در انتهاى صف
مردم ایران، بسیاری از آنها که به پزشکیان رأی دادند و احتمالا بسیاری از آنها که رأی ندادند، احساس میکنند از روی گودالی مهیب پریدهاند، اما هنوز خطر سقوط در آن گودال به تمامی از بین نرفته و هرلحظه امکان سقوط هست.
مردم ایران، بسیاری از آنها که به پزشکیان رأی دادند و احتمالا بسیاری از آنها که رأی ندادند، احساس میکنند از روی گودالی مهیب پریدهاند، اما هنوز خطر سقوط در آن گودال به تمامی از بین نرفته و هرلحظه امکان سقوط هست.
بسیاری از مردم در آخرین لحظات دریافتند که چارهای جز انتخاب ندارند. دریافتند آنکه انتخاب میکنند ضرورتا مطابق ایدئالهای ایشان نیست و بخشی از سیستمی است که مثل ایشان یا مطابق سلیقه ایشان نمیاندیشد و سخن نمیگوید و حتی لباس نمیپوشد.
اما وقتی به این درک رسیدند که بیطرفی میان نیروها، معنایی جز طرف فاجعه را گرفتن نیست، گمان کردند به درک بالاتری از سیاست رسیدهاند؛ سیاستی که مستقل از اراده و آرزوهای ایشان و حتی مستقل از اراده فردی است که انتخاب میشود. تصور کردند ادراک این موضوع که فرد مقهور شرایط است و نه برعکس، نشانهای است از ارتقای تصورات سیاسی ایشان، درست یا غلط!
همین مردم و بسیاری از آنها که رأی ندادند، با رأی بسیار لغزنده پزشکیان (تنها با تفاوت 900 هزار نفر در مرحله اول)، چراغ امیدی در دلهایشان روشن شده است؛ چراغی که با کورسویی ضعیف ممکن است با هر بادی خاموش شده و به قعر گودال فرو بیفتد. اینها با چشمانی نگران شاهد لحظهبهلحظه رفتارهای رئیسجمهور منتخب هستند. میفهمند که رفتار او با بخشهایی از جامعه که نورچشمبودن عادت ایشان در دهههای اخیر بوده است، محتاطانه است و میکوشد از هر تندروى و رنجاندن کسانى که هنوز اهرمهای کشور را در دست دارند، پرهیز کند؛ یا خوشبینانه این رفتارها را به این حساب میگذارند.
بسیاری از آنها که به ایشان رأی دادهاند و بخشهای مهمی از کسانی که رأی ندادهاند، سالهاست به جایگاهی در سایه عادت کردهاند. آنها حتی در انتهای صف توجهشوندگان رئیسجمهور نیز نایستادهاند تا آن زمانی که رئیسجمهوری که با خون دل بسیار و علیرغم دشنامهای برکشیده از دو سو انتخاب کردهاند، چون ایشان سخن بگوید، به جاهایی که میروند برود و از آرزوهای ایشان بگوید، انتهاى همه صفوف جایگاه همیشگی ایشان است؟ خیر! بسیارى از کسانى که به ایشان رأی دادهاند و بسیاری دیگر که رأى ندادهاند، با وجود مشکلات بسیاری که دارند، براى خود چیزى نمیخواهند.
فاصله عظیم بین کشورشان با کشورهای مجاور، مقایسه فرودگاه امام با فرودگاه استانبول و دوبى با درهای که دهانش هرروز گشادتر میشود، زخم بدون مرهم دلهاى ایشان است و رنجى که هرروز مردم حتی مردمی که بخشی از آنها به هر دلیل به طرف مقابل رأی دادهاند.
بسیاری از آنها که به پزشکیان رأی دادهاند و بسیاری که اساسا رأی ندادهاند، حتى در آخر صف هم نیستند. برایشان مهم نیست رئیسجمهور منتخب کجا میرود و چه کار میکند و با چه کسی ملاقات میکند و حتی از چه شیوههایی برای دلبری استفاده میکند؛ سینه میزند یا زنجیر، با مداحان دیدهبوسی میکند یا در بحبوحه انتخابات برای خرید به بقالی میرود یا... . آنها که حالا با احتساب تمام ایرانیانی که در اقصینقاط دنیا پراکندهاند، قطع نظر از کیفیت و ارزش بالایی که دارند، از نظر تعداد هم اکثریت عظیمی هستند که میتوانند و باید «ایران آینده» را بسازند.
مدرنترین و دانشبنیانترین مردم منطقه که «ایران نوین» الان تنها در اذهان و رؤیاهای آنها به زندگی خود ادامه میدهد، با اضطراب و نگرانی، اما در سایه، انتظار روزی را میکشند که درنهایت او به وعدههایش، پیوستن به افایتیاف و ادامه برجام، خروج کشور از انزوای بینالمللی که هر مشکلی در کشور به آنها منتهی میشود و خروج فلاکتی که همین الان هم هست اما در انزوا بدتروبدتر خواهد شد، صورت تحقق ببخشد.
همه میدانند!