|

جسارت حقیقی

جمعه گذشته نمایشگاهی از آثار استاد «ابراهیم حقیقی» در نگارخانه اعتماد برگزار شد که همچنان برای بازدید علاقه‌مندان آثار او برپاست و فرصت دیدن هنوز از دست نرفته است. ابراهیم حقیقی احتیاج به معرفی برای دوستداران هنرهای تجسمی ندارد و فقط برای ثبت کامل‌تر این یادداشت است که گذرا به نکاتی اشاره می‌کنم و در ادامه آن به اصل موضوع وارد می‌شوم.

جسارت حقیقی

جمعه گذشته نمایشگاهی از آثار استاد «ابراهیم حقیقی» در نگارخانه اعتماد برگزار شد که همچنان برای بازدید علاقه‌مندان آثار او برپاست و فرصت دیدن هنوز از دست نرفته است. ابراهیم حقیقی احتیاج به معرفی برای دوستداران هنرهای تجسمی ندارد و فقط برای ثبت کامل‌تر این یادداشت است که گذرا به نکاتی اشاره می‌کنم و در ادامه آن به اصل موضوع وارد می‌شوم.

حقیقی متولد 13 مهرماه 1328 در تهران است. او در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران معماری خوانده و کارشناسی ارشدش را از همین دانشگاه دریافت کرده و در ادامه به حرفه گرافیک روی آورده و یکی از مؤثرترین و معتبرترین طراحان و استادان گرافیک ایران در بیش از نیم‌قرن اخیر بوده است. او همچنین نقش بی‌بدیلی در تأسیس «انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران» داشته و همان‌طور‌که پیش‌ازاین در یادداشت‌های متعددی با ذکر جزئیات نوشته‌ام، اگر استاد حقیقی نبود، قطعا امروز چیزی به نام انجمن صنفی برای حرفه گرافیک نداشتیم و ایجاد این تشکل، با ساختاری دیگر و در مسیری دیگر پیش می‌رفت و نهایتا به محفلی مانند خانه کاریکاتور می‌انجامید و به دور از یک تشکیلات دموکراتیک و انتخابی، امروز در بهترین حالت، خانه گرافیک داشتیم با سرانجامی مانند همان که امروز خانه کاریکاتور دچار آن است.

از این اشاره کوتاه به نقش ابراهیم حقیقی در تأسیس نهاد صنفی برای حرفه گرافیک که بگذریم، لازم است از جایگاه او در هنرهای تجسمی سخن بگوییم. حقیقی عکاس هم هست، مستندساز هم هست، تیتراژ فیلم هم می‌سازد و البته نقاش؛ و اینجا و بهانه این یادداشت، حقیقی نقاش است. همان ابتدا گفتم که حقیقی معماری خوانده و این نگاه معمارانه را می‌توان در همه آثار او دید، در یک نوع ساختارگرایی، طوری که انگار همه عناصر آثارش را با دقت و وسواس کنار هم نهاده است و به گمان من به همین دلیل است که با وجودی که مدت‌هاست مرز ۷۰‌سالگی را پشت‌سر گذاشته‌ ولی همچنان حتی بیشتر از جوانان، توان ادامه کار و تجربه‌های جدید را دارد‌ و شاید به دلیل همین نگاه ساختاری، مانند یک دونده دوی استقامت که توانش را برای همه مسیر تقسیم کرده، همچنان کار می‌کند و هنوز نه‌تنها کار می‌کند‌ بلکه جست‌وجوگرایانه کار می‌کند و به دنبال مسیرهایی جدید برای بیان آن چیزهایی است که سال‌هاست ذهنش را مشغول خود کرده است.

نمایشگاه جدید ابراهیم حقیقی هم همین ویژگی را دارد و در ادامه همان دو‌ استقامت است و همان خصوصیت برنامه‌ریزی یک دونده استقامت و یک معمار متکی به نگاه ساختارگرایانه را در خود دارد، نمایشگاهی با عنوان «خط‌نگاره‌های فرش ابراهیم حقیقی». وقتی به نمایشگاه جدید او نگاه می‌کنیم، درعین‌حال که یک تجربه جدید را می‌بینیم، یک روند ۳5ساله را هم شاهدیم. تجربه‌های خط او قدیمی است. تجربه فرش هم برای او قدیمی است. قبلا نمایشگاه تابلوهای خط او را که خوشنویسی نیستند و به‌واقع، نگاه تجربه‌گرای یک طراح گرافیک به خط است، دیده بودیم. تجربه‌ گبه‌های او را هم نزدیک به دو دهه قبل مشاهده کرده‌ایم که با همراهی دوست قدیمی‌اش امرالله فرهادی و به مدد زنان ایل قشقایی امکان‌پذیر شده بود‌ و حالا این دو تجربه پیشین، در ۷۶سالگی حقیقی، به هم می‌رسند، ترکیب می‌شوند و از دل آنها «فرش‌خط‌هایی» دلپذیر زاده می‌شوند؛ تجربه‌ای جسورانه و چالش‌برانگیز. تجربه‌ای که قطعا مسیری جدید به روی آیندگان باز می‌کند و بحث‌برانگیز خواهد شد؛ ولی حقیقی واهمه‌ای از گشودن این بحث ندارد و اتفاقا گویی برای بازکردن همین مسیر بحث و گفت‌وگوست که این بار آن دو تجربه پیشین را به هم پیوند داده است. تجربه‌گرایی کار ساده‌ای نیست، جسارت می‌خواهد و شاید کمی هم دیوانگی. یک‌ جورهایی این را در خصوصیات جوانان می‌شود دید‌ اما هرچه انسان بیشتر پا به سن می‌گذارد و محافظه‌کارتر می‌شود، از تجربه‌های جدید پرهیز می‌کند و بیشتر به تکرار خود می‌پردازد اما حقیقی در این نمایشگاه هر دو کار را با هم انجام داده است. هم مانند مردی جاافتاده که سرد و گرم روزگار را چشیده، آنچه را که قبلا انجام داده، از نو تکرار می‌کند و از جهتی دیگر، با پیوند تجربه‌های پیشین خود، اتفاقی جدید را سبب می‌شود. اگر او قبلا گبه را با حسی که یک طراح گرافیک دارد عرضه کرده و خط را نیز نه به‌عنوان یک خوشنویس که مقید به قواعدی سخت است، که گویی مانند گرافیستی جوان به بازی گرفته، حالا انگار فرش برایش یک پوستر است و هنرمند فرش‌باف در نقش ماشین چاپ هایدلبرگ. برای همین است که می‌گویم گویی حقیقی قصد به چالش‌ کشیدن ما را دارد، آن‌هم در دوره‌ای که همه دیجیتال شده‌ایم و حتی احساس‌مان را به «ایموجی» تبدیل می‌کنیم و همه چیز برای‌مان تبدیل به یک گوشی شده که تمام زندگی‌مان درون آن است‌ و درست و دقیقا در چنین فضایی، حقیقی انگار برمی‌گردد و به پشت سر نگاه می‌کند. به گذشته نقب می‌زند، جدید را از دل قدیم بیرون می‌کشد و هم‌رنگ جماعت نمی‌شود و با چنگ و دندان در مقابل این هم‌رنگ‌شدن مقاومت می‌کند، به‌طوری‌که انگار می‌خواهد بگوید هنوز درون این انبان بسیار چیزها هست که استفاده نکرده‌ایم. که هنوز زمینه‌های بسیاری داریم که می‌توان از آن بهره برد. تلاش حقیقی، تلاش برای فهمیدن خود است و برای همین از گبه به فرش می‌رسد و برای همین است که خط را تجربه می‌کند و این کار را نه از روی ناآشنایی با ابزارهای مدرن، که اتفاقا با تسلط کامل بر آنچه مدرنیسم می‌نامیم، انجام می‌دهد‌ و این جسارت می‌خواهد. من بر این باورم که حقیقی بدون این ادعا که بگوید من اینجایی‌ام، به ما نشان می‌دهد که اینجایی‌بودن به ادعاکردن نیست. اینجایی‌بودن و ایرانی‌بودن، در دوره‌ای که عرصه پر از مدعی است، به‌سادگی اتفاق نمی‌افتد و حقیقی نشان داده که جسارت چنین کاری را دارد.