نشست هماندیشی «شرق» درباره سیاست، اجتماع و تغییر رویکردها
ضرورت تغییر
دولت چهاردهم در میان بیم و امید به میدان آمد. آنهم زمانی که به نظر میرسید دیگر روزنهای برای اصلاح وجود ندارد. بسیاری بر این باور بودند و هستند که پافشاری بر اصلاح بیهوده است. در مقابل کسانی هم بودهاند که اعتقاد داشتهاند راه چاره را باید در اصرار به اصلاح جستوجو کرد. خاصه کارشناسانی که سرد و گرم روزگار بسیار چشیدهاند و حتی در گذشته بیش از دیگران با آنان بیمهری شده است و اگر قرار بر تلافی بوده باشد، آنان بیش از دیگران شرایط عناد با وضعیت موجود را دارند.
احمد غلامی:دولت چهاردهم در میان بیم و امید به میدان آمد. آنهم زمانی که به نظر میرسید دیگر روزنهای برای اصلاح وجود ندارد. بسیاری بر این باور بودند و هستند که پافشاری بر اصلاح بیهوده است. در مقابل کسانی هم بودهاند که اعتقاد داشتهاند راه چاره را باید در اصرار به اصلاح جستوجو کرد. خاصه کارشناسانی که سرد و گرم روزگار بسیار چشیدهاند و حتی در گذشته بیش از دیگران با آنان بیمهری شده است و اگر قرار بر تلافی بوده باشد، آنان بیش از دیگران شرایط عناد با وضعیت موجود را دارند. اما اینگونه نکردند و پای کار ایستادند. «شرق» نیز تلاش دارد در وضعیت موجود از مسیرهای واقعگرایانه و ممکن تغییر ایجاد کند. برای همین از کارشناسانی که به این دیدگاه نزدیک بودند دعوت کرده است و آنها دعوت روزنامه را پذیرفتند. «شرق» تصمیم دارد با آغاز دوره جدید سیاست در ایران، نشستهای هماندیشی برگزار کند تا از میان راههای رفته و نرفته مسیری تازه را پیشروی دولت و جامعه باز کند. همین نکته است که «شرق» و کارشناسان را به یکدیگر نزدیک میکند، باور به دستیابی به راههای بهتر و پیشنهاد آن به جامعه و دولت بدون هیچ اصراری برای پذیرش آن. نقطه اشتراک این جمع یک نکته اساسی است؛ ما به ضرورت تغییر باور داریم، تغییر در رویکرد در همه سطوح. در نخستین نشست هماندیشی «شرق»، مقصود فراستخواه، محسن گودرزی، داریوش رحمانیان، محمدعلی سبحانی و حجت میرزایی حضور داشتند.
پایان زبان یوتوپیک
مقصود فراستخواه، پژوهشگر علوم اجتماعی باور دارد اگر برای تغییر کانونِ بحث ما دولت باشد، باید به نکاتی اشاره شود که بهطور خاص عملکرد دولت را مورد ارزیابی قرار دهد، اما اگر کانون بحث رسانه است، باید از منظر دیگری به موضوع پرداخت. آنچه مسلم است برای دقت در بحث نیاز به زبان فنی داریم. فراستخواه معتقد است موضوع بحث، محتوا و کانون آن را روشن میکند. او میگوید: «برای دقت در بحث باید زبان فنیتری داشته باشیم و به همین دلیل شاید کانونیکردن مسئله فرق دارد که صورتبندی ما براساس دولت باشد یا اجتماعات سیاستساز که میخواهند سیاست تولید کنند. بنابراین به نظرم باید درنگ مجدد کنیم که تأکید ما بر دولت است یا رسانه. اگر در مورد رسانه باشد، اینجا ما میتوانیم درباره بازنمایی جامعه رسانه حرف بزنیم؛ اینکه چطور روایت تولید کند. به جامعه مراجعه کند، چه زبانی داشته باشد، چه شواهدی را مطرح کند. من معتقدم ما به نسل رسانههایی نیاز داریم که زبان انضمامیتری داشته باشند. در جامعه ما بیشتر زبان ایدئولوژیک و یوتوپیک و کلیگویی مطرح است. اگر همین زبان قدیمی در رسانهها تکرار شود، نمیتواند جوابگو باشد».
