی نسبی داریم. همینطور درباره نسخ خطیمان و کیفیات خوشنویسی آنها هم کارهای خیلی خوبی انجام شده است؛ ولی باید بدانیم که اینها بخش هنر والا یا هایآرت (Hight Art) ما هستند و نشاندهنده قلههای یک تمدن؛ اما گستردگی و غنای یک تمدن به لوآرت (Low Art) آن است، نه به هایآرت. در همان ایتالیا که ایشان تحصیل کردهاند، اگر به شهرهای کوچکتر و روستاها مراجعه کنید، میبینید که در آنجا خلاقیت و سلیقه زیادی بازمانده از قرون گذشته وجود ندارد. فقط در دربارهای رم و فلورانس کارهای بدیع و خارقالعاده خلق شده؛ ولی وقتی به سطوح پایین جامعه میرسیم ذوق، سلیقه و خلاقیت کمتری میبینیم و این نشاندهنده آن است که آنها فرهنگ فاخرشان بسیار تکامل یافته؛ ولی اشیای مصرف روزمره و مصنوعات همگانیشان که به دست افراد عادی و نه صنعتگران چیرهدست پدید میآید، چندان بداعت و آراستگی ندارد. این مسئله شامل حال کل اروپا میشود؛ درحالیکه تمدنهای کهن مثل ایران، چین و مکزیک نشان دادند که علاوه بر هایآرت، لوآرت بسیار ارزشمند، خلاق و ابداعی هم دارند. به تعبیر دیگر فراتر از هنرهای زیبا، هنرهای کاربردی با زیباییشناسی همگانی در این سرزمینها رشد بسیاری داشته است.
متأسفانه در این زمینه زیاد کار پژوهشی نشده و ازاینرو این بسیار ارزشمند است که آقای تناولی به جای پرداختن به هایآرت ایران به لوآرت ایران توجه کردند؛ ازجمله اشیای کاربردی که برای مصرف روزمره بودهاند. اشیائی مثل قفل، گبه یا بافتههای عشایری و روستایی که از خلاقیت و کیفیت زیباییشناختی خوبی برخوردار هستند و نهتنها مورد توجه و توصیف ایشان در اینسری کتابها بودهاند؛ بلکه فراتر از این الهامبخش برای خلق آثارشان هم بودهاند. گردآوری این دستبافتهها و تدوین کتاب حاضر برای ترویج آگاهیهای عمومی درباره آنها به نظرم احساس عمیق ایشان درباره فرهنگ ایرانی را نشان میدهد. برای اینکه ایشان به آن بخش گسترده از فرهنگ ما توجه کردهاند که از دل توده مردم میآید و با زندگی عمومی پیوند دارد، برآمده از دربارها و حمایتهای اشرافی نیستند. چیزی که ما بهعنوان قلههای ادبیات یا نگارگری و خوشنویسی ایرانی میشناسیم؛ یعنی هایآرت ما، قطعا گنجینه گرانبهایی است؛ ولی لوآرت یا هنر عامیانه و مردمی ما میتواند بیشتر از هایآرتمان نشاندهنده توسعه تمدنی ما باشد و گواه دهد که تمدن ما به کاخها، دربارها، خانههای اشرافی محدود نبوده و پهنه وسیعی حتی روستاییان کشورمان را هم در بر میگرفته. این مسئله بسیار مهمی است؛ بهویژه چون این بخش از فرهنگ و هنر ایرانیان برای فخرفروشی بزرگان و نخبگان نبوده؛ بلکه بخشی از حقیقت زیستی مردم عادی به شمار میرفته است. برای این مردمان چیزی به نام لوکس یا هنر فاخر ارزشمند مطرح نبوده. آنها چیزی را میساختند که یک عمر استفاده کنند. چیزی که هم مصرف زندگی روزمرهشان بوده و هم موهبت محیط زندگیشان؛ بنابراین آن را ستایش میکردند و برایشان نوعی فتیش بوده؛ بنابراین طوری میساختند که هم کارایی بالا داشته باشد و