میلاد شوالیه موسیقی در شادی و شبنم
متبرک باد نام او
مردی با صدای مخملی، برخاسته از بیستونِ پابرجا و یله بر ستیغ رستگاری. شیرآهنکوه مردی که چند قدم مانده تا پایانِ شتا میلادش را به جشن مینشینیم و پای رواقِ آفتاب ولرم، به عشق عندلیبهای حنجرهاش هورا میکشیم.
امید مافی-روزنامهنگار: مردی با صدای مخملی، برخاسته از بیستونِ پابرجا و یله بر ستیغ رستگاری. شیرآهنکوه مردی که چند قدم مانده تا پایانِ شتا میلادش را به جشن مینشینیم و پای رواقِ آفتاب ولرم، به عشق عندلیبهای حنجرهاش هورا میکشیم.
فرزند پسکوچههای خاکی و پرغبار آن سوی طاق بستان اینک در درگاه 74 سالگی پرنقشتر از فرش نفیسِ اردکان و پرنگارتر از تابلوی چشمنواز فرشچیان، میدرخشد و گرههای بیحوصلگی جماعتی مغموم و مغبون را به گرههای هنر پیوند میزند تا اینجا در این محنت آباد گاهی دلمان برای خودمان تنگ شود و برای ته گرفتن دلواپسیها به صدای لاهوتیاش پناه ببریم و روشنای عشق را در ارتفاع بلند آوازش جستوجو کنیم.
عصرهای زمستانی، چشمان بیخواب، جنون انتظار و آوای خنیاگری که با سه تار، تارهای دل را مینوازد و فریادش به باران تبدیل میشود. برای موسیقی اصیل ایرانی شهرام ناظری حکم کیمیایی را دارد که در طرفهالعینی شیدایی منغّص را با مخموری منقس تاخت زده و شور و شادی و شبنم را برای سرخوشان عشق به ارمغان میآورد. رامشگری که جسم بیخواب و جان بیتاب را در روشنایی غرقه میکند تا باور کنیم تنها صداست که میماند. تا در زادروزش برای چکاوکها و چلچلهها دست تکان دهیم و بر دفها بکوبیم که او عین زندگی است. زندگی، این منشور نشسته بر گنبد دوار.
شوالیه نجیب که در سراسر گیتی خرامیده و غریبه و آشنا را مسحور شعبده صدایش کرده اینک آماده است تا پس از پنج سال دوری، دوباره با خاک سن تیمم کند و در نگاه سوتهدلان هنر وضو گرفته و کعبه عشاق لقب بگیرد و رو به قبله آرزوها شعلههای سرکش جاودانگی را بیفروزد. این روزهای لبالب از سکوت تمام میشوند و او دوباره با نغمههای کردی و فارسیاش، استیج را واله هنرش خواهد کرد و ندای سماواتیاش را به تنبور زخمی و زراندود آغشته میکند. همنفس شجریانِ بیتکرار که نشان لژیون دونور را بر سینه دارد، با آلبوم «راز عشق» زمستان ملالانگیز این حوالی را پر از شمیم بهار کرده، و با تحریرهای منحصر بهفرد و ردیفشناسی بیبدیل، به هجرت دوباره و چندباره به اعماق قلبها میاندیشد.
بی تردید بازگشت او که در این سالها کم از فردوسی و مولوی نخوانده و کم به ادب و هنر خدمت نکرده، نقشی مؤثر و ماندگار در گرمکردن موسیقی ایفا خواهد کرد و در روزگار صداهای غریبه با تکنیک، گوشها را به یمن صدایی خاطرهانگیز، نوازش خواهد داد. کامکارها به عشقش بر دفها بکوبند و تنبورها را تهییج کنند که صدای پای کلنل پس از خسوفی پنجساله، شور شیدایی را پرطنین کرده است.