فراستخواه نگاهی انتقادی و اصلاحگرایانه به سیاست و اجتماع دارد. او در مقدمه کتاب «کنشگران مرزی» مینویسد: «بله مطمئنا ما همچنان نیاز به نقد و تحلیل داریم تا کاستیها و محدودیتها را بکاویم ولی در نظریه عقبماندگی نیز چنان فرو نغلتیم که گویی هیچ ظرفیت بالقوه یا بالفعل یا جا پایی برای بهبود و توسعه و رهایی در ایران نداریم». از همین منظر میتوان گفت فراستخواه با آگاهی بر مصائب و مشکلات همچنان باور دارد ایران قادر است گامهایی به سوی توسعه و ترقی بردارد. او در ادامه حرفهای خود در نشست «شرق» میگوید: «بهتر است هر موضوعی که مطرح میشود با کشورهای در حال توسعه تطبیقی داده شود که آنها در مورد این موضوع چه کار کردهاند. باید شواهد زیادی داشته باشیم تا دقیقتر چگونگی ورود به مسئله و حل آن را بررسی کنیم. بنابراین به نظرم این تفکیک که دولت را کانون بحث قرار دهیم یا رسانه را، معنادار است. مسائل مشترک است ولی رویآورد ما به مسئله و انتخابها، صورتهای بحث و شواهدی که میچینیم فرق دارد. مسئلهمندی این دو رویکرد و اطلاعات و استدلالها متفاوت است». فراستخواه بر نکته درستی تأکید میکند. برای هر تغییری باید تغییردهنده خودش اهل تغییر باشد، خاصه اگر این تغییرگر رسانه باشد.
گفتمانسازی رسانهها
داریوش رحمانیان، مورخ و کارشناس مسائل اجتماعی و سیاسی ایران، با استقبال از گفتههای فراستخواه به دوره پهلوی اول بازمیگردد و نقش و اثرگذاری رسانهها را در آن دوره بیبدیل ارزیابی میکند. او باور دارد برخی رسانهها در ایجاد گفتمان مشت آهنین رضاشاه تأثیر بسزایی داشتهاند: «شما میبینید رسانهای مانند ستاره ایران یا مرد آزاد چقدر در جابهجایی گفتمانی جامعه ایران و فراز آمدن رضاخان مؤثر است». اما رحمانیان اوج اثرگذاری رسانهها را بهدرستی در دوره مصدق عنوان میکند و باور دارد این رسانهها بودند که دولت ملی مصدق را هژمونیک کردهاند: «در دهه بیست پارهای از رسانهها در تسلط گفتمان جنبش ملی نقش بسزایی داشتند و سرانجام مصدق چهرهای هژمونیک میشود. مصدق که همینطور بالا نیامد، حتی وقتی به او پیشنهاد دولت دادند به این امید بودند که نمیپذیرد. نقش رسانهها در این زمینه مؤثر بود. رسانههایی که توانستند این گفتمان قدرتمند را بسازند و مصدق را به چهرهای فرهمند تبدیل کنند». رسانهها با بازنمایی درست وقایع و اعتقاد و اعتماد به چهرهای ملی همچون مصدق روایتی درخور ساختند. همین امر نشانگر اهمیت روایتگری است که ابزار کلیدی رسانه است.
داریوش رحمانیان در کتابِ در دست انتشار «تاریخ دیدمانی» میگوید: «بارها و سالها عرض کردهام اگر از بنده بپرسند بزرگترین سرمایه ایران، ایرانزمین و ایرانیان چیست نمیگویم نفت و گاز، کوه البرز، دریای مازندران، دریای پارس و این داشتههای مادی، منابع و معادن، بلکه میگویم بزرگترین سرمایه ایران خود ایران است. مفهوم ایران و روایت ایران است». اینکه ما چگونه ایران را روایت کنیم و روایت ما در مواجهه با روایت کشورهای دیگر در چه موقعیتی قرار بگیرد، بیش از هر چیز اهمیت دارد. حتی این روزها رسم است که جوانان را سرمایه کشور میدانند، جوانانی که قرار است آینده ایران را بسازند. اما همین آینده نیز به روایتی نیاز دارد که دست بالا را داشته باشد. اگر قرار است ایران در نبردی پیروز شود آن نبرد بیش از هر چیز جنگ روایتها است. این روایتها هستند که تصویری اثرگذار از ما به جهان نشان خواهند داد. داریوش رحمانیان درباره حل مصائب و مسائل داخلی ایران معتقد است: «ما باید مسائل را در دو دسته بررسی کنیم: یکی بحثهای کلیدی مانند شکاف دولت-ملت، شیوه حکمرانی، ضعف گفتمانی، بحرانهای اجتماعی، مسائل جمعیتی، فقر و... و بخشی هم مصداقیتر در مورد مسائلی که رسانه میتواند برای آنها برنامهریزی کند و سروصدا راه بیندازد».
از دیدِ رحمانیان، یکی از مشکلات عمده ما رویکردمان به مسائل کلی است. او از ژانری در نوشتههای اصلاحی میگوید که از قرن نوزدهم پیدا شد؛ «چه باید کردها» که برخی از نوشتههای شریعتی نمونه وطنی آن است. ژانری که برخی فرمالیستهای روسی با اندیشهها و آرمانهای خود باب کردند. اما رحمانیان معتقد است «چه نباید کرد»ها یا «چه نباید گفت»ها مهم است: «یعنی ما از چه چیزهایی گسست کنیم و درس بگیریم که تکرار نکنیم. دولت آقای پزشکان باید نماینده گسست از برخی گفتارها و کردارها شود».
او همچنین به بیماری مدرنی به نام دولتمحوری در ایران اشاره میکند که البته ریشههای قدیمی دارد و میگوید: «انگار دولت امالمصائب و حلال همه مشکلات است. این اصلاً در فرهنگ ما نبوده. ۱۵۰ سال پیش در ایران چنین تصور و توقعی از دولت نداشتهاند. البته درست است که این مسئله جهانی است و به طور کلی فرایند لویاتان و دولت مدرن این بوده که چنین نقشی به دولت داده است. این بیماری مدرن دولتمحوری آسیبهای متعددی دارد. یکی از پیامهای اثر درخشان «کنشگران مرزیِ» دکتر فراستخواه همین است که تصور نکنید دولتی باید باشد تا همهچیز را از آن بخواهید. کنش اجتماعی یعنی کنش مرزی. الان ما مسئله قومیتها را داریم که باید آنها را با نگاه میانفرهنگی و بهعنوان فرصتهای جامعه و زایندگی این فرهنگها دید. اگر بخواهیم مشکلات ایران را دستهبندی کنیم به نظر من یکی از مهمترین آنها در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی است. حدود دو یا سه دهه است که ژانری در پژوهشها و اندیشهورزی در حوزه سیاست و دیپلماسی ایجاد شده با عنوان دیپلماسی عمومی (Public diplomacy) و دیپلماسی فرهنگی (Cultural diplomacy) که ما از آن بیخبریم و در این حوزهها کار نمیکنیم. روابط که فقط در سطح دولت و روابط خشک رسمی نیست، روابط فرهنگی و دادوستدها هم هست که از قضا ما در این حوزه بسیار قدرتمند هستیم. ایران عزیز ما در این حوزه میتواند در اوج قدرت باشد اما اینطور نیست، چون گفتمانش وجود ندارد. غیرممکن است کسی بتواند بدون توجه به جایگاه پویا و تاریخمند ایران در سیاست بینالملل و منطقه درباره سرشت و سرنوشت تجدد و توسعه و نوسازی در ایران بیندیشد، سخنی بگوید، طرحی بدهد، راهی بگشاید و برنامهای پیشنهاد دهد».
تغییر توازن نیروهای اجتماعی
محسن گودرزی، جامعهشناس پیش از این درباره خطراتی که جامعه ایران را در ابعاد مختلفی تهدید میکند هشدار داده بود. کتاب «چه شد؟ داستان افول اجتماع در ایران» گواهی بر این مدعاست. او در این کتاب بیش از هر چیز به سرمایه اجتماعی ایران توجه دارد. حتی دولت را نیز در مواجهه با ملت ارزیابی و ارزشگذاری میکند. در کتاب «چه شد!»، عبدالمحمد کاظمیپور و محسن گودرزی، نگاهی انتقادی به سرمایه اجتماعی ازدسترفته ایران دارند. آنان ازجمله کارشناسانی هستند که وضعیت کنونی ایران را با آمار و اعداد و ارقام در این کتاب تحلیل کرده و پیشبینی کردهاند: «در ایران افراد بهجای تلاش برای به حرکت درآوردن نظام سیاسی حاکم خود به راه افتادند تا از طریق مهاجرت خود را از سیطره نظام سیاسی خارج کنند... این انقلاب خاموش خبر خوبی برای جامعه ایران نیست، چراکه در نتیجه آن این جامعه ظرفیتهای بزرگی را از دست داده است. ادامه این مسیر ادامه حیات جامعه را بهمثابه جامعه مختل کرده و امکان کارکرد آن بهمثابه یک ملت-دولت را روزبهروز بیشتر تحتالشعاع قرار میدهد». اگر محسن گودرزی در گذشته زنگ خطر برای جامعه ایران را در ابعاد گوناگون به صدا درآورده است، اینک در آستانه دولت مسعود پزشکیان راهکارهایی برای تغییر ارائه میدهد.
او میگوید: «ابتدا باید مشخص کنیم ما در چه شرایطی هستیم و موقعیت جامعه ما چگونه است. این شرایط نیاز به ارزیابی بر اساس شواهد دارد. ما باید تصویری از وضعیت جامعه ایران داشته باشیم که دستکم در انتخابات همیشه خودش را نشان داده است. چون تصورم این است که اغلب افراد دارند بر اساس مدلهای گذشته درباره وضعیت جامعه صحبت میکنند. در حالی که فکر میکنم نشانههایی از تغییر توازن نیروهای اجتماعی و سیاسی هم دیده میشود و باید تصویری داشته باشیم که بدانیم این توازن به کدام سمت حرکت میکند». بنابراین گودرزی فکر میکند که بهجای اینکه مخاطب خود را دولت قرار بدهیم و با دولت حرف بزنیم، بیشتر باید نیروهای اجتماعی را خطاب قرار داد و توان این نیروها را ارزیابی کرد. و میگوید: «آنچه مهم است نوع نگاهی است که جامعه مدنی و نیروهای اجتماعی به مسائل موجود دارند. بهعنوان مثال در فضای فرهنگی در حوزههای مختلف، سینماگران و نویسندگان و هنرمندان همه میخواهند دولت کاری انجام دهد، اما از طرفی باید دید خودشان چهکار میتوانند کنند که این فضا باز شود. بعضی مسائل وجود دارد که گویا نوعی گرهخوردگی پیدا کرده است: از یک طرف ما با وضعیتی روبهرو هستیم که دیگر نمیتوانیم با نگاههای پیشین که به زیرورو کردن و تغییرات ساختاری باور داشت، پیش برویم و باید کمی میانهرو و معتدل باشیم و در حوزه عمل باید محدودیتها را بپذیریم. اما از طرف دیگر مسائلی هست که چنان جای نیروها را تغییر داده که دیگر نمیتوانند مثل گذشته عمل کنند. مثلا در حوزه سینما، تولیدکنندگان فیلم و کارگردانان و هنرمندان و بدنه سینما با مسئلهای مواجه هستند که بحث حجاب را چه کنند. خب حالا اگر تصور ما این باشد که وزیری روی کار میآید که میتواند این مسئله را حل کند، تصور نزدیک به واقعیت نیست. حتی در زمانی که در دولت آقای خاتمی، وزارت ارشاد گامهایی برداشت، به خاطر فشاری بود که در جامعه وجود داشت. مسئلهای که به وجود میآمد، بدنه جامعه واکنش نشان میداد. بنابراین میخواهم بگویم باید تصویر و نقشهای که نیروهای اجتماعی دارند روشن شود. باید جامعه مدنی را مخاطب قرار داد، با دولت خیلی نمیتوان حرف زد. اگر هم قرار است حرفی به دولت زده شود باید بهمیانجی جامعه مدنی انجام شود. مسائل دولت کارشناسی نیست، با دولت باید با زبان سیاسی و اجتماعی حرف زد. بنابراین باید این بحثها را تعقیب کرد. اگر من بخواهم بگویم از لحاظ سیاست اجتماعی روی چه نکاتی میتوان تأکید کرد، یکی از اموری که کمک میکند، وضعیت آقای پزشکیان و سبد رأی او است که دو پایگاه دارد و بخشی از آن در نیروهای اصولگرا و سنتی جامعه است و بخشی از آن هم در بخش ناراضی و تحولخواهِ جامعه است. به نظرم کانونِ سیاست اجتماعی که الان در ایران بیشتر دارد تعقیب میشود، سبک زندگی و خواستههای مربوط به آن است که مسائل واقعی هم هست و باید به آن پرداخته شود. مواردی وجود دارد که سریع میتوان واکنش نشان داد و اقدام عملی انجام داد که دولت بتواند ارتباطش را با بدنه اجتماعی و پایگاه رأیش که لاغر و ضعیف است تقویت کند. اما سیاست اجتماعی را نباید به این حوزه محدود کرد. همین انتخابات نشان داد بخشی از گروههای اجتماعی هستند که نتوانستند آنها را پای صندوق رأی بیاورند؛ سه بلوک رأی در بدنه اجتماعی یعنی جوانان، زنان و قومیتها بهرغم همه شعارها و مواضعی که گفته شد، میزان مشارکتشان مثل دورههای گذشته نبود. اما بخشی آمدند که بازتابی پیدا نکرد و آن، گروههایی بودند که به لحاظ اقتصادی در موقعیت ضعیف بودند. بخشی از طبقه متوسط که سقوط کردند و بخشی هم از طبقه فرودست بودند. بهعنوان مثال آقای پزشکیان در اطراف تهران که کانون اعتراضات سال 98 بود، رأی بالایی داشت که این نشان میدهد با این مناطق توانسته ارتباطی برقرار کند. بنابراین نباید سیاست اجتماعی را به سبک زندگی محدود کرد و باید به این گروهها توجه کرد که هم میتوانند پایگاه رأی ایشان باشند و هم میتوانند بخشی از پایگاه حریف را جدا کنند. در عین حال که مسئله تعادل اجتماعی و سیاسیِ جامعه ایران بستگی دارد به اینکه فرایند ادغام اجتماعی برای این گروهها طی شود. وگرنه همیشه کسی در خانه سیاست هست که در باز کند تا اینها را داخل بیاورد. تجربه هم نشان میدهد که گروههای افراطی و تندرو نسبت به گروههای تحولخواه استعداد بیشتری دارند تا نظر اینها را جلب کنند. در نتیجه فکر میکنم خوب است که به بحث سیاست اجتماعی به این صورت پرداخته شود و موضوعات مختلف آن مطرح شود تا جامعه مدنی و نهادهای مرتبط با آن درگیر شوند و به سمت سیاست اجتماعی کارآمدتر و مؤثری سوق داده شوند».
فقدان گفتمان دولت
حجت میرزایی، اقتصاددان نگاهی دولتمحور به مباحث طرحشده در جلسه دارد. او میگوید: «ارزیابی من این است که دولتها شاید بعد از دولت آقای خاتمی، فاقد تئوری و گفتمان بودهاند. البته احمدینژاد چارچوب ذهنی نسبتا روشنی داشت، ولی مبنای نظری معتبری پشت آن نبود. شاید رهیافتی خیلی کاریکاتوری و عملگرا از تئوری وابستگی بود و سعی میکرد برمبنای آن رفتار کند. اما در عمل وقتی با درآمد ارزی عظیم مواجه شد، همهچیز بر باد فنا رفت و سازوکاری شکل گرفت که زمینهساز فساد بزرگ و سقوط آزاد حکمرانی اقتصادی و فروپاشی بنیانهای تولیدی و نیز سرکوب طبقه متوسط شد. بعد از آن هم که گفتمان بهکلی گم شد. در دولت پزشکیان باز مهمترین ضرورت دستیابی به یک گفتمان توسعه اقتصادی روشن و برخوردار از چارچوب نظری است. آقای پزشکیان باورهای عمیقی به ضرورت بهبود حکمرانی یعنی شفافیت، پاسخگویی، مسئولیتپذیری و ثبات دارد. وی کاهش نابرابری و تبعیض را یک هدف مهم خود تعیین کرده است. باورهای عدالتطلبانه دارد، از رفع تبعیض و عدالت و یکیکردن سفره همه شهروندان صحبت میکند، یا سایر مفاهیمی که به چارچوب نظری حکمرانی خیلی نزدیک است، شفافیت، پاسخگویی و قانونگرایی دولت مفاهیم اصلی تئوری حکمرانی هستند، اما همین گفتمان در مرحله بعد نیازمند سامان و سیاستگذاری روشن و معنادار است». میرزایی با انتقاد از سیاستگذاری و سیاستگذاران در گذشته بر این باور است که سازمان برنامه قادر است با دامنزدن به گفتوگوها مابین کارشناسان، موجب شکلگیری تئوریهایی شود که میتوانند به عمل درآیند. او اعتقاد دارد برای تحقق این منظور ما به سه سطح کارشناسی نیاز داریم: «سطح استراتژی، کارشناس سیاستگذار و تکنیسین یا فنورز. از زمان آقای خاتمی به بعد کسانی که در سازمان برنامه حضور دارند فنورزها هستند که در موقعیت استراتژیک نشسته و استراتژیستهای نظام شدهاند و ممکن است مدلسازها و برآوردکنندههای خوبی باشند. جای استراتژیستها در نظام سیاستگذاری خالی است. در دوره خاتمی گفتوگوهای اجتماعی شکل گرفت اما بعد فروکش کرد. امروز در سازمان برنامه و جاهای دیگر اصلا این تئوریها وجود ندارد، چیزی که ما نیاز داریم تئوری دولت است؛ اینکه کارکرد دولت در این سیستم چیست و بازنویسی رویکرد سهجانبهگرایی که تکلیف دولت، بازار و جامعه مدنی یا سیاست، اقتصاد و اجتماع را تعیین کند».
میرزایی با تأکید بر اولویتها در سیاستگذاری و رسانهایشدن آنها باور دارد دولت باید حساسیت بسیاری در این مورد به خرج دهد. اولویتها را میزان اثرگذاری آنها در اقتصاد تعیین میکند. اولویت این است که بدانیم نظام حکمرانی قرار است چگونه کار کند و چگونه میتواند سیستم را شفاف کند. اینها مسئله اصلی دولت هستند. حجت میرزایی با انتقاد از برخی اقتصاددانان که همواره در حاشیه دولت به حیات خود ادامه میدهند، میگوید: «در اقتصاد هم همیشه عدهای هستند که پولی میگیرند و هر عددی بخواهند درمیآورند. مسئله اصلی این است که اساساً نظام سیاستگذاری چگونه است. در چه فرایندهایی سیاستها اتخاذ میشوند. در پستو و پشت درهای بسته یا در فرایندهای گفتوگوهای اجتماعی. مسئله مهم دیگر اینکه فرض کنید آنچه در دستور کار دولت است، یعنی رفع تحریمها، اتفاق نیفتد یا دو سال طول بکشد تا به نتیجه برسد، چطور قرار است اقتصاد را اداره کنیم. باید پلن B داشت اما اینکه در ذهن خودشان چیزی هست یا نه نمیدانم. بنابراین در حوزه اقتصاد مسئله اصلی اینهاست: تئوری دولت، نظام سیاستگذاری و اینکه اولویتها در شرایط مختلف با سناریوهای مختلف چیست». میرزایی معتقد است دولت پزشکیان بهترین فرصت برای دامنزدن به گفتوگوهای توسعهای است، اما این گفتوگوها هنوز پا نگرفته است.
رفع تحریمها در اولویت است
محمدعلی سبحانی، کارشناس مسائل خارجی، باور دارد سیاست خارجی و سیاست داخلی امروزه رابطهای تنگاتنگ دارند. او بر رفع تحریمها اصرار دارد و میگوید اگر تحریمها برداشته نشود یا ما به سمت رفع تحریمها حرکت نکنیم، به طور جدی نمیتوانیم اهدافی را که انتخاب کردهایم به سرانجام برسانیم. سبحانی میگوید: «سیاست خارجی یعنی در دنیایی که جهانی شده، برای مردم کشورت بهاندازه مردم سوئیس فرصت فراهم کنی و از فرصتهایی که وجود دارد استفاده کنی و بهاندازه مردم آلمان از تواناییهای مردمت برای توسعه و بهبود سفره و سایر نگرانیهای جامعهشناسان بهره ببری. دولت پزشکیان، دولت خاصی است و شرایط جامعه و کشور هم خاص است. این دولت به نظر من به این دلیل دولت مهمی است و حساسیتهایش بالاتر از دولتهای دیگر است که آخرین فرصت به حساب میآید. در ایام انتخابات، یک شب دوستان تحریمی را به منزلم دعوت کردم، آقای پزشکیان را هم دعوت کردم که نیامد و بهجایش آقای ظریف آمد. بحث این بود که اینها را قانع کنیم که در دوره دوم رأی بدهند. بعد از این مگر میشود جامعه جوانی را که با ما بیگانه است قانع کرد».
سبحانی معتقد است اکنون دو گفتمان در جامعه شکل گرفته است، بنابراین مسئله مهم این است که برای دولت باید گفتمانسازی کرد. او سیاست خارجی را به مجموعهای از عملکردها وابسته میداند و میگوید کل سیاست خارجی معطل مجموعهای از تصمیمات است: «سیاست خارجی با توجه به جهانیشدن بین داخل و خارج است. قبلا میگفتیم سیاست خارجی امتداد سیاست داخلی است. اما الان ما میگوییم سیاست خارجی و سیاست داخلی روی هم تأثیر دارند و باید تأثیر متقابل را پذیرفت. اگر تأثیر متقابل را نپذیریم، به این مفهوم است که احیاناً میتوانیم از کنار یک مسیر اشتباهی بهراحتی عبور کنیم. بنابراین ضرورتهای سیاست خارجی باید در کنار سیاست داخلی و اقتصاد در نظر گرفته شود و رسانه هم باید این را تبیین کند. با اینهمه، بدون حل مشکل تحریمها امکان هرگونه پیشرفتی در سیاست خارجی وجود ندارد. اما معنایش این نیست که در مورد بقیه موارد حرف نزنیم. اتفاقاً هرگونه کار رسانهای برای بهبود اوضاع کار خوبی است. هم کمک به دولت است و هم تلاش اجتماعی است، اما نیاز اصلیاش تغییر رویکرد است. البته ارزیابی ندارم که اگر تغییر رویکرد را پررنگ کنید چه اتفاقی میافتد، به درد دولت میخورد یا نه، ولی تغییر رویکرد کار صحیحی است». سبحانی به نمونهای از تغییر رویکرد در سیاست خارجی نیز اشاره میکند که به دوران جمال عبدالناصر برمیگردد که پطرس غالی را برای مذاکره انتخاب میکند: «من کتاب خاطرات پطرس غالی در کمپ دیوید را میخواندم که اتفاقا به مرحوم هاشمی و جواد ظریف و چند نفر دیگر هم دادم. کتاب در مورد دورانی است که مصر به کمپ دیوید میپیوندد و زمینهایش را آزاد میکند. پطرس غالی میگوید در دفترم نشسته بودم، نخستوزیر با من تماس گرفت و گفت بیا اینجا. رفتم، گفت تو عضو هیئت مذاکرهکننده هستی. گفتم من در دولت نیستم، در دانشگاه تدریس میکنم. گفت تو وزیر مشاور در امور خارجه میشوی و به دولت میآیی و دستیار آقای سادات میشوی. غالی میگوید اولش خیلی تعجب کردم و فکر کردم که چرا من را انتخاب کرده است. وقتی به قدس رفتم و سر میز نشستم، آنجا دلیل انتخابش را فهمیدم. ناصر قبل از مذاکره با طرف مقابل و مطرحکردن تقاضایش، پیامی را به هیئت مصری میفرستد و هیئت مصری را بمباران میکند که باید طرز تفکرشان را تغییر دهند. من را انتخاب کرده بود، چون خالی از سیاست خارجی دوره عبدالناصر بودم. خالی از اینکه عرب یعنی دشمن اسرائیل. خالی از تابوی صهیونیستها. در زمانی که هرگونه گفتوگو و یا حتی یک جمله به نفع صهیونیستها موجب میشد مردم عادی نویسنده را دار بزنند. آنجا فهمیدم که او میخواهد تغییر رویکرد بدهد و برای تغییر رویکرد مرا انتخاب کرده است».
سبحانی میگوید آقای پزشکیان آدم شجاعی است و شاید هم جزو بهترین رئیسجمهورهای ما به لحاظ شخصی باشد، اما بدون تغییر رویکرد در همه ابعاد خصوصا در سیاست خارجی، هیچ اتفاق تازهای روی نخواهد داد. او البته تأکید میکند که این به مفهوم آن نیست که پایش و تلاش نداشته باشیم و کار نکنیم و پیشنهاد میدهد که رسانهها نگاهی کلی به وضعیت داخلی، اجتماعی، سیاسی و خارجی داشته باشند تا نیازها و اولویتهای کشور معلوم شود و پیرامون آنها بحثهایی در بگیرد. او میگوید بعد از تعیین این اولویتها و نیازها باید سعی کنیم این نکات را بر اساس مصلحت به دولت انتقال دهیم، تا دولت اگر در این مرحله موفق شد، چهار سال را هشت سال کند، تأییدیههایش را افزایش دهد و مردم را امیدوار کند، سفره و اقتصاد کشور را بهتر کند و از همه مهمتر رفع تحریمها است که حتماً باید اولین مورد باشد.