انسان زمینی، جهانبینی و سطح دغدغههایش
سطح دغدغههای ما بهطور مستقیم با جهانبینی ما و اینکه چقدر این جهانبینی در تصمیمگیریها و رفتارهایمان تأثیر دارد، مرتبط است. شاید بسیاری از انسانها به اینکه دغدغه اصلی آنها در زندگیشان چیست، فکر نکرده باشند. اکثر ما درگیر خواستههای روزمره خود هستیم. زندگی در معنایی ثابت برای ما جریان دارد. به فکر خانواده خود هستیم. میخواهیم شغل مناسبی داشته باشیم و از درجه رفاهی برخوردار باشیم که نیازهای ما را برطرف کند. بعد هم در محیطی عمدتا ثابت و محدود به رفتوآمد و زندگی پرداخته و در نهایت میمیریم. بعضی هم ممکن است دغدغه بیشتری داشته باشند؛ مثلا از مسئولیتی در سطوح مختلف اجتماعی برخوردار باشند، سیاستمدار یا مدیر، محقق یا نویسنده باشند و قس علیهذا. دغدغه این افراد از آن دایره محدودی که همه در آن رفتوآمد میکنیم فراتر میرود و جنبههای دیگری در زندگی آنها به وجود میآید. سطح دغدغههای این افراد نیز با هم متفاوت است.
سطح دغدغههای ما بهطور مستقیم با جهانبینی ما و اینکه چقدر این جهانبینی در تصمیمگیریها و رفتارهایمان تأثیر دارد، مرتبط است. شاید بسیاری از انسانها به اینکه دغدغه اصلی آنها در زندگیشان چیست، فکر نکرده باشند. اکثر ما درگیر خواستههای روزمره خود هستیم. زندگی در معنایی ثابت برای ما جریان دارد. به فکر خانواده خود هستیم. میخواهیم شغل مناسبی داشته باشیم و از درجه رفاهی برخوردار باشیم که نیازهای ما را برطرف کند. بعد هم در محیطی عمدتا ثابت و محدود به رفتوآمد و زندگی پرداخته و در نهایت میمیریم. بعضی هم ممکن است دغدغه بیشتری داشته باشند؛ مثلا از مسئولیتی در سطوح مختلف اجتماعی برخوردار باشند، سیاستمدار یا مدیر، محقق یا نویسنده باشند و قس علیهذا. دغدغه این افراد از آن دایره محدودی که همه در آن رفتوآمد میکنیم فراتر میرود و جنبههای دیگری در زندگی آنها به وجود میآید. سطح دغدغههای این افراد نیز با هم متفاوت است.
اما اینکه سطح دغدغههای ما تا چه حدی باشد، چه اهمیتی دارد؟ اکثر ما طالب یک زندگی معمولی همراه با رفاه هستیم. چرا همینقدر برای ما کافی نیست؟ و چه لزومی دارد سطح دغدغه ما منتهی به رشد و بزرگشدن این دایره محدود شود؟
برای این منظور بهتر است به اطراف خود بنگریم و ببینیم انسانها با آن سطح دغدغهای که دارند، چه کار میکنند و روابط آنها منتهی به چه چیزی شده است؟ وقتی سطح دغدغه ما محدود به دایره کوچک روزمرگی باشد، در آن صورت آنچه رفتارهای ما را تعیین میکند، منافع ما در این دایره است. این دایره مانند حوزهای برای زندگی بوده و ما اجازه ورود دیگران را به این دایره نمیدهیم و با هرچه امنیت و راحتی ما را در این دایره برهم بزند، برخورد میکنیم. نتیجه هم آن چیزی میشود که اکنون شاهدش هستیم؛ جهانی ملتهب که انسانها بر سر منافع خود به جان یکدیگر میافتند. و در این تنش روزافزون هیچگاه یکی از طرفین از خود نمیپرسد که شاید دارد اشتباه میکند و حق با او نیست. به گمانم این سؤال مهمی است که هر شخصی در زندگی خود و در تعاملاتش باید از خودش بپرسد. اما در واقعیت نمیپرسد و این تنشها ادامه دارد. ولی چرا؟ و چگونه میتوان از این دام رهایی یافت؟
بیایید به این موضوع نگاه کنیم که رابطه دغدغههای ما با جایی که در جهان ایستادهایم چیست؟ کیهانشناسی و نجوم درک ما را از کیهانی که در آن زندگی میکنیم به نحو شگفتانگیزی گسترش داده است. اکنون ما میدانیم که سیاره ما، سیارهای متوسط در یک منظومه خورشیدی است که در لبه کهکشان بزرگی به نام کهکشان راه شیری قرار دارد. این کهکشان خود یکی از میلیاردها کهکشان این کیهان است. از طرف دیگر میدانیم که این کهکشانها در حال دورترشدن از یکدیگر بوده و چهبسا ما حتی با قویترین ابزارهای خود نتوانیم بسیاری از آنها را رصد کنیم. به قولی آنچه رصد میکنیم کیهان قابل مشاهده است. بخش مهمی از کیهان آنقدر از ما دور است که نور ستارههایش به ما نمیرسد. از طرفی دیگر این امکان نیز وجود دارد که کیهان ما یکی از میلیونها کیهانی باشد که در گیتی وجود دارند. چنین چیزی عقل از سر ما میپراند و میتوانیم از همه اینها این نتیجه را بگیریم که ما ذرهای بسیار ناچیز در این عالم گسترده هستیم. یک نتیجهگیری معقول برای هرکسی که چنین گستره وسیعی را ببیند. اما سؤال اینجاست که این دانش تا چه میزانی در دغدغههای او مؤثر خواهد بود؟ تاریخ نشان داده که با وجود گسترش دانش ما این توانایی که آن دانش را به رفتاری مؤثر تبدیل کنیم، چندان افزایش نیافته است. واقعیت این است که ما به خود و اطرافیانمان بیش از کسانی که دور از ما یا در کشوری دیگر زندگی میکنند توجه داریم. بنابراین شاید واردکردن مقایسه خود با ابعاد شگفتانگیز کیهانی چندان با شیوه تفکر و پردازش ذهنی ما هماهنگ نباشد. ما به سطح بالاتری از پردازشهای ذهنی نیازمندیم تا دغدغههای ما از مسائل روزمره و زمینی گذشته و کیهانی شود. انسان در بستر طبیعت و بهواسطه انتخاب طبیعی، تکامل یافته است و لذا وابستگیها و دغدغههایش تا میزان زیادی بهواسطه همین روابط تکاملی مشخص میشود. کاملا مشخص است که مقایسه خود با ابعاد بزرگ هستی و واکاوی معنای آن نقشی در این روابط تکاملی نداشته و بیشتر اعمال ما در حوزه همین تعاملات روزمره و بر اساس منافع ما توضیح داده شود. پردازشهای شناختی ما هم موضوعی تکاملی و زمینی است. ما برای رهایی و آزادی از این حجم خودخواهی و خشونت نیازمند ذهنی کیهانی هستیم؛ ذهنی که پردازشهای آن در مقایسه با و در ارتباط با کیهان تعریف شود. شاید چنین چیزی به فیلمهای علمی-تخیلی شبیه بوده و اینکه ما با آن احساس نزدیکی نمیکنیم، خود ریشه در تکامل ما داشته باشد. اما ما ناگزیر از جایگزینکردن سویههای جدید پردازش ذهنی به جای آن چیزی هستیم که تاکنون بودهایم.