باستانشناسی و هنر بابل قدیم و بابل میانی
مهاجرت بزرگ قوم آموریها به جنوب بینالنهرین از سمت شمال غرب یعنی سوریه امروز بود. همین عامل به سرنگونی سلسله اور کمک کرد و باعث شد که تازهواردان در حرکتی دیگر ایلامیها را از سرزمین بابل برانند و پادشاهیهای تازهای بر پا کنند که به نام بابل شناخته میشود.
شرق: مهاجرت بزرگ قوم آموریها به جنوب بینالنهرین از سمت شمال غرب یعنی سوریه امروز بود. همین عامل به سرنگونی سلسله اور کمک کرد و باعث شد که تازهواردان در حرکتی دیگر ایلامیها را از سرزمین بابل برانند و پادشاهیهای تازهای بر پا کنند که به نام بابل شناخته میشود. نفوذ از جلگههای سوریه به سرزمینهای رسویی جنوب بینالنهرین در واقع روندی پیوسته بود. زمانی که شرایط مساعد بود، همچون زمان آکدیها و سپس تهاجم آموریها، این جریان تندتر میشد. آموریهای سوریهتبار بیتردید، در حد فاصل زمان شر کلی – شری و شو – سین وارد آکد و سومر شدند. اما این جابهجاییها در مدارک کتبی همیشه قابل تشخیص نیست، زیرا شباهت نامها اجازه چنین کاری را نمیدهد. آنها پس از ورود به خاک بابل به استخدام نیروهای نظامی درمیآمدند، یا به کارهای پستی همچون حمالی میپرداختند. برخی دیگر نیز به صورت برده وارد بابل میشدند و آنها بیشک همانهایی هستند که گاهی با لباس کوتاه خاصی بریادمانها ظاهر میشوند و وظایف پستی بر عهده دارند. آموری در واقع کلمهای بود که کارگر را تداعی میکرد.
قدرت سیاسی سومر با مرکزیت شهر اور، در حدود 2015 ق.م زیر ضربات نظامی اقوام سامی غرب و قوم ایلام درهم میشکند؛ همانند هر ائتلاف دیگری یکی از طرفین بر دیگری پیروز میشود. بدین شکل، اقوام سامی قویتر بودند و میراث باقیمانده قوم مغلوب را در اختیار میگیرند. بر اثر تفرقه بین اقوام سامی، قلمرو وسیعی که زمانی اور بر آن تسلط داشت از هم فرو میپاشد و به دست حکمرانان محلی چون آشور در منطقه علیای دجله، ماری در منطقه میانی فرات، اشنوانا در مرکز بینالنهرین و لارسای خیلی دور در جنوب میافتد. با وجود این، همزمان در بابل سلسلهای به قدرت میرسد که در پی سرکوبی آنهایی است که درصدد رسیدن به قدرتاند و بالاخره در زمان حکمرانی حمورابی، به این هدف نائل میشود. حمورابی در طی 40 سال دوران حکمفرمایی خود، به شهادت مدارکی که از شهر ماری به دست آمدهاند، بهعنوان سیاستمدار و فرمانده قوا در تمامی فعالیتها و اقدامات سیاسی و نظامی خود موفق و کامیاب بوده است (پارو، 288:1391). سقوط اور در واپسین سالهای هزاره سوم ق.م، نقطه عطف بزرگی در تاریخ بینالنهرین باستان بود. این رویداد نهتنها ناقوس مرگ یک سلسله و یک امپراتوری را به صدا درآورد، بلکه نقطه پایانی بود بر فرمانروایی سومریها؛ هرچند ایلامیها در لحظات پایانی پایتخت را به تصرف درآوردند. ایلامیها که قادر به نگهداری شهرهای سومری نبودند بهزودی از بینالنهرین بیرون رانده شدند، اما سامیها برجای ماندند و نزدیک به 15 قرن در آن سرزمین فرمان راندند. بنابراین، فرمانروایانی که در صحنه سیاسی جانشین سومریها شدند یا از آکدیهای ساکن بینالنهرین و یا از سامیهای غربی –آموریها به مفهوم وسیع کلمه– سوریه و صحرای غربی بودند. آکدیها تمدن والایی داشتند و سامیهای غرب که احتمالا صحرانشینانی خشن و عقبمانده بودند، با سرعت و به آسانی فرهنگ سومری -آکدی را جذب کردند، زیرا آنها از یکسو از منطقهای آمده بودند که از مدتها پیش از فرهنگ سومری – آکدی بود (مجیدزاده، 125:1376). فروپاشی تمدن سومریان در آغاز دوره بابل کهن، به حضور نیروهای دیگری در بینالنهرین انجامید، آموریان که در جنوب بینالنهرین مستقر شدند. قدرت آشور بهتدریج در شمال بینالنهرین به منصه ظهور رسید. هوریان به موازات مرزهای تمام بینالنهرین از شرق و غرب کوچیدند. همچنین هیتیتها در آناتولی امروزی قدرت گرفتند. سوموابوم (Sumuabum) در اوایل سده 19ق.م تا 1881ق.م در آن به حکومت پرداخت (آژند، یعقوب؛ 225:1390).
چگونگی شکلگیری حکومت بابل قدیم پس از سلسله سوم اور در بینالنهرین
1. سلسله سوم اور بر اثر حملات ایلامیها از شرق و آموریان از شمال غرب (سوریه) سرنگون شد.
2. مهاجمان پس از پیروزی، در شهرهای بینالنهرین ساکن شدند و با جمعیت آن سرزمین درآمیختند و درنتیجه، با از میان رفتن قدرت مرکزی، باز از نظر سیاسی به الگوی قدیمی نظام دولت – شهری بازگشتند.
3. این مرحله از تاریخ بینالنهرین را دوران ایسین – لارسا (1763-2025 ق.م) مینامند. سلسله لارسا در سال 2025ق.م بهدست یک خانواده ایلامیتبار تأسیس شد.
4. هشت سال بعد، سلسله ایسین را آمورانیهایی تشکیل دادند که در طول سالیان گذشته، بهتدریج سرزمین اصلی خویش را در صحرای سوریه رها کرده و وارد سرزمین بینالنهرین شده بودند.
5. با وجود آنکه بنیان سلسله بابل قدیم یا سلسله اول در سال 1894ق.م نهاده شده بود، تا زمان حمورابی هیچ نقشی را در صحنه سیاست و هنر بینالنهرین برعهده نداشت (مجیدزاده، 107:1380).
6. از سوی دیگر و تقریبا همزمان با تشکیل سلسلههای ایسین و لارسا در جنوب سلسلههای آشور قدیم در سرزمین آشور، اشنونا به مرکزیت شهر اشنونا (تل اسمر امروزی) در منطقه دیاله و ماری در بخش فرات میانی تأسیس شدند.
7. اگرچه سلسله بابل قدیم را سومو – ابوم 1894-1881ق.م و یکی از رهبران آموری بنیان گذارده بود، اما این پادشاهی در زمان فرمانروایی حمورابی 1792-1750ق.م قدرت یافت و به یکی از دورانهای درخشان در تاریخ بینالنهرین تبدیل شد.
8. هرچند که این دوران باشکوه چندصباحی بیش نپایید، اما حمورابی توانست با پیروزیهای نظامی خود بار دیگر سرزمین بینالنهرین را یکپارچه کند و وحدت سیاسی را به آن بازگرداند.
بنابراین دره بابل بعد از دوره آشفتگی و پراکندگی میان حکومتها، بار دیگر در اوایل هزاره دوم با پادشاهی قدرتمند حمورابی در بابل حکومت متمرکزی پدید آمد. حمورابی نامدارترین پادشاه بینالنهرین و مدونکننده قوانین بینالنهرین است که در لوح سنگی قوانین حمورابی تجلی یافته است. بر این لوح بلند و ناهموار از سنگ بازالت سیاه، حمورابی به خط میخی حک شده است و بر بالای آن پیکره برجسته حمورابی درحال گرفتن الهام تدوین قوانین از شمش، خدای خورشید قرار دارد. این لوح مشتمل بر 282 ماده و درباره مسائل بسیاری چون حکومتهای بابل، قوانین حکومت و حتی زراعت و آبیاری است. امپراتوری حمورابی در 1595 ق.م سرنگون شد (امیدواری و دیگران، 53:1393). شاید مهمترین نمونه پیکرتراشی و نقشبرجسته کاری در بابل کهن، استل حمورابی باشد که در آن قوانین وی با خط میخی گزارش شده است. این سنگ یادبود در اصل در سیپار، شهر ایزد شمش یا خدای خورشید برپا شده بود. سپس شوتروک نهونته، شاه ایلام آن را در هزاره دوم به غنیمت به شوش برد و در آنجا بود که فرانسویان در اوایل قرن بیستم آن را کشف کرده و به موزه لوور پاریس انتقال دادند (آژند، یعقوب؛ 227:1390).
ویژگیهای هنر معماری شهر ماری دوره بابل در بینالنهرین
در این دوره نهتنها انقطاعی در فرهنگ و هنر دیده نمیشود، بلکه رشد و پیشرفت شایانی مشاهده میشود. هنر معماری به اوج باورنکردنی خود میرسد؛ شاهد این ادعا کاخ ماری است. این مقر حکومتی غولآسا که بیش از 5/3 هکتار وسعت دارد یکی از عجایب آن دوره است. شاه اورگاریت از حمورابی خواهش میکند که واسطه شود تا پسرش را به زیمری لیم، شاه ماری معرفی کند تا وی کاخ او را ببیند و بر معلومات خود بیفزاید. این کاخ حکومتی حاصل کوشش چندین نسل بوده و در همه دوران بیوقفه برای توسعه این کاخ تلاش میشده است تا آن را مناسب با موازین جدید دربیاورند (پاور، 290:1391).
این نظم و ترتیب چندین بار در سراسر بنا تکرار میشود و کاخ را به شهری کوچک در داخل شهری بزرگ مبدل میکند. این کاخ قلب پادشاهی ماری است، قسمتی از کاخ اختصاص به فرمانروا داشته که در آن شاه بار عام میداده است و کارمندانش در آن مشغول به کار بودهاند. قسمت دیگر جنبه آیینی و مذهبی داشته و شاید محل معبد شاهی بوده است. خانههای شخصی و بخشهای اداری و خدماتی بخش دیگر این کاخ را تشکیل میدادند. این کاخ با حصارهای عظیم و داشتن صرفا یک دروازه ورودی در هنگام تهدید و خطر، به قلعهای بدل میشده که میتوانسته است (همان منبع).
پیشینه پژوهشهای باستانشناسی در تل حریری یا ماری
1 در تابستان 1933 م. اعراب در حین تدفین و خاکسپاری در تل حریری در 11کیلومتری ابوکمال در سمت راست ساحل فرات در سوریه، به تندیس آسیبدیدهای از دوران سومر دست یافتند.
2 در ژانویه 1934 م. دستیابی به اشیای مکتوب امکان بازشناسی این محل را با شهر عتیق ماری میسر کرد. بین سالهای 1933 و 1939، شش هیئت به این منطقه اعزام شدند.
3 در فاصله سالهای 1951 و 1966 م. ده هیئت جدید به این منطقه اعزام شدند و از این محوطه دو دوره فرهنگی مهم مورد شناسایی قرار گرفته است: الف- اولین دوره از هزاره سوم ق.م (دوره ماقبل سارگون)؛ ب- دومین دوره از هزاره دوم (دوران آموریتها) (پاور، 291:1391).
4 ماری پس از طیکردن دوران شکوه و بعد دوران انحطاط و افول، استقلال خود را با روی کار آمدن حمورابی، شاه بابل از دست میدهد. در سال 1760 ق.م شهر تسخیر و ویران میشود. بعدها آشوریها سربازخانهای را در آنجا تأسیس میکنند که پس از نابودشدن ماری نیز فراموش میشود. هنگام کاوش و خاکبرداری از این ویرانهها، آثار بیشمار و خصوصا مجسمههای بهدستآمده نشان دادند که ماری یک مرکز هنری فوقالعاده بوده است.
نقاشیهای دیواری پرارزشی که به هزاره دوم قبل از میلاد برمیگردند، صفحه جدیدی از دفتر خلاقیت و نبوغ بینالنهرین را برای ما گشودند (همان منبع).
حاصل کاوشها و بررسیهای باستانشناسی از تپه حریری یا ماری چیست؟
1 پلان و نقشه معماری محوطه ماری هوشمندانه و هماهنگ و دارای تزیینات زیبایی بود. باستانشناسان آن را گوهر معماری شرق کهن نامیدهاند. دیوار عظیم خارجی کاخ بر روی پیهای سنگی قرار داشت و با برجهای متعدد تقویت میشد و فقط یک دروازه، آن هم در سمت شمالی داشت (آژند، یعقوب؛ 227:1390).
2 حیاط بزرگ وسیع آن با تختهسنگها مفروش بود. دیوارهای حیاط دیگرِ محوطه ماری آکنده از نقاشیهای دیواری بودند. این نقاشیها مراسم مذهبی را نشان میدادند. همچنین اتاقهای بیشمار کاخ ماری هم مملو از نقاشیهای دیواری بودند (همان منبع).
3 نقاشیهای دیواری ماری: نقاشیهای بنای عظیم ماری آنقدر متعهد و مهم است که وضعیت نقاشی را نهتنها در زمان حکومت زیم ری لیم (دوره حمورابی)، بلکه در مرحله قبل از آن، یعنی دوره شمشی اداد اول و پسرش، جاسماه اداد روشن میکند. این نقاشی که قدیمیترین نمونه شناختهشده از دوره بابل قدیم است، ممکن است دارای عنصری از آشور قدیم باشد. اگرچه نقاشی به علت قرارداشتن در قسمت فوقانی دیوارها تخریب شده است، فن بهکار رفته در آن، بهویژه ساخت لایه سفید گچی برای نقاشی روی آن از فن دورههای قبل و بعد بهتر است (مورنگات، آنتون؛ 155:1377).
مشهورترین نقاشیهای دوره جاسماه اداد، دو قطعه احتمالا متعلق به یک صحنه است که دسته مذهبی بزرگی را بههمراه گاوهای قربانی و بهرهبری خود پادشاه در مقام کاهن نشان میدهد. این دو قطعه از بهترین نمونهها با موضوع صرفا مذهبی است. به نظر نمیرسد که جاسماه اداد این موضوع را منحصرا روی دیوارهای حیاط 106 به کار برده باشد؛ زیرا قطعهای از دیوار اتاق 34 که بخشی از اقامتگاه اصلی شاه شخصی با لباس رهبر عالیرتبه با همان حرکت با همان گام بزرگ و با حرکت دست نشان میدهد (همان منبع).
4 اثر نفیس هنری بهدستآمده از ماری، حیوان افسانهای با سر شیر و بدن عقاب و دم ماهی: این حیوان افسانهای با سر شیر و بدن عقاب از گنجینه پادشاه اور به نام مس آنپادا (Mes-Anepada) در محوطه ماری در شمال بینالنهرین پیدا شده است. آیا این یک هدیه سلطنتی یا یک غنیمت جنگی از برخی از حملات نظامی ناشناخته بوده است؟ اطلاعاتی دراینباره در دست نیست. این اثر هنری بهعنوان یک آویز یا مدال از سنگ لاجورد افغانستان ساخته شده و سر و دم آن از طلا ساخته شده و بهوسیله قیر و پین مسی بر سنگ لاجورد قرار گرفته و محکم شده است. بلندی این اثر هنری
8/12 سانتیمتر است.
آثار معماری دیگر دوره بابل قدیم در بینالنهرین
1 معبد ایشچالی بهعنوان معماری مذهبی دوره بابل کهن: حفریات باستانشناسی در نریبتوم، در یکی از شهرهای پادشاهی اشنونا، مجموعه ساختمان مقدس راست گوشهای متشکل از سه معبد را بهعنوان معماری مذهبی آشکار ساخت. این مجموعه که به معبد ایشچالی شهرت دارد، پس از سرنگونی سلسله سوم اور به فرمان اپیق ادد دوم بنا شد و به یک الهه مادر به نام ایشتر کی تی توم اهدا شد. با آنکه همه ساختوساز معبد بر بالای سکویی قرار گرفته است، شبستان اصلی در انتهای بخش غربی معبد، خود بر بالای سکوی بلندتری قرار دارد. برای رسیدن به شبستان اصلی از راه حیاط، درست مانند معبد بیضی در خفاجه در دورانهای دوم و سوم سلسلههای قدیم باید از یک رشته پله بالا رفت و آنگاه 90 درجه به سمت راست پیچید تا رودرروی پیکره الهه قرار گرفت. در معبد ایشچالی شکل معماری به مراتب پیچیدهتر از معبد بیضی است (مجیدزاده، 108:1380).
2 معبد و زیگورات تل ریماح: حفاری مهمترین بنای ذهبی دوران بابل قدیم در طول دهه 1950 از تل ریماح (کرن، در دوران باستان)، در شمال عراق در نزدیکی غرب نینوا انجام گرفت. در این محوطه یک معبد و زیگورات به دست آمد که همه مرکز شهر باستانی را دربرمیگرفت. این مجموعه مذهبی در زمانی که کرن بخشی از قلمرو پادشاهی آشور بود، در حدود 1800 ق.م به فرمان شمشی ادد اول برپا شد. نقشه معبد بهطور کامل بابلی است. شکل شبستان مانند معابد دوران سلسله سوم اور «عرضی» و دسترسی به آن مستقیم است. درگاهی پیکره خدا در مرکز دیوار طویل روبهرو در ورودی به شبستان قرار دارد. شبستان در هر سوی خود به دو اتاق چهارگوشه هماندازه کاملا باز میشود. درِ شرقی، راه ورود اصلی به معبد را تشکیل میدهد؛ زیرا با برجهای تزیینی همراه است. بزرگترین ویژگی این معبد، وضعیت سلامت آن است؛ بهطوریکه هفت متر از ارتفاع دیوارهای آن هنوز پابرجاست. ارتفاع دیوار معبد 11 متر بوده است. (مجیدزاده، 110:1380).
خارقالعادهترین ویژگی این معبد ریماح تزیین دیوارهای حیاط و نمای بیرونی معبد زیگورات با بیش از 270 نیمستون است که تعداد 50 عدد از آنها را طرحهای مارپیچ و دو نوع تنه نخل خرما تشکیل میدهد. زیباترین آنها دو برج نیمستون غولآسایی است که پیچهای آن در جهت عکس یکدیگرند. طاقهای معماری معبد ریماح با خشتها به شیوه شعاعی کار شده و این نوع طاق وزن سنگینی را تحمل میکند (همان منبع).
بزرگترین ویژگی این معبد، وضعیت سلامت آن است؛ بهطوریکه هفت متر ارتفاع دیوارهای آن هنوز پابرجاست. اندازهگیری بقایای پلههایی که دسترسی به پشتبام را میسر میکرد، نشان میدهد که ارتفاع دیوار معبد در اصل 11 متر بوده است. اما خارقالعادهترین ویژگی معبد ریماح تزیین دیوارهای حیاط و نمای بیرونی معبد و زیگورات با بیش از 270 نیمستون است که تعداد 50 عدد از آنها را طرحهای استادانه مارپیچ و دو نوع تنه نخل خرما تشکیل میدهد (مجیدزاده، 110:1380).
زیباترین آنها دو برج توأمان عظیمی است که دروازه اصلی در سمت شرق را در میان گرفتهاند. میان هریک از دو برج، توأمان نیمستون غولآسایی است که از دو تنه نخل در دو سو و دو نیمستون مارپیچ در میان تشکیل شده است که پیچهای آنها در جهت عکس یکدیگرند. از نکات برجسته دیگر در معماری معبد ریماح طاقهایی است که در آنها خشتهایی به شیوه شعاعی کار شدهاند. این نوع طاق وزن سنگینی را تحمل میکند و استادی و مهارت به کار رفته در ساختار آن حکایت از آشنایی کامل معماران بابل با این تکنیکهای معماری و سابقه طولانی آن در بینالنهرین دارد (همان منبع).
3 معبد شادوپوم در تل هارمال (Shaduppum-Tell Harmal) در نزدیکی بغداد، بهعنوان مرکز اداری بخشی از قلمرو اشنونا که در دوره بابل قدیم تأسیس و گسترش یافته بود، روح حاکم بر معماری نیایشگاه اصلی ربالنوع شهر، کمکم بر همه قسمتهای محل استقرار حتی بر نقشه بنای دو معبد، معبد بزرگ و معبد کوچک دوقلو، تأثیر گذاشت. در هر دو معبد، هنوز طرح اتاق مقدس بزرگ بهجای مانده از سلسله سوم اور حفظ شده است. این نوع معبد در قرون متمادی تا سلطنت نبوکد نصر دوم ساختمان مذهبی بابلیها بود. در هر دو معبد، اتاق مقدس دارای قسمتهای الحاقی شبیه صندوقخانه است و دو نیمه نیایشگاه بهطور متقارن ساخته شدهاند و به یکدیگر راه دارند. این ویژگی خاص در نقشه بنا بهکار میرفته و شاید بتوان در آن نوعی تشریفات کودکانه خاص این دوره را مشاهده کرد (مورتگات، 146:1377).
تشریح نقشه معابد بزرگ و کوچک در تل هارمال دشوار است، چراکه با انواع شناختهشده بناهای مذهبی هماهنگی ندارد. باوجوداین، همه دیوارهای آن با طاقچههای تزیینی که مدرک قاطعی در تأیید ویژگی مذهبی بنا بهشمار میرود، پوشانده شده است. ولی وجود طاقچه نمیتواند دلیلی بر این مدعا باشد که این معبد مانند معبد شوسین در اشنونا برای پرستش نارام سین بنا شده است. از سوی دیگر، بهطوریکه حفاران اظهار میکنند، ویژگی معماری طاقچه وجود آن را در اتاق بارِ عام غیرضروری میکند و بههمینترتیب، کل ساختمان نارام سین، معبدی شایسته تیشپاک (Tishpak) ربالنوع زمین، نیست. برای این ربالنوع نیایشگاهی الحاقی در ساختمان تهیه شده بود که در آنجا قطعهای از سنگ یادبودی با نام او یافت شد. در جلوی این اتاق حیاط ورودی تقریبا مربعی که با دیواری محصور شده است وجود دارد. تنها بناهای مشابه این نمونه، بناهای مذهبی در سوریه و فلسطین و بهعبارتی در منطقه اصلی کنعانیان و بعدها در اوگاریت و آلالاخ است (همان منبع).
مجسمهسازی و نقش برجستههای دوره بابل قدیم بینالنهرین
1 قدیمیترین پیکره سهبعدی که کتیبه آن نشان میدهد متعلق به دوره کنعانیان است، پیکرهای است که کابان (Cabane) نامیده میشود و کشف اتفاقی آن در تل حریری موجب اکتشافات بعدی در شهر قدیمی ماری و به دست آمدن نتایج بسیار درخشانی شده است. طبق کتیبه آن جاسماه اداد اول فرمان ساخت پیکره و حمل آن را به مرکز شهر به منظور پیشکشکردن به شمش داده است. خود پیکره در تاریخ هنر بینالنهرین باستان بینظیر است و قبل و بعد از آن، نمونه مشابهی ساخته نشده است (مورتگات 1377: 165).
2 نخستین اثر پیکرهای بسیار معروف متعلق به الههای است بهاندازه تقریبا طبیعی با لباس بلند و کلاه شاخدار. این مجسمه از کاخ ماری به دست آمده است. سر پیکره از درون حوضی در حیاط 106 و بدن بهصورت قطعات شکسته از تالار شماره 64 پیدا شد. الهه ظرف فواری را دربرابر سینه به دستها گرفته است. ما با این نقشمایه آشنایی کامل داریم، اما در اینجا با تصویر یگانهای از ظرف فوار روبهرو هستیم. زیرا در اصل از این ظرف فوار بهواقع آب جاری شده است. در ته ظرف سوراخی را به کمک مته ایجاد کردهاند که در زمان خود بیتردید از طریق لولهای که منبع آبی در ارتفاعی بالاتر از سطح ظرف فوار متصل میشد و برقراری ارتباط جریان آب به واقع از دهانه ظرف فوران میکرده است (مجیدزاده، 122:1380).
3 دو اثر مفرغی مرد زانوزده و سه بز پشت به هم: یکی از آنها پیکره نیایشگری است که زانوی راست خود را بر زمین نهاده و دست راست را به حالت نیایش تا برابر صورت بالا برده است. در کتیبهای که به سومری بر پایه پیکره کنده شده، آمده است که شخصی به نام اویل-ننار آن را برای طول عمر و سلامت خود و حمورابی پادشاه بابل تقدیم خداوند آوزو کرده است. اثر دوم، سه بز کوهی پشت به هم تشکیل شده است که روی دو پا ایستادهاند. این حرکت بزها یکی از نقش مایههای سومری است و ما آن را بارها در دورههای پیشین و نیز در همین دوره بابل قدیم در نقاشیهای کاخ ماری دیدهایم (مجیدزاده، 1380: 124).
4 مجسمه نشسته شبیه حمورابی بهدستآمده از شوش: در میان آثار هنری زیادی که سپاه پیروزمند ایلامی در جنگهای متعدد بهعنوان غنیمت جنگی از شهرهای مهم بابل به شوش برده بودند، یکی مجسمه نشسته مردی است که از لحاظ تکنیک شباهت زیادی به نقشبرجسته ایستاده حمورابی در سنگ یادمان قانون وی دربرابر شمش دارد. این پیکره که مانند سنگ یادمان قانون از سنگ دیوریت ساخته شده است، به فرمانروایی از اشنونا تعلق دارد. با نگاهی دقیق به این دو اثر میتوان شباهتهای زیادی را میان آنها دید، بهطوریکه گویی نقشبرجسته حمورابی چیزی جز یک نسخهبرداری دو بعدی از مجسمه نشسته نیست. با وجود آنکه هر دو نقش مانند مجسمههای گودا عاری از هرگونه حرکت است، ردای آنها در طرف راست که از روی ساعد راست میگذرد، تشکیل چینهای کاملا برجسته و بسیاری را داده است. در هر دو ردا، انتهای دامن در سمت چپ به عقب کشیده شده و به شکل زاویه قائمه درآمده است (همان منبع).
5 مجسمه مرد ریشو که به حمورابی نسبت میدهند: شاید مهمترین اثر بهجای مانده از دوران پادشاهی حمورابی سر مرد ریشویی است که از سنگ سیاه که ایلامیها آن را نیز در میان غنایم جنگی با خود از بابل به شوش برده بودند. این سر را معمولا به حمورابی بزرگترین چهره تاریخی آن دوران نسبت میدهند. این نظریه درخود توجه ممکن است درست باشد، اما هیچ ابزاری برای دانستن آن در دست نیست. علاقه مجسمهساز در پرداختن به جزئیات ظاهری سر، او را به کمالگرایی و پرداختنِ امپرسیونیستی رهنمون کرده است. سبیل و موهای ظریف زیر لب پایین به کمک خطوط کنده بسیار ظریف نشان داده شده است. این خود نسبت به شکل و حالت قراردادی ریش که تا پیش از آن در هنرهای تجسمی به کار میرفت تحولی چشمگیر به شمار میآید. موی سر را که قسمتی از آن از زیر کلاه بیرون مانده به همان شیوه قراردادی با دایرههای ظریف که از وسط فرق بازشده تزیین کردهاند (همان منبع).
6 شیرهای محافظ معابد دوره بابل کهن: حفاظت از معبد دگن در ماری برعهده شیرهایی بود که از چوب ساخته شده و سطح آنها را با ورقههای مفرغ کوبیده پوشانده بودند. سفیدی چشمها و دندانهای این جانوران از سنگ آهکی سفید و مردمک از ورقه سنگ خاکستری مایل به آبی بود. جای این دو شیر که کلا شبیه هماند، در کنار یکدیگر، در مدخل معبد دگن بوده است. سر آنها به سمت راست به طرف در برگشته بوده و عضلات کشیده و نیروی متمرکز و دهان باز و غران آنها نشان میدهد که آماده حمله به هر حرکت ناهنجار در حریم مقدس معبد بودهاند. شیرهای محافظ دیگری از دوره بابل قدیم در خفاجه، ایسین و تل هارمال در نزدیکی بغداد به دست آمده است. در تل هارمال این شیرها از گل رس شکل گرفته و سپس پخته شدهاند. در اینجا نیز همچون معبد دگن در ماری یک جفت شیر غران با چشمانی باز و کاملا هشیار از درهای ورود به معبد حفاظت میکردند. حالت کلی و بهویژه سرشیرها، بهگونهای ساخته شده است که ترس و وحشت را در بیننده ایجاد کند. یال و موهای بدن که مشبکسازی شده است، ناخودآگاه لباس خدایان را به شرابههای مطبق تداعی میکنند (مجیدزاده، 125:1380).
7 پلاک با نقش برجسته لیلث از نقوش برجسته قالبی دوره بابل قدیم: در معابد کوچکی که در گوشه و کنار شهر اور برپا شده بود، پلاکهای گوناگونی از گل پخته به دست آمده که با استفاده از قالب ساخته شده بودند. سطح بیشتر این پلاکهای گلی را که موضوعهای مذهبی تزیین میکند، بر دیوار درگاهی ویژه خدا در معابد نصب میکردند. این به آن معناست که در دوران بابل قدیم پلاکهای گلی با موضوعهای مذهبی جایگزین پیکره خدایان شده بودند. بهترین نمونه سالم از این نقوش برجسته قالبی، پلاکی است با نقش الهه بالدار. پاهای الهه از زانوان به پایین پردار و هیولایی است و به چنگالها میانجامد. او آورنده مرگ است و شب هنگام آهسته و بدون صدا حرکت میکند. گاهی مردان او را در هیئت جغد میبینند و اما نیروی مقاومتناپذیر و طبیعت به واقع خوفانگیز او بیشتر به شیران میمانند تا پرندگان. در اساطیر سومری الههای را با نام لیلیث میشناسیم که او را جغد دانستهاند (مجیدزاده، 126:1380).
