نقد روانشناختی تابلوهای آذین ذوالفقاری در گالری اُو
استعاره خانه و تشبیه آن به تن
یک اثر هنری همواره بازتولید بوده است. آنچه انسانها انجام دادهاند، میتوانسته از سوی انسانهای دیگر تقلید شود. این نسخههای تقلیدی توسط شاگردان به عنوان تمرین در هنر یا توسط استادان با هدف انتشار آثار تهیه شدهاند (والتر بنیامین).
نازنین رحیمی - منتقد و شاعر
یک اثر هنری همواره بازتولید بوده است. آنچه انسانها انجام دادهاند، میتوانسته از سوی انسانهای دیگر تقلید شود. این نسخههای تقلیدی توسط شاگردان به عنوان تمرین در هنر یا توسط استادان با هدف انتشار آثار تهیه شدهاند (والتر بنیامین).
اما آن هنگام که هنرمند از اشیا بازتولیدی میکند که به درک مفهومی اجازه انتشار از درون خود میدهد، میتوان به شناخت یا به عبارتی نقد روانشناسانه آن اثر هنری پرداخت و اما حکایت این نقاش و دوباره خانهها، پنجرهها، پردهها و حفرهها چیست. زمان در این نقاشیها از فرسایش و کهولت و سالهای تخریب حرف میزند در مکانی نامشخص که میتواند هرجایی باشد. استفاده استعاره خانه به روایتی تشبیه آن به تن تازه نیست.
چون نیما یوشیج:
خانهام ابریست...
و بسیاری دیگر.
اما به نظرم هنرمند مورد نظر بسیار زیبا و با ابعادی گسترده تمامی تنش را به این آپارتمانهای زخمی تشبیه کرده است. لحظه به لحظه نقاشیها من را یاد زنی میاندازد که پر از حفرهای لکانی است. این حفرها همان petit a یا فقدان است. البته به حفره لکان خواهم پرداخت. قبل از آن لحظات نقاشی را بر اساس نگاهم بررسی میکنم. آن هنگام که پرده سفید ورمکرده رنجور را دیدم، یاد بارداری زنی افتادم که رنج میکشد. در عین اینکه باردار petit a خود است. و آن هنگام که از سوراخهای قدیمی عبور آب با آن رنگ قرمز زنگزده در تابلو عبور میکردم، حفرههای دردناک لکان را متصور میشدم... که هیچوقت پر نمیشوند! یا پنجرههای آسیبدیده تن نقاش. هواکشهای مخروب یا پلکهای چشم! و پردههای قرمز که شاید تنها لحظات عاشقانهای است و تنها رنگی است که این تن ساختمانی کهنه و مخروب را نجات میدهد. پردهها بسیار سرسری وصل شدهاند انگار به اجبار سانسور که نقاش درون خود را پنهان کرده، پنهانی که با تلنگری پاره میشود... تنها پرده باردار است که نخ و بند و چفت به ظاهر محکمی حمل میکند اما همه جا رنج این ساختمان را به دیدار میکشیم. ساختمانی که میتواند خانه و سرزمین نقاش باشد. پرده قرمز که به نظرم با تمام رنجوری جای محکمی وصل شده است... که نقاش هنرمند مورد نظر ما تصور کرده هرچند آن هم همراه زنگزدگی و ریختگی رنگها و ضربههای همراه خشم به رنگی خفهکننده است. پنجرههای قرمز تیره نشان از خاطرات پیچیده نقاش از عشق بر دیوارهای تن است و اما حفرههای ساختمان، حفرههای کوچک و بزرگ که نشان از لکان دارد یا همان فقدان نقاش... که در سرتاسر تابلوها به چشم میخورد و ما ظاهر ساختمان رنجور را میبینیم و درون آن ساختمان قدیمی، تنها به واسطه این پنجرهها کمی فقط کمی قابل درک میشود. گاهی پنجرهها چشم نقاشاند و گاهی پلک و گاهی اجزای دیگر تن. گاهی هم در درون نقاش تماشاگرانی را میبینیم که با پریشانی بیرون را نگاه میکنند (در تابلوهای قدیمی نقاش) اما لکان چه میگوید: فقدان لکانی.
ابژه آ-کوچک (Object petit a) از نظر ژاک لکان یکی از مهمترین کشفیات اوست؛ ابژه پتی آ در عین حال یکی از پیچیدهترین مفاهیم لکانی نیز هست. به صورت خلاصه، ابژه پتی آ که در آن حرف a کوچک، حرف اولِ کلمه autre به معنای «دیگری» است، به عنوان مثال کودکی را در نظر بگیرید که از شیر مادر گرفته میشود. کودک حس میکند که چیزی را از او گرفتهاند، حس میکند که قبلا با چیزی وحدت داشته و این وحدت حالا از هم گسیخته شده است. اما به راستی چه وقت کودک با مادرش یکی بوده است؟ پاسخ دقیق این است که هیچوقت. پس این احساس کمبود را چگونه باید توضیح داد؟ اگر وحدت مورد بحث را با عبارت «کودکمادر» نمایش دهیم و احساسِ کمبودِ بعدی را با عبارت «کودک-مادر» میتوانیم بگوییم که آن خط فاصل که در عبارت اخیر مشاهده میشود همان ابژه پتی آ – کوچک است، ابژهای وهمانی و موهوم، برای وحدت غیرممکن کودک و مادر. انگار نقاش ما این وحدت و این خط فاصله را در پرده باردارش پیدا میکند و آن نخهای دور پرده همان خط فاصله مادر و کودک است. به عبارت دقیقتر این مفهوم «عین کمبود است» کمبودی که جز از طریق «کمبودن» نمیتواند خودش را نشان دهد. علی بهروزی، مترجم کتاب ابژه بلندپایه ایدئولوژی، اسلاوی ژیژک.
ابژه پتی آ، فقدانِ دیگری است. ولی در ادامه باید اضافه کرد، مفهومِ ابژه پتی آ، به ابژهای خاص و معرفه اشاره نمیکند، چراکه اگر چنین بود ما آن «چیز» را مییافتیم و فقدانش را پر میکردیم.... چون نقاش که ساختمانش پر از نشانه این فقدان است... پس باید کمی دقیقتر توضیح دهیم که مراد از ابژه پتی آ، خودِ فقدان است. در اصل ما با مفهومِ گمشدهای طرف هستیم که هیچگاه گم نشده است، چراکه هیچگاه «چیز» خاصی نبوده است که حال بخواهد گم شده باشد. و اگر بخواهم از حافظ هم مثال بیاورم ابژه پتی آ گوهری است که از ابتدا از صدف کون و مکان بیرون است، اما ما فقدانِ آن را حس میکنیم و از مردمان لبِ دریا، که خود نیز از گمشدگاناند، آن را طلب میکنیم و پیگیرِ فقدانِ آنیم!
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است / طلب از گمشدگان لب دریا میکرد. فقدان نقاش ماهر ما معلوم نیست... در عین حال که فقدان دیگری، انسانیت و آزادی و عشق است و گاهی در برخی از تابلوها چون پرده باردار خود را نشان میدهد و با ابژه یکی میشود. در هر صورت فقدان او تنی است که سالها نبودنش را رنج کشیده است. فقدان دیگری است. به هر تعبیری که شمای بیننده و خواننده بخواهید ببینید و بشنوید. و البته در انتها بگویم: نقد روانشناختی اثر هنری از ایجادکننده اثر جداست. متذکر میشوم که این نقد اثر هنری است.