|

تک‌نگاری خودنوشت‌گونه‌ای از «نصرالله افجه‌ای»، هنرمند پیش‌کسوت نقاشیخط که 25 بهمن، 90سالگی اوست

برای شهرت یا فروش کار نکردم

بنای‌مان بر گفت‌وگو بود. پسر بزرگوارش، محمدعلی –‌که بسیار یاری‌مان کرد‌- گفت احوال این‌ روزهای پدر در قد و قدر دیدار و گپ‌‌و‌‌گفت نیست؛ اما استقبال کرد. ناگزیر پرسش‌ها را ارسال کردم برای مصاحبه مکتوب و نتیجه، فایل صوتی استاد که به برخی‌ از آنها جسته‌و‌گریخته پاسخ گفته بود. همین را هم ارج و اجر نهادم. حال آنچه می‌خوانید تک‌نگاری خودنوشت‌گونه‌ای از «نصرالله افجه‌ای» است که 25 بهمن، 90سالگی اوست، برای رسیدن به تکریم و تجلیل از یک‌ عمر فعالیت در عرصه نقاشیخط.

برای شهرت یا فروش کار نکردم

حمیدرضا محمدی

 

بنای‌مان بر گفت‌وگو بود. پسر بزرگوارش، محمدعلی –‌که بسیار یاری‌مان کرد‌- گفت احوال این‌ روزهای پدر در قد و قدر دیدار و گپ‌‌و‌‌گفت نیست؛ اما استقبال کرد. ناگزیر پرسش‌ها را ارسال کردم برای مصاحبه مکتوب و نتیجه، فایل صوتی استاد که به برخی‌ از آنها جسته‌و‌گریخته پاسخ گفته بود. همین را هم ارج و اجر نهادم. حال آنچه می‌خوانید تک‌نگاری خودنوشت‌گونه‌ای از «نصرالله افجه‌ای» است که 25 بهمن، 90سالگی اوست، برای رسیدن به تکریم و تجلیل از یک‌ عمر فعالیت در عرصه نقاشیخط.

من از اوان کودکی به خط و نقاشی و بیشتر خط علاقه داشتم و در نوجوانی با اشعار حافظ، سعدی، مولانا و محتشم مأنوس بودم. در خانه پدری‌ام در قلهک زندگی می‌کردم و در دبستان جم قلهک و دبیرستان شاپور تجریش درس خواندم. سال‌های قحطی و وبای پس از اشغال ایران را به‌ طور سختی گذراندم؛ اما از کودتای منتج به سقوط دکتر مصدق اگرچه خاطره خوشی ندارم، ولی ذهنم یاری نمی‌دهد که به یاد بیاورم. پدرم چوب‌فروش بود و کتاب برایش اهمیت نداشت؛ اما من با آنکه در خانه و محله‌مان کتابخانه و کتاب‌فروشی وجود نداشت، برای خرید کتاب بیشتر به تجریش می‌رفتم، ولی حالا در منزل خودم کتابخانه کوچکی دارم؛ اما هیچ‌ چیز موجب نشد از کار خودم جدا شوم. وقتی خط را شروع کردم، از محضر حسین میرخانی، علی‌اکبر کاوه –‌که منزلش در یوسف‌آباد بود و نزدش می‌رفتم و در نستعلیق در ایران نظیر نداشت‌- و سپس محمدولی کیمیا‌قلم –‌که استاد خط ناخنی بود‌- بهره بردم. در آغاز اگرچه علاقه‌مندی به فروش داشتم ولی چون مشهور نبودم، چندان موفق نبودم؛ اما یک‌ بار در خیابان نادری نمایشگاه خیابانی گذاشتم. همچنین نزد رسام عرب‌زاده هم می‌رفتم که در لاله‌زار کانون آگهی مینیاتور را داشت و کارهای تجاری می‌کرد و من هم آنجا کار می‌کردم و مزد می‌گرفتم. علی‌اکبر صادقی که نقاش و از من دو‌ سال بزرگ‌تر است، از دوستان خانوادگی‌ام است که بسیار به کمک کرد. ما در آبان 1336، گالری هفت را در میدان بهارستان راه انداختیم و من برای امرار معاش کار می‌کردم و به آنجا می‌رفتم. وقتی سربازی‌ام که افسر وظیفه در مشهد بودم، تمام شد، در مرکز آمار ایران استخدام شدم و خط می‌نوشتم که مدیر آتلیه آنجا، پرویز کلانتری بود و برای مثال پرسش‌نامه‌هایشان را می‌نوشتم و البته یکی از مهم‌ترین کارهایی که در زمان حضورم در مرکز آمار در سال ١٣۴۵ انجام دادم، نوشتن نقشه‌های تهران بزرگ در سرشماری عظیم و معتبر آن سال بود. نخستین نمایشگاه انفرادی‌ام را در سال 1351 و به‌ واسطه عباس حجت‌پناه در گالری سیحون متعلق به معصومه سیحون، همسر هوشنگ سیحون –‌که به هرکسی فضا نمی‌داد‌- برپا کردم و فروش خوبی هم کردم. ناگفته نماند که یکی از اتفاقات خوب زندگی‌ام، خوش‌نویسی کاشی‌کاری حرم حضرت معصومه به‌ واسطه صادق تبریزی بود. در کار نقاشیخط همیشه شیوه خود را داشتم و معتقدم هرکس باید روش خاص خود را داشته باشد و شکر خدا موفق هم شدم و تا حالا از همین طریق زندگی‌ام را پیش بردم. معتقدم کار یک هنرمند حتی اگر بدون امضا باشد، باید مخاطب به محض دیدن کار بفهمد که این تابلو را چه کسی خلق کرده است و تلاش کردم چنین باشم و امضای خودم را داشته باشم. در همین کهولت سن، بیش‌وکم کار می‌کنم؛ اما با اینکه آثاری از من در موزه‌ها و گالری‌های معتبر جهان ازجمله موزه متروپولیتن نیویورک وجود دارد ولی دیگر نمایشگاه نمی‌گذارم؛ چون اشباع شدم و در این روزها می‌خواهم استراحت کنم. هیچ‌گاه به بازار نگاه نکردم؛ چون توجه به بازار کار آدم را بازاری می‌کند؛ درصورتی‌که کار هنرمند مانند خطوط منحصربه‌فرد سرانگشتان دست، باید خاص و استثنائی باشد. از اینکه عمر رفته خود را در عرصه نقاشیخط صرف کردم، کاملا احساس رضایت می‌کنم و وقتی به عقبه زندگی‌ام نگاه می‌کنم، می‌بینم که آن را منحصر در هنر تعریف کردم و به حاشیه نرفتم. ایران طلب خوشنویس دارد، ولی بستگی به فعالیت‌های جوانانی دارد که به دوران می‌رسند و علاقه‌مندی کار داشته باشند که خوشبختانه هستند و خوشنویسان خوبی هم هستند که بازار فروش هم برای خود باز نکردند؛ چون اندوخته می‌شود. من هم اگر کار کردم و به کشورهای جهان رفتم، نه برای شهرت یا فروش، بلکه رفتم و هنرم را عرضه کردم و اثری از خود گذاشتم؛ چون هنرمند باید اثری بگذارد و تلاش کند اثر انگشتش باقی بماند؛ اما فراموش نکنیم اگر کمی دیر بجنبیم، نمی‌توانیم خط نستعلیق را برای خودمان حفظ کنیم.