باستانشناسی و هنر دوره بابل میانه
منشأ و مناسبات کاسیها که پس از هجوم هیتها بر بابل مسلط شدند، چندان معلوم نیست. زبان و پوشش آنها برای جلگهنشینان جنوب بینالنهرین ناشناخته بود، اما حضور آنها در بینالنهرین در الواح گلی بابلی گزارش شده و پیداست که ورود آنها به این سرزمین چرخشی را در حرکتی تاریخی منطقه پدید آورده است (آژند، یعقوب؛ 228:1390). پس از مرگ حمورابی در 1750ق.م، یک سلسله شورش به وقوع پیوست که منجر به تجزیه سریع قلمرو او شد. هنگامی که هیتیها بابل را به تصرف درآوردند، این شهر بهصورت پایتخت کوچکی درآمده بود. همه قدرت و شکوهی که بابل دوباره به دست آورد، مدیون بیگانگان دیگر یعنی کاسیها بود که بر تخت جانشینان حمورابی نشستند و مدت 400 سال آن را اشغال کردند (بهزادی، 226:1384). کاسیها که احتمالا در دامنههای زاگرس بهسر میبردند، همیشه به فکر تصرف بینالنهرین بودند و از نیمه قرن بیستم تا نیمه قرن هجدهم ق.م، یعنی در طول مدت دو قرن از راه مسالمت، وسایل این کار را فراهم کردند. پیش از استقرار کاسیها در بابل، ایلامیها از ادعای خود نسبت به این حدود صرف نظر کردند، ولی قدرت روزافزون آشور خطر بزرگی برای بابل محسوب میشد. این مخاطره در آغاز کار چندان محسوس نبود، چون در این موقع توجه کشورهای بزرگ آسیای غربی معطوف به منازعات میان مصر و کنعان و هاتی بود، رقابت آشور و بابل اغلب به مسالمت انجام مییافت.
در این مدت، کاسیها (1171-1746ق.م) با ملل مغلوب درآمیخته و تمدن آنها را پذیرفتند و در حدود شش قرن بر بابل حکومت کردند (بهمنش 186:1385).
کمی پس از سقوط امپراتوری بابل کهن (1600ق.م)، کاسیها بر بابل تسلط یافتند. کاسیها مدت چهار قرن بر بینالنهرین حکومت کردند. کاسیها بودند که در بابل برای اولین بار از ارابه جنگی استفاده کردند. در این دوره شاه بر پیروانش که زمینهای معاف از مالیات را به آنها بخشیده بود، تکیه بسیاری داشت. فرهنگ بابلی اساسا محصول ادغام تمدنهای پیشین سومری و آکدی بود و خصلت بابلی داشت، زبانهای سومری و آکدی همچون گذشته، بهعنوان زبان نوشتاری به کار میرفتند و بنابراین استمرار آنها حفظ شد (دوبلوس و دراسپک، 57:1379). کاسیها پس از انقراض بابل به دست مورسیلیس، پادشاه بزرگ هیتیها، به مدت چند قرن در بابل فرمانروایی کردند. خاستگاه و تاریخ اولیه آنان و نیز جزئیات پیشروی این قوم در ایران -بهویژه در استان لرستان که به اعتقاد گاهنگاران دوران باستان مکان استقرار کاسیها بوده است- و ارتباط زبان آنان با زبان هند و اروپایی هنوز بر ما روشن نیست. دوره طولانی حکومت کاسیها (حدود چهار تا پنج قرن) با سکون و آرامش تاریخ آنان تضاد شدیدی دارد. هیچیک از یادگارهای باستانی کاسیها اعم از ابنیه، آثار هنری، نقاشی دیواری یا مهرهای استوانهای به قبل از قرن 15ق.م تعلق ندارد (مورتگات، 174:1377).
غلبه کاسیها بر بابل اگرچه در بخشی اعظم از کشور با موفقیت آنی قرین بود، در جنوب بهتدریج صورت گرفت و توسط سرکردگان مستقل کاسی انجام شد. پادشاهان کشور دریا تا مدتی استقلال خود را حفظ کردند و حتی پس از آنکه آن سلسله منقرض شد، کشمکش بر سر استیلا بر جنوب ادامه یافت. پس از یک دوره دیگر کشمکش بود که در آن تسلط کاسیها تکمیل شد و اداره سراسر کشور بار دیگر در بابل متمرکز شد. کاسیها بهتدریج تمدن بابل را اقتباس کردند. بهجای بهکاربردن نظام دشوار قواعدی برای تاریخگذاری که از سومریها به سامیها به ارث رسیده بود و بر طبق آن هر سال بر پایه نظام پیچیدهای از یک واقعه بزرگ یا سنت مذهبی پایهگذاری میشد، کاسیها نظامی سادهتر را که عبارت از تاریخگذاری سنوات بر پایه سلطنت پادشاهان بود، متداول کردند (کینگ، لئوناردو؛ 206:1378).
مهمترین آثار معماری باقیمانده از دوره کاسیها در بینالنهرین
مهمترین اثر باستانی دوره کاسی، یک زیگورات فرسوده و تخریبشده است که از زمان شاه کاسی، کوریگالزو (KURIGALZU) در حومه بغداد و در کشور عراق باقی مانده است. مسافران اطراف بغداد و بازدیدکنندگان از این زیگورات، اول فکر میکردند این زیگورات باقیمانده ویرانههای برج شهر باستانی بابل است، درصورتیکه این زیگورات توسط شاه کاسی کوریگالزو در قرن چهاردهم قبل از میلاد ساخته شده است. در جنوب این زیگورات پلهای قرار داشت که به بالای معبد دسترسی پیدا میکرد. در قسمت پایین زیگورات آثار بازسازی در دورههای بعدی را نشان میدهد.
