توفان در فنجان چای
بیانیه بحثبرانگیز ۱۱۰ فعال سیاسی و اجتماعی شق نمادینی داشت، آنجا که نویسندگان بیانیه خود را با کلماتی مثل «اصلاحجو» یا «اصلاحگر» خطاب کردند شاید بدین معنا که حتی در نام هم تفاوت روشنی با اسلاف خود -اصلاحطلبان- داشته باشند. این بیانیه با موضوعیت دعوت به مشارکت در انتخابات را تا امروز باید آخرین نمونه از جداکردن «روش سیاستورزی» در درون جناح چپ دانست، همانگونه که در دورههای قبلی انتخابات هم، صداهای جدیدی با نقد عملکرد هژمونی جریانی، راه جداسری پیش میگرفتند (کاری که معمولا دفتر تحکیم وحدت -شاخه دانشجویی جناح چپ- انجام میداد). تاریخ انشقاقهای درون جمهوری اسلامی را احتمالا باید از همان سالهای نخست و در درون حزب جمهوری اسلامی جستوجو کرد.
بیانیه بحثبرانگیز ۱۱۰ فعال سیاسی و اجتماعی شق نمادینی داشت، آنجا که نویسندگان بیانیه خود را با کلماتی مثل «اصلاحجو» یا «اصلاحگر» خطاب کردند شاید بدین معنا که حتی در نام هم تفاوت روشنی با اسلاف خود -اصلاحطلبان- داشته باشند. این بیانیه با موضوعیت دعوت به مشارکت در انتخابات را تا امروز باید آخرین نمونه از جداکردن «روش سیاستورزی» در درون جناح چپ دانست، همانگونه که در دورههای قبلی انتخابات هم، صداهای جدیدی با نقد عملکرد هژمونی جریانی، راه جداسری پیش میگرفتند (کاری که معمولا دفتر تحکیم وحدت -شاخه دانشجویی جناح چپ- انجام میداد). تاریخ انشقاقهای درون جمهوری اسلامی را احتمالا باید از همان سالهای نخست و در درون حزب جمهوری اسلامی جستوجو کرد. حزبی که دو هفته پس از پیروزی انقلاب، اعلام موجودیت کرد و مهمترین تشکل مسلمانان انقلابی در برابر تشکلهای سیاسی دیگر از قبیل نهضت آزادی ایران، حزب توده، گروههای چپگرا و ملیگرا در دهه نخست جمهوری اسلامی بود. اما اختلافات درونی حزب جمهوری اسلامی باعث شد که در سال ۶۶ آیتالله سیدعلی خامنهای و اکبر هاشمیرفسنجانی در نامهای به بنیانگذار انقلاب تأکید کنند که «ممکن است تحزب در شرایط کنونی بهانهای برای ایجاد اختلاف و دودستگی و موجب خدشه در وحدت و انسجام ملت شود و حتی نیروها را صرف مقابله با یکدیگر و خنثیسازی یکدیگر کند». با موافقت رهبر انقلاب، حزب جمهوری اسلامی منحل شد و نیروهای داخل آن عمدتا در دو گروه فعالیتهای خود را سامان دادند.
بخشی از نیروها ادامه فعالیتهای سیاسی خود را در چارچوب «هیئتهای مؤتلفه» متشکل کردند که پس از انحلال حزب جمهوری اسلامی به «حزب مؤتلفه» تغییر نام داد و بخشی دیگر که عمدتا روحانیون شناختهشده حزب جمهوری اسلامی بودند، ترجیح دادند که ذیل تابلوی «جامعه روحانیت مبارز» متشکل شوند. تشکیلاتی که در سال ۱۳۵۶ با تأیید آیتالله روحالله خمینی و توسط مرتضی مطهری هسته اولیه آن شکل گرفت و در سال ۱۳۵۸ با تدوین اساسنامه جدید به عنوان یک تشکیلات رسمی فعال شده بود. شاخه اصلی جناح چپ جمهوری اسلامی سالها بعد از دل همین تشکیلات زاده شد. جامعه روحانیت مبارز که پس از انحلال حزب جمهوری اسلامی فعالتر شده بود و بخشهای مهمی از طیف راست و چپ حزب جمهوری اسلامی را در خود متشکل کرده بود، اینک مهمترین تشکیلات سیاسی درون قدرت جمهوری اسلامی بود؛ اما اختلافها آرام آرام رخ نمود. نخستین بارقههای اختلافات بین طیف اکثریت (راست) و اقلیت (چپ) جامعه روحانیت مبارز، بر سرلیست انتخاباتی این تشکل برای انتخابات مجلس دوم شکل گرفت و درگیریهایی بر سر گنجاندن نامهایی چون فخرالدین حجازی، مهدی کروبی و سیدمحمود دعایی که همگی به طیف چپ جامعه تعلق داشتند شکل گرفت. اوج درگیریها البته به انتخابات مجلس سوم بازمیگشت آنجا که نام مرتضی الویری و هادی غفاری از فهرست انتخاباتی جامعه روحانیت حذف شد و این امر، اعتراضات جدی گروه اقلیت و هواداران آنها را در پی داشت. سید محمد خاتمی و سید محمد موسویخویینیها، با توجه به اختلافات طیف چپ با جامعه روحانیت مبارز، پیشنهاد انشعاب از این تشکل را با مهدی کروبی که آن زمان طیف چپ جامعه را شیخوخیت میکرد، مطرح کردند. تلاشها برای رفع اختلافات منجر به نتیجه نشد و طیف اقلیت، از طریق سید احمد خمینی و دیدار اسفند سال ۶۶ با آیتالله خمینی، موافقت شفاهی برای اعلام انشعاب را گرفتند. انشعابی که پیری و سن بالای چهرههای حاکم بر جامعه روحانیت مبارز و عدم حمایت آنان از چهرههای جوان یکی از دلایل آن عنوان شده بود چنانکه ناطق نوری از مباحث مطرحشده آنان چنین میگوید: «جمعی از آقایان... خدمت امام رسیدند و در توضیح دلایل انشعاب، اظهار داشتند که اگر با این نگاهی که آقایان دارند ادامه دهیم، جوانها را از دست میدهیم و ممکن است فاصله جوانها با روحانیت بیشتر شود و جوانها از دست بروند. جامعه روحانیت نمیتواند جوانها را جذب کند؛ بنابر این ما که روحانی هستیم بهتر است که جوانها را جذب کنیم و لازمهاش هم این است که تشکیلاتی با ادبیات خاص خودمان راه بیندازیم».
آن زمان و با توجه به ساختار سیاسی جمهوری اسلامی، سروصدای بسیاری ایجاد کرد و مخالفان و موافقان آن به شدت در برابر آن صفآرایی کردند. علیاکبر مشکینی، رئیس وقت مجلس خبرگان رهبری و محمدمحمدی ریشهری، وزیر وقت اطلاعات به دیدار امام رفتند و از این انشعاب اعلام خطر کردند و مهدویکنی، دبیر کل جامعه روحانیت مبارز ضمن ابراز «تردید درباره موافقت امام» با این انشعاب، آن را «خلاف محکمات دیدگاههای ایشان مبنی بر اتحاد و اتفاق» دانست.
از سوی دیگر برخی شخصیتهای سرشناس غیرعضو مثل آیتالله موسویاردبیلی، یوسف صانعی، محمد عباییخراسانی، سید مصطفی محققداماد و البته میرحسین موسوی از آن اعلام حمایت کردند. به هر روی علیرغم این درگیریهای سیاسی، مجمع روحانیون مبارز به عنوان مهمترین تشکل جناح چپ پای به عرصه سیاسی گذاشت و تا چهار سال بعد به عبارتی یگانه پرچمدار جناح موسوم به چپ در داخل جمهوری اسلامی بود. در سال ۱۳۷۰، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در سال ۶۱ به واسطه اختلافات جدی بین دو طیف راست (که چهرههایی مثل حسین فدایی، محمدباقر ذوالقدر، محسن رضایی و احمد توکلی آن را نمایندگی میکردند) و طیف چپ (که بهزاد نبوی، محسن آرمین، فیضالله عربسرخی و محمد سلامتی چهرههای شاخص آن بودند) عملا منحل شده بود، توسط طیف چپ سازمان احیا شد و نقش مهمی در راهبری طیفی از جناح چپ در سالهای بعد ایفا کرد و تحولات بعدی نشان داد که سازمان مجاهدین انقلاب، در عمل تفوق مجمع روحانیون مبارز در راهبری جناح چپ جمهوری اسلامی را کمرنگ کرده است. با پیروزی سید محمد خاتمی در انتخابات ریاستجمهوری سال ۷۶، قریب به اتفاق چهرههای شاخص سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی وارد دولت شدند و نقش مهمی در مدیریت ارکان مختلف دولت اصلاحات ایفا کردند. پیروزی غیرمنتظره و پرشور سیدمحمد خاتمی، کاندیدای مجمع روحانیون مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و بخشی از تکنوکراتهای طیف راست که در قالب کارگزاران سازندگی فعالیت میکردند زمینه ظهور یک تشکل نوخاسته از بین نیروهای چپ را نیز مهیا کرد. تشکلی که البته بیش از هر چیزی، از بین نیروهای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و در کنار بخشی از نیروهایی که مهمترین شاخصه آنان همراهی در اشغال سفارت آمریکا بود، پا گرفت. طیف متنوعی که سعید حجاریان -با اشاره به حضور عباس عبدی و عباس دوزدوزانی در بین آنان- آنها را «بینالعباسین» نامید، هیئت مؤسس این حزب را تشکیل میدادند که در آن زمان اکثر آنان جوانانی در سالهای پایانی دهه ۳۰ و آغازین دهه ۴۰ عمر خود بودند. هرچند در ادامه فعالیت، حزب را عملا همان جوانان فعال در اشغال سفارت آمریکا در سال ۵۸ اداره کردند و اعضای سازمان مجاهدین انقلاب همچنان نقش پررنگی در حزب مشارکت داشتند که بسیاری جبهه مشارکت را عملا شاخه عمومی سازمان مجاهدین انقلاب میدانستند. جبهه مشارکت ایران اسلامی، عملا به بزرگترین حزب فعال سیاسی در دوران فعالیت دولت اصلاحات تبدیل شد و در انتخابات مجلس ششم نیز اکثریت کرسیهای مجلس را درو کرد. مجلس ششم همان مجلسی بود که اختلافات بین حزب مشارکت و نمایندگان وابسته به آن با طیف سنتی جناح چپ که مهدی کروبی در کسوت دبیر کل مجمع روحانیون مبارز و از روی صندلی ریاست مجلس آن را نمایندگی میکرد، بارها رخ نمود. اختلافاتی که مخالفت مهدی کروبی با رد اعتبارنامه حدادعادل توسط نمایندگان اکثریت نقطه آغاز آن، مخالفت کروبی با اصلاحیه قانون مطبوعات از نقاط شاخص آن و عدم همراهی کروبی با تحصن نمایندگان رد صلاحیت شده در روزهای پایانی مجلس نقطه پایان آن بود. این اختلافات بعد از مجلس ششم هم ادامه داشت تا جایی که در انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۴، جبهه مشارکت مصطفی معین را به عنوان کاندیدا در برابر مهدی کروبی معرفی کرد که او نیز کاندیدای ریاستجمهوری شده بود و عملا هر تلاشی برای رسیدن به کاندیدای واحد بین نیروهایی که مصطفی معین، مهدی کروبی، محسن مهرعلیزاده یا علیاکبر هاشمیرفسنجانی کاندیدای آنها بودند، ناکام ماند و نتیجه لجبازیهای نخوتآلود سیاسی آن سال، رسیدن محمود احمدینژاد به کرسی ریاستجمهوری و کنارماندن جناح چپ از ساختار قدرت -دستکم تا امروز- بود. شاید اگر پیشنهاد مهدی کروبی، برای اتفاق نظر بر چهرهای مثل محمدعلی نجفی که حمایت اکبر هاشمیرفسنجانی را هم با خود داشت، از سوی دیگر بازیگران آن روزها و به ویژه حامیان مصطفی معین پذیرفته میشد، آینده سیاسی کشور طور دیگری رقم میخورد و همه چپها با هم از بازی سیاست حذف نمیشدند. به هر روی آن روزها گذشت و نقطه عطف «سال ۸۸» رسید. بعد از انتخابات سال ۸۸ و موج اتفاقاتی که بعد از آن رخ داد، سازمان مجاهدین انقلاب و جبهه مشارکت ایران اسلامی، به حکم دادگاه منحل شدند و مجمع روحانیون مبارز عملا به حاشیه سیاست رانده شد. اما پنج سال بعد از رویدادهای ۸۸، جمعی از جوانانی که پیش از آن در شاخه جوانان جبهه مشارکت فعال بودند، در مرداد سال ۹۳ درخواست مجوز حزبی که حزب ندای ایرانیان نام گرفت را به وزارت کشور ارائه کردند. اقدامی که موجی از مخالفت بین اعضای مسنتر حزب مشارکت سابق و دوروبریهایشان برانگیخت و اتهاماتی گسترده، از خیانت تا انحراف را از سوی آنان متوجه اعضای حزب تازهتأسیس کرد.
آنها که حزب مشارکت را هویت سیاسی خود میدانستند و تشکیل هر تشکل اصلاحطلبی برخاسته از آن را خیانت به حزب مشارکت قلمداد میکردند و مورد حمله قرار میدادند، البته قریب به یک سال بعد و در فروردین ۹۴ مجوز حزب اتحاد ملت را دریافت کردند و هرچند اولین دبیرکل این حزب در اولین مجمع عمومی آن تصریح کرد که «اتحاد ملت، نام مستعار هیچ حزبی نیست» بسیاری آن را ادامه حزب مشارکت دانسته و میدانند.
جناح چپ جمهوری اسلامی، حالا و بعد از ۴۵ سال که از پیروزی انقلاب اسلامی سال ۵۷ گذشته، عملا از مرکز ثقل قدرت در جمهوری اسلامی حذف شده و بازی قدرت در سمت دیگری برقرار است، بدون حضور تقریبا هیچ یک از کسانی که نسبتی با جناح چپ و همه انشعابات و انشقاقات آن دارند. در چنین شرایطی باز هم در آستانه یک انتخابات دیگر که از قضا هیچ ربطی بین آن انتخابات و طیف متنوع نیروهای جناح چپ نمیتوان جست، بیانیه ۱۱۰ امضایی اخیر درخصوص «روزنهگشایی» و حضور در عرصههای انتخاباتی را میتوان نخستین بارقههای یک انشعاب دیگر در جناح چپِ حالا طردشده هم از سوی مردم و هم از سمت حاکمیت دانست. باید نشست و دید حاملان پیام «روزنهگشایی» که اتفاقا مثل همه انشقاقها و انشعابهای قبلی، محمل دعوا و اختلافات بسیاری بین سمت چپ نیروهای سیاسی بیرون از قدرت شدهاند، مانند کارگزاران سازندگی که در آستانه مجلس پنجم ظهور کرد و شکل گرفت، در قالب صاحبان قرائتی جدید از اصلاحطلبی، تشکل مییابند یا این بیانیه، صرفا توفانی در فنجان چایِ تهی از قدرت جناح چپ است.