|

انتخابات؛ ریل‌گذاری سیاسی یا اجتماعی؟

در یک نگاه کلی، بروز قدرت معمولا از درون لایه‌های مغفول جامعه به بیرون نشت می‌کند. چه آنجایی که بخشی از جامعه مورد بی‌مهری قرار می‌گیرد و از درون آن ایده‌ای خاص به طور مسالمت‌آمیز عهده‌دار الگوی تغییر می‌شود و چه آنجایی که از درون جامعه هرگونه فقدان، زمینه را برای خیزش اجتماعی فراهم می‌آورد و به طور اخص چه آنجایی که در خلأ سیاسی، احزاب به دنبال جایگزینی اهداف خود از طریق معرفی کاندیدای مدنظر خویش هستند.

انتخابات؛ ریل‌گذاری سیاسی یا اجتماعی؟

در یک نگاه کلی، بروز قدرت معمولا از درون لایه‌های مغفول جامعه به بیرون نشت می‌کند. چه آنجایی که بخشی از جامعه مورد بی‌مهری قرار می‌گیرد و از درون آن ایده‌ای خاص به طور مسالمت‌آمیز عهده‌دار الگوی تغییر می‌شود و چه آنجایی که از درون جامعه هرگونه فقدان، زمینه را برای خیزش اجتماعی فراهم می‌آورد و به طور اخص چه آنجایی که در خلأ سیاسی، احزاب به دنبال جایگزینی اهداف خود از طریق معرفی کاندیدای مدنظر خویش هستند.

 هر سه مورد از این تعبیر، جامعه کنونی ایران را در بر می‌گیرد.

تجربه سیاسی و اجتماعی سال‌های گذشته در ایران، ریشه در چنین تعریفی از قدرت دارد.

حال اینکه دولت‌های بعد از انقلاب تا چه حد توانسته‌اند در این مقوله برای رضایت جمعی موفق عمل کنند، حاوی نکات برجسته‌ای است که در این مقال به طور خلاصه می‌گنجد:

عملکرد دولت‌ها در سال‌های گذشته تاکنون به صورت پلکانی همیشه دستخوش تغییراتی بوده که به مفهوم عام آن، طریق صعودی را پیش نگرفته و در مسیر خود با افت‌وخیز‌های گوناگون همراه بوده‌اند. از این رهگذر، گاهی بدنه اجتماع را با خود همراه کرده و گاهی از خویش دور کرده‌اند. 

براساس‌این، نوسانات سیاسی، دائم جامعه را به سوی سردرگمی و بلاتکلیفی در همه امور جاری کشانده است تا جایی که هرگونه تصمیم در مشارکت اجتماعی و سیاسی معمولا هیجانی و شتاب‌زده انجام گرفته و کمتر تصمیم آگاهانه و مصممی را با خود همراه داشته است، ضمن آنکه دولت‌ها هم کمتر در مسیر اجرائی خود، با مطالبات مردمی همراه بوده‌اند.

 نبود هم‌گرایی و تجانس سیاسی در اهداف تبلیغاتی کاندیدا‌ها با مراحل اجرائی پس از انتخاب به‌عنوان رئیس‌جمهوری از عمده‌‌ترین دلایل همسو‌ نبودن اجتماع با او در طول چهار سال یا بیشتر است.

از‌بین‌رفتن فرصت‌های باز‌پروری و بازسازی اعتماد اجتماعی از یک طرف و دل‌مشغولی دولت‌ها نه در تکوین و تدوین قوانین بلکه در راستای تکمیل اهداف درون‌سازمانی خود -که بیشتر از خط‌مشی حزبی و گروهی نشئت می‌گیرد- مهم‌ترین عامل فاصله‌گیری اجتماع از پیکره سیاسی دولت‌هاست؛ دولت‌هایی که بیشتر رهگذر بوده‌اند تا ره‌‌نشان!

با چنین تفسیری که تقریبا در اکثر دولت‌های بعد از انقلاب رخ داده است، چطور می‌توان توقع مشارکت حداکثری از جامعه‌ای را داشت که کمترین عایدی از رویکرد و عملکرد دولت‌ها را بر سفره اقتصادی خود و همچنین پهنه باز سیاسی و فرهنگی انتظار کشیده و می‌کشند؟

و بار دیگر تجربه تاریخی نشان داده ملت ایران، ملتی هم‌گرا و همسو با جریاناتی است که نه تماما، بلکه بخشی از مطالبات طبیعی خود را در برنامه‌های تدوینی کاندیداها و دولت‌های قبلی لمس کرده و مشارکت را پذیرفته‌اند، اما شوربختانه با گذشت زمان چه به صورت مقطعی و‌ چه دراز‌مدت، طرفی از آن به نفع خود نبسته و همچنان گوشه عزلت سیاسی را پیشه کرده‌اند.

در‌‌این‌بین آن کاندیدا و سپس دولتی سربلند خواهد بود که کورسویی هر‌چند اندک بر سایه این عزلت بتاباند و افق سیاسی جامعه را تضمین  کند.

در غیر‌این‌صورت، چنانچه ریل سیاست بخواهد بر منوال گذشته طی طریق کند، به گمانی شاید شاهد سنگ‌‌اندازی بیشتر به قطار قدرت سیاسی دولت باشیم و بر شیشه‌های شکسته آن با افسوس بنگریم.