هم محیط زندگیشان را زیبا و جذاب کند. ما امروز اشیای لوکسی را میخریم، بیشتر برای خودنمایی و فخرفروشی و در اسرع وقت ممکن است آنها را بفروشیم یا به چیز جدیدتر یا مارک و برند بهتر تبدیل کنیم؛ درحالیکه آنها میخواستند یک عمر با این شیء زندگی کنند؛ بنابراین حداکثر خلاقیت و ابداع را به کار میگرفتند که من در زیباشناسی این آثار بهخوبی مشاهده میکنم. زیباشناسی این آثار به نظرم جلوه مدرنتری از نگارگری ما دارد؛ ازجمله اینکه سادهتر و هندسیتر است. از آثاری که مثل باروک ما پیچیده هستند و دوران شکوه ما را نشان میدهند؛ پر از تکلف، خودنمایی، زیادهگویی و پیچیدگی در زبان بصری. اینها زبان بسیار سادهتر و آرایههای مختصرتری دارند. خطوط مستقیم و زاویه قائمه که بهندرت در نگارگری ما دیده میشود، در اینها بسیار زیاد است. فرمهای هندسی، رنگهای اندک، سادگی در ترکیبها یک زیباییشناسی عامیانه پدید میآورد که اتفاقا میتواند الهامبخش یک هنر مدرن باشد در قیاس با نگارگری که وقتی سعی میکنیم از آن بهعنوان دستمایهای برای خلق یک هنر معاصر استفاده کنیم، میبینیم بهسختی انجام میشود. البته بخشی از زیباییشناسی هنرهای سنتی در هر شیء تزیینی ایرانی و غیر ایرانی در اینها هم هست؛ ازجمله تقارن مفرط، تکرار و ریتم مشابه، رابطه مرکز و حاشیه. امیدوارم پژوهشگران هرچه بیشتر تلاش کنند که این فرمها و نقوش را تحلیل کنند و بهعنوان دستمایه برای کار هنرمندان در اختیار عموم قرار دهند. توصیه میکنم که همه این کتاب را بخوانید. برای من بسیار جالب بود که چطور آقای تناولی که عمری را به کار مجسمهسازی و نقاشی پرداختند و با وجود همه مشکلات و گرفتاریها فرصت چنین پژوهشهایی را داشتهاند؛ یک عمر برای یافتن این اشیا جستوجو کردند، مطالعه کردند و با دقت نظر دربارهشان نوشتند. من شخصا خیلی یاد گرفتم درباره دستبافتههای عشایری در شاهسون، مغان، ورامین و جاهای دیگر و تفاوتها در تکنیک، گرهها و نقوش در کار آنها را دیدم و فهمیدم که چقدر تنوع و خلاقیت در همین کارهای ساده وجود دارد و چقدر فرهنگ مادی و روزمره ما، زیباییشناسی همگانی ما میتواند از غنای هنر فاخر ما هم برخوردار باشد. شنیدم که کتابهای دیگری هم از مجموعهای که ایشان گردآوری کردهاند، در دست انتشار است که طبعا بسیار ارزشمند است. کارهایی که ایشان کردهاند، خیلی خوب نشان میدهد که همیشه در دامنه فرهنگ ایرانی در جستوجو بودهاند و برخلاف همه مجموعهدارها که پیوسته دنبال آثار شاخص و فاخر هستند، ایشان دنبال دستاوردهای فرهنگ عامیانه و همگانی ما بودند تا در هر فرصتی ارزشهای آن را به عموم نشان دهند. امیدوارم همه اینها باعث شود که ما بیشتر به احیای این هنرهای ارزشمند بپردازیم یا کاربردهای امروزی برای آنها پیدا کنیم یا اینکه از فرمها و نقوش آنها در هنر و معماری معاصرمان به شکلی بهره بگیریم. از برگزارکنندگان و حاضران این تجمع بسیار متشکرم و از طرف همه دوستان برای استاد بزرگ جناب آقای پرویز تناولی درود میفرستم.