توسعه همکاریهای علمی و فناوری در روابط بینالملل
سفیران علمی
دیپلماسی علمی یک زمینه تحقیقاتی بهروز در دنیا است؛ این موضوع با تعداد فزایندهای از محققانی که هم از طریق مطالعه مسائل معاصر و هم با ارزیابی مجدد درگیریها و مذاکرات سیاسی گذشته، درحال پژوهش در این زمینه هستند، نشان داده شده است.
علی طهایی-عضو هیئتعلمی دانشگاه خوارزمی: دیپلماسی علمی یک زمینه تحقیقاتی بهروز در دنیا است؛ این موضوع با تعداد فزایندهای از محققانی که هم از طریق مطالعه مسائل معاصر و هم با ارزیابی مجدد درگیریها و مذاکرات سیاسی گذشته، درحال پژوهش در این زمینه هستند، نشان داده شده است. اگرچه محققان روابط بینالملل، مطالعات علم و فناوری، و مدیریت علم، درحال پژوهش در تاریخ علم و دیپلماسی هستند، با وجود این، هنوز مسائل زیادی در این رابطه و روشهایی که علم و فناوری به ابزاری در اداره امور خارجی تبدیل شدهاند، قابل درک است.
دیپلماسی علمی به عنوان یک فعالیت دیپلماتیک به تمرین استفاده از علم و فناوری در دیپلماسی برای تقویت گفتوگو و همکاری بین کشورها، افراد و سازمانها برای توسعه روابط بینالمللی اشاره دارد. بااینحال، دیپلماسی علمی فراتر از ایجاد روابط دوجانبه است و اغلب برای پیشبرد اهداف گستردهتر سیاست خارجی مرتبط با موضوعاتی مانند دموکراسی، خلع سلاح هستهای یا انرژی پاک استفاده میشود.
درحالیکه صلح و پیشرفت با وجود همکاریهای بینالمللی در علم حداقل از دهه 1940 مورد بحث قرار گرفته است، دیپلماسی علمی در دهه اخیر به عنوان یک رویکرد دیپلماتیک متمایز و قابل شناسایی برای پیشبرد اولویتهای سیاست خارجی در کشورهای پیشرفته استفاده میشود. با توجه به مطالعات، دیپلماسی علمی به صورت کلی به سه بخش عمده تقسیم میشود: نخست، علم در دیپلماسی، بر ارائه تخصص علمی برای تقویت سیاست خارجی تمرکز دارد. دوم، علم برای دیپلماسی، بر استفاده از همکاری علمی در روابط بینالمللی برای تقویت روابط دو یا چندجانبه بین دولتها تمرکز دارد. هدف سوم، دیپلماسی برای علم، تسهیل همکاریهای علمی بینالمللی است. این سه بعد، از این مفهوم کاملا تثبیتشده حمایت میکنند که سیاست دولت بر علم و فناوری تأثیر میگذارد. بااینحال، آنها مشخص نمیکنند که چه زمانی تعاملات علمی بینالمللی به دیپلماسی علمی تبدیل میشود. گسترش فناوری هستهای و جذابیت برای کنترل تسلیحات هستهای زمینههای تحقیقاتی ویژهای برای دیپلماسی علمی هستند. در این مطالعات، همکاری دوجانبه در علم اغلب به عنوان یک رابطه هژمونیک در یک محیط سیاسی دوقطبی توصیف میشود. دیدگاه دیپلماسی علمی این موضع را با تمرکز بر مذاکره و تعامل در علم به عنوان راههایی برای برقراری ارتباط در موقعیتهای سیاسی پرتنش، بهجای کنار هم قرار دادن درگیریهای هژمونیک، تغییر میدهد. این به درک دیپلماسی علمی به عنوان بیان قدرت نرم مربوط میشود. بررسیها نشان میدهد چگونه دیپلماسی از علم در درگیریهای سرزمینی استفاده میکند که دیپلماسی علمی به طور معمول درک نمیشود. بهطورکلی، قدرت نرم دیپلماسی علمی به نیات جهانی، غیرسیاسی و آرزوهای بشردوستانه ادعایی علم نسبت داده میشود. زمینه مشترک مذاکره توسط هاله جهانیبودن علم این است که چرا علم و دانشمندان میتوانند به عنوان کاتالیزور در اقدامات دیپلماتیک عمل کنند. بااینحال، تاریخ نشان میدهد که روش استفاده از علم در دیپلماسی با توجه به نیازهای ژئوپلیتیکی کشورها تغییر میکند. در دوران استعمار، علم و فناوری به عنوان ابزار نمادین تصاحب سرزمینی نقش مهمی ایفا کردند که از طریق آن کاشفان و استعمارگران گونههای زیستی جدید، پدیدههای ژئوفیزیکی و غیره را شناسایی و تجزیهوتحلیل کردند. از دریچه دیپلماسی علمی، روشن میشود که علم هنوز در درگیریهای سرزمینی مورد استفاده قرار میگیرد، اما به روشهای جدید توسط دولتها به کار میرود. در قرن اخیر، دولتها دیگر نمیتوانند با ادعای قلمروهای جدیدی که توسط دانشمندانشان کشف و توصیف شدهاند، گسترش پیدا کنند؛ در عوض، به اشتراکگذاشتن یا پنهانکردن دانش میتواند راههایی برای به دست آوردن یا حفظ نفوذ ژئوپلیتیکی باشد. در زمینه همکاریهای علمی اگر بهدرستی انجام شود، میتواند یکی از مؤثرترین روشها برای ازبینبردن برخی از علل جنگ باشد. تاکنون گفتمانهای علوم اجتماعی، بیشتر مطالعات دیپلماسی علمی را هدایت کردهاند و محققان مطالعات علم و فناوری از نزدیک دنبال میشوند. باید با وضوح بیشتری ببینیم که چگونه دانشمندان، به نمایندگی از دولت-ملتهای خود، در مورد روابط خارجی مذاکره کردهاند؛ بهویژه زمانی که دولت-ملتهای کوