|

تاریخ علم و راهنمای حواس گیاهان

کتاب «رودخانه آگاهی» اثر آلیور ساکس، شامل 10 جُستار درباره موضوعاتی متنوع، از زیست‌شناسی تا گیاه‌شناسی و عصب‌شناسی و هنرها و ادبیات است که با ترجمه ماندانا فرهادیان در نشر نو منتشر شده است.

تاریخ علم و راهنمای حواس گیاهان

شرق: کتاب «رودخانه آگاهی» اثر آلیور ساکس، شامل 10 جُستار درباره موضوعاتی متنوع، از زیست‌شناسی تا گیاه‌شناسی و عصب‌شناسی و هنرها و ادبیات است که با ترجمه ماندانا فرهادیان در نشر نو منتشر شده است. نویسنده این کتاب عصب‌شناس و طبیعی‌دان بریتانیایی است. او در جستارهای این کتاب که برخی از آنها نخستین‌بار در نشریه «نیویورک ریویو آو بوکز» منتشر شده بوده‌اند، دانش و قصه را به هم پیوند زده و درباره گستره وسیعی از تلاش‌های بشری برای فهم جهان صحبت کرده است. در جستارهای این کتاب ساکس به نوعی به قهرمانانش یعنی داروین، فروید و ویلیام جیمز ادای دین کرده و از آرای آنها صحبت کرده است. او در جستارهای این کتاب خوانندگان را به عرصه‌های مختلف دانش نظیر پزشکی، گیاه‌شناسی، علوم اعصاب، روان‌شناسی و تاریخ علم می‌برد. دکتر خسرو پارسا که با آثار ساکس آشنا است مقدمه‌ای برای ترجمه فارسی «رودخانه آگاهی» نوشته و در بخشی از آن فهرست‌وار به برخی ویژگی‌های آثار او اشاره کرده از‌جمله به اینکه: «احاطه کامل به مطالبی که می‌خواست به‌طور تخصصی و یا عامه‌فهم بنویسد. نوشته‌هایش ساده‌اند ولی به‌هیچ‌وجه ساده‌گرایانه نیستند. پرهیز از خودنمایی و ارائه ژورنالیستی مطالب. جامع‌الاطراف‌بودن در ارائه نظرات جدید و اجتناب از تأکیدات مکرر و نابجا. هر مطلب او شواهدی درمورد مطالعه و بررسی نظریه‌های جدید دارد و اگر خود او نظری دارد با توجه به سایر مطالب ارائه می‌دهد. شناخت کامل آنوتومی و فیزیولوژی سلسله اعصاب و مکانیسم‌های نورونی. تقلیل‌ندادن و در عین حال تعمیم بلاجهت ندادن». آلیور ساکس دو هفته پیش از مرگش در آگوست سال 2015، رئوس مطالب و ساختار کلی کتاب «رودخانه آگاهی» را شرح داد. این کتاب درواقع آخرین اثری است که او مدنظر داشت. عناوین فصل‌های این کتاب عبارت‌اند از: «نگاهی تازه به گیاه‌شناسی در قرن نوزدهم»، «سرعت»، «قدرت ادراک: حیات ذهنی گیاهان و کرم‌ها»، «آن مسیر دیگر: فروید عصب‌شناس»، «خطاناپذیری حافظه»، «اشتباهی شنیدن»، «خویشتن خلاق»، «احساس مبهم ناخوشی»، «رودخانه آگاهی» و «نقطه کور: فراموشی و غفلت در علم». در بخشی از جستار «احساس مبهم ناخوشی» می‌خوانیم: «هیچ‌چیز به اندازه حفظ ثبات و پایداری محیط درونی برای بقا و استقلال موجودات زنده –حال می‌خواهد فیل باشد یا تک‌سلولی- مهم نیست. کلود برنار، فیزیولوژیست بزرگ فرانسوی، با گفتن ثبات محیط درون شرط زندگی آزاد است در دهه 1850 جان کلام را در این مورد گفت. حفظ چنین ثباتی هم‌ایستایی نامیده می‌شود. مبانی هم‌ایستایی نسبتا ساده، اما در سطوح سلولی، به‌طرز معجزه‌آسایی کارآمد است که بنا بر آن پمپ‌های یونی روی غشاهای سلول امکان می‌دهند که به رغم هر دگرگونی‌ای در خارج از سلول، مواد شیمیایی داخل سلول ثابت باقی بماند. در موجودات زنده چندسلولی –جانوران و مخصوصا انسان- سامانه‌های نظارتی بسیار پیچیده‌ای برای کنترل هم‌ایستایی لازم است». ساکس در 1933 در لندن متولد شد. در دانشگاه آکسفورد پزشکی خواند و سپس در یو‌سی‌ال‌ای ادامه تحصیل داد. او پنج دهه به عنوان متخصص مغز و اعصاب در مؤسسات مختلف نیویورک مشغول به کار بود.