نخستین اطلاعات ما درباره بناهای اصیل کاسی با دوره شاه کار این داش (1400-1420)ق.م و شاه کوریگالروی اول ارتباط دارد؛ بنای کار این داش که شاه با غرور احداث آن را روی خشتهای پخته گزارش کرده است. اگرچه در مقایسه با مجتمعهای بزرگ ساختهشده در قرون قبل اهمیت کمی دارد، اقدام منحصربهفردی است که همه ویژگیهای آن کاسی است؛ نقشه بنا و نمای ویژگی داخلی و شکل خارجی. در هیچجای دیگر به معبدیِ این معبد مستطیلی بلند نشده است. در ورودی، روی محور معبد در یکی از اضلاع کوتاه که نما را تشکیل میدهد قرار گرفته است. رسیدن به اتاق مقدس و دالان آن بهطور مستقیم الحاقی شبیه راهرو قرار دارد. (مورتگات، آنتون؛ 175:1377) از نظر حفار معبد کوچک اینین جی، جردن شگفتانگیز است، این بنا که دروازه طاقداری در مدخل ضلع جنوب شرقی آن قرار دارد و دیوارهای بیرونی آن به شیوه معمول در بناهای مذهبی مزین به طاقچه است، بازسازی کرده است. پایهای که دو تا سه متر ارتفاع دارد و از خشت پخته قالبی ساخته شده، کاملا جدید است. قسمتهایی از این خشتها که کاملا خرد شده بود، بهآسانی در موزههای بغداد و برلین بازسازی شد. از آنجا که این خشتها به اوایل قرن پانزدهم ق.م تعلق دارد و قدیمیترین نمونههای معماری کاسی بهشمار میروند، آنها مدارک موثقی از استقلال و اصیلبودن اصول ساختمانسازی و نیز هنر کاسی هستند. خشتهای قالبی بازسازیشده، نواری تزئینی مشتمل بر دو ردیف ربالنوع ایستاده بر طاقچههای دیواری هستند که به بیرون نگاه میکنند. بهطور کلی، میتوان استقلال دور از ذهن و تحول ناگهانی در سنت هزاران ساله هنر و معماری سومر – آکد و بابل قدیم را به کاسیها نسبت داد، زیرا نقوش برجسته خشتهای قالبی کاسی پیکرههایی هستند که درواقع به منزله بخشی از معماری بهکار رفتهاند و سبک سومری – آکدی – بابلی با این شیوه تعارض دارد (مورتگات، آنتون؛ 177:1377).
اقدامات اساسی درباره ساختوسازها و شهرسازی دوره اول کاسیها
1 کلیات: هنگامی که کوریگالزو اول (KURIGALZU) حدود 1390ق.م به پادشاهی رسید، بابل مرتب مقادیر زیادی طلا از مصر دریافت میداشت. این پادشاه به کمک طلاهای مصری برنامه ساختوساز وسیعی را در شماری از شهرها از جمله اور، اریدو و اوروک اجرا کرده است. اما بخش مهم این طلاها هزینه ساختن شهر جدید کوریگالزو یا (دور-کوری گلزو) که امروز عقرقوف نامیده میشود، در همسایگی شهر بغداد امروزی شد. اغلب فرض شده است که این شهر برجوبارودار جدید را کوری گالزو بهمنظور پایتخت جدید پایهگذاری کرد. اما مدرک همزمان نشان میدهد که بابل برای کاسیها با وجود آنکه نسبت به سرزمین بینالنهرین بیگانگانی بیش نبودند، اما بهندرت در حریم مکانهای مقدس در شهرهای کهن سومری دست به ایجاد بناهای نوبنیاد زدند (مجیدزاده، 135:1380).
2 کوری گالزو در سالهای آغازین قرن چهاردهم حریم مقدس زیگورات نانا در اور را بهکلی ویران و آن را بازسازی کرد. او در این بازسازی، معبدی را برای نین گل، همسر خدای ماه برپا داشت و در ساختن پوشش آن و بنای دیگری به نام ادوبلالماه، بهمعنی تقریبی خانه برای آویختن الواح متعادل از طاق گهوارهای استفاده کرد (همان منبع).
با وجود مشابهت کلی میان معبد نین گل و معابد بابلی، مانند نظام دسترسی مستقیم و شبستان عرضی، این بنا ویژگیهای تا آن زمان ناشناخته خاص به خود را دارد. با وجود آنکه درها در طول یک محور قرار دارند، در شبستان با اندکی انحراف بهگونهای ساخته شده است که درصورت بازبودن همه درها درون آن و پیکره الهه از بیرون دیده نشوند (همان منبع).
اولین شهر کاسیها در بابل (دور-کوری گالزو)
کوری گالزو اول، احتمالا پایهگذار شهر مسکونی پادشاهان کاسی است که در خارج از بابل، در چند کیلومتری غرب بغداد و در محل عقرقوف با ویرانههای چشمگیر زیگوراتی قرار دارد. پس از اعلام بوهل مبنیبر نیاز فوری به حفاری مجدد آن طی سالهای 1942-1945، مدیریت کل بخش آثار باستانی بغداد، تحت نظارت طه بکیر و ستون لوید اقدام به این عملیات کرد، ولی متأسفانه نخستین عملیات حفاری که برای بیرونآوردن شهر کاسیها آغاز شد، هرگز به پایان نرسید. این شهر، بسیار طویل و شکل آن متناسب با ساختار زمین، مارپیچی بود. در این حفاریها بهجز زیگورات که بنای مذهبی ویژه سومریان بود و سبک معماری بینالنهرین باستان هماهنگی داشت، بناهایی با ویژگی منحصربهفرد کشف شد که آنها را میتوان بناهای کاسی تلقی کرد (مورتگات، 180:1377).
آنچه امروز از زیگورات باقی مانده است، تقریبا در مرکز کل محوطه ویرانشده قرار دارد، درحالیکه خود معبد در جنوب شرقی آن تپه A با توده خشتی در سمت غرب آن و کمی دورتر در سمت غرب تل ابید و بقایای کاخ واقع شده است. همه آنها از مشخصات ویژهای برخوردارند. حتی معبد شرقی زیگورات، در مرکز بخشی مانند اتاق مقدس معبد ندارد. برج مرکزی ساختهشده از خشت مشکل کاملا لاینحلی است. این برج بین حیاطهای مرکزی و شمالی قرار دارد و فقط معابر باریکی آنها را از هم جدا میکند. این برج، برخلاف آنچه حفاران در ابتدا تصور میکردند، زیگورات نیست، زیرا کمی دورتر در غرب، روی تپه A برج مشابهی از خشت و روی آن بقایای پی بناها حاکی از تمایل مشابهی است به برپاکردن معبدی روی سکو، شبیه آنچه در «ادوبلالماه» کوری گالزو اول در اور به آن اشاره شد (مورتگات، 180:1377).
پیکرتراشی و نقاشی دوره کاسیها
1 پیکرههای سهبعدی کاسیها: درحال حاضر فقط براساس مدارک مستندی که از تعدادی قطعات دیوریت و بقایای یک کتیبه بسیار ظریف سومری در کوری گالزو به دست آمده است، میتوان به وجود این هنر مهم پی برد. از این مدارک فقط وجود پیکره نشسته این پادشاه را ثابت کرده است و درمورد جزئیات سبک آن بر اطلاعات ما نمیافزاید.
از سوی دیگر، سر مردی تقریبا نصف اندازه طبیعی و از گل پخته اطلاعاتی درمورد ویژگی پیکرتراشی آنها به دست میدهد. حالت چهره با استفاده از رنگ سیاه و قرمز زندهتر بهنظر میرسد. پیکرتراشی کاسیها با خلق مجسمه کفتار از محوطه دور کوری گالزو مبادرت ورزیده برای نیل به حقیقت نیز از همان شیوهها استفاده کرده است (همان منبع).
2 نقاشی دیواری از دوره کاسیها یا بابل میانه: کوری گالزو سنت کهن نقاشی دیواری را که آخرینبار در دوره بابل قدیم در ماری بررسی شد، به کاخ خود انتقال داد. فن آن تحول چندانی نیافته است. نقاشی هنوز با رنگهای قدیمی، سیاه، سفید و قرمز بر روی ملاط قطور گل و گاهی روی گچ کشیده میشد. در بخشهای قدیمتر کاخ در تل ابید در لایههای l-lv ابتدا برای تزئین تنها از طرحهای هندسی استفاده میشد. در دوره آخر کاسی، در زمان فرمانروایی مردوک آپال ایدینا به نقاشیهایی میرسیم که با نقاشیهای دوره بابل قدیم و آشور میانه و جدید تفاوت دارد. ردیفی از مردانی که احتمالا صاحبمنصباند، درحال راهرفتن ورود به کاخ یا خروج از آن برای انجامدادن امور شغلی هستند (مورتگات، 186:1377).
در این نقاشیها با دو نقش روبهرو میشویم: مردی با لباس بلند و بدون کلاه که موهای بلندشان تا کمر آویزان است و نواری به دور سر بستهاند. ریش بلند آنها شباهت زیادی به ریش سردیس منقوش از گل پخته دارد. دیگری، مردانی که کلاه فینهای بر سر و لباسی بلند با کمر یا شال پهن به تن دارند. از پهلوی راست آنها نوار پهن شرابهداری در قوسی ملایم به سمت پایین و چپ ادامه مییابد و جلو دامن لباس را تزئین میکند. آنها مردانی کوتاه و تنومندند (مجیدزاده، 138:1380).
3 نقوش برجسته دوره کاسیها در بینالنهرین: مشخصترین اثار باقیمانده هنری از دوره کاسیها در بینالنهرین، کودودوها یا سنگهای تعیین مرز هستند. این اصطلاح نخستینبار در دوره کاسیها بهکار برده شد و آن سنگ بیضیشکل یا ستونمانندی است که متن فرمان عطیه شاهی بر آنها نوشته میشد. کودورو نوعی سند مالکیت بهحساب میآمد که پادشاهان و گاه صاحبمنصبان عالیرتبه آن را صادر میکردند و در آن اعطای قطعه زمینی خاص همراه با معافیت از پرداخت بعضی مالیاتها و برقرارشدن مجدد دریافت برخی خدمات به شخصی خاص رسما اعلام میشد. به نظر میآید که کودوروها را در املاک و زمینهای اعطایی برپا میکردند، اما نسخهای از آن را بهصورت الواح گلی در معابد نگاه میداشتند (مجیدزاده، 138:1380).
کودوروها، نخستین آثار هنری فرهنگ و تاریخ خاور نزدیک باستان که در اروپا شناخته شدهاند، بهشمار میروند. آنها با مفهوم مرز که در نام کودورو نهفته است و در ذهن با ستونهای سنگی دوران باستان ارتباط مییابد نقاط اشتراک بسیار کمی دارند. اهمیت واقعی رسمی و تاریخی آنها بیشتر به متن کامل کتیبه میخی که تمام بخش اصلی سطح را پوشانده است، بستگی دارد تا به نقوش برجسته مذهبی – نمادین با اسطورهای – تاریخی که با شیوهای بسیار هنرمندانه حکاکی شده است (مورتگات، 186:1377).
منابع:
امیدواری، سیمه و همکاران، ۱۳۹۳، گذری بر میراث معماری عراق، قم: نشر مجمع ذخائر اسلامی
آژند، یعقوب، ۱۳۹۰، تاریخ هنر باستان، تهران: سمت
بهزادی، رقیه، ۱۳۸۷، قومهای کهن در قفقاز و بینالنهرین و هلال حاصلخیزی، تهران: نشر نی
بهمنش، احمد، ۱۳۸۵، تاریخ ملل قدیم آسیای غربی، تهران: دانشگاه تهران
پارو، آندره، ۱۳۹۱، سومر و اکد، ترجمه صراف وایکائی، تهران: سمت
دوبلوس، لوکاس؛ دراسپک، وان، ۱۳۷۹، دیباچهای بر جهان باستان، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران: ققنوس
کینگ، لئوناردو، ۱۳۷۸، تاریخ بابل از تأسیس سلطنت تا غلبه ایرانیان، ترجمه رقیه بهزادی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی
مجیدزاده، یوسف، ۱۳۷۶، تاریخ و تمدن بینالنهرین، جلد سوم، تهران: مرکز نشر دانشگاهی
مورتگات، آنتون، ۱۳۷۷، هنر بینالنهرین باستان، ترجمه: زهرا باستی و محمدرحیم صراف، تهران: سمت
ولایتی، رحیم، ۱۳۹۴، باستانشناسی و هنر بینالنهرین در دوران تاریخی، تهران: مجمع ذخائر اسلامی