«گیاهان چه می‌دانند؟» با عنوان فرعی راهنمای میدانی حواس گیاهان، کتابی است از دنیل شاموویتز که با ترجمه مشترک کاوه فیض‌اللهی و پری رنجبر در نشر نو منتشر شده است. دنیل شاموویتز در سال ۱۹۶۳ در پنسیلوانیا متولد شده است. او ژنتیک‌دان گیاهی و رئیس دانشگاه بن‌گوریون و بنیان‌گذار برنامه سلامت و امنیت غذایی در مرکز علوم زیستی گیاهی گزانگبین است. کتاب «گیاهان چه می‌دانند؟» تنها کتاب شاموویتز برای خواننده غیرمتخصص به شمار می‌رود و تاکنون به بیش از ۲۰ زبان ترجمه شده و برنده مدال نقره جایزه کتاب ناتیلوس شده است. شاموویتز از سال ۲۰۱۳ درسی با همین عنوان در پلتفرم آموزشی کورسرا ارائه کرده که بیش از صدهزار دانشجو در آن شرکت کرده‌اند. او در این کتاب این پرسش‌ها را مطرح کرده که گیاهان چه می‌توانند بدانند؟ آنها نه مغز دارند و نه دستگاه عصبی، پس اصلا چطور ممکن است چیزی بدانند؟ اما اگر چیزی نمی‌دانند، چگونه رویدادهای گوناگون تاریخ زمین را پشت سر گذاشته و تاکنون دوام آورده‌اند؟ شکوفه‌های گیلاس از کجا می‌دانند کی باید بشکفند؟ گل آفتابگردان چگونه پی خورشید می‌رود؟ تله ونوس از کجا می‌داند کی باید بسته شود؟ او با طرح این پرسش‌ها می‌گوید که گیاهان اگرچه مغز و اعصاب ندارند، اما سلول‌های گیاهی با جریان الکتریکی با هم ارتباط برقرار می‌کنند و در انجام این کار از بعضی پیام‌رسان‌های عصبی استفاده می‌کنند که در بدن انسان نیز وجود دارد. او می‌گوید حتی خواندن چند فصل نخست این کتاب تضمین می‌کند که دیگر هرگز نتوانید به گیاهان به چشم سابق نگاه کنید، به‌ویژه آنکه معلوم شده آنها نیز ما را می‌بینند و اتفاقا دیدشان رنگی است. گیاهان از حواس دیگری همچون بویایی، چشایی، لامسه، و احتمالا شنوایی برخوردارند، و گرچه از اندیشه و خردورزی بی‌بهره‌اند، اما خیلی چیزها را می‌دانند و به یاد می‌آورند. شاید نگریستن به جهان از دید یک سگ یا گربه چندان دشوار نباشد، اما نگریستن از منظر چمنی که روی آن راه می‌رویم، گلی که می‌بوییم و درختی که از آن بالا می‌رویم، سبب می‌شود جایگاه خودمان در طبیعت را بهتر بشناسیم. او در کتابش کاری می‌کند که خواننده انسانی خودش را جای گیاه بگذارد. پس از خواندن این کتاب محال است که باز معصومانه از کنار گیاهی بگذرید یا غیرمسئولانه روی برگی دست بکشید. او در بخشی از کتاب نوشته است: «از آنجا که رفتار گیاهان برخلاف جانوران شامل توانایی گریز نمی‌شود، سازوکارهای حسی و پیام‌دهی پیچیده‌ای در گیاهان تکامل‌ یافته که به آنها امکان می‌دهد در سطح ژنتیکی، فیزیولوژیک و اندامی واکنش‌های گوناگونی در قالب رشد و نمو نشان دهند. این واکنش‌ها عبارت‌اند از رشد متفاوت (مثل رشد در خلاف جهت سایه و به سوی نور)،‌ تبادل اطلاعات میان افراد درباره خطری که در راه است (مثل اطلاع‌رسانی درمورد کم‌آبی میان ریشه‌ها)، تغییر فیزیولوژیک (مثل افزایش محتوای شهد قند هنگام نزدیک‌شدن حشرات گیاهان گرده‌افشان)، و تغییر وراژنتیکی که به گیاه امکان می‌دهد رویدادی در گذشته را به یاد بیاورد. اگرچه مقایسه این واکنش‌ها با زیست‌شناسی جانوران وسوسه‌انگیز است، باید به خاطر داشت که جانوران و گیاهان پرسلولی مستقل از هم تکامل یافته‌اند و هرکدام از این دو سلسله به مجموعه منحصربه‌فردی از سلول‌ها، بافت‌ها و اندام‌های مختص به خودشان وابسته‌اند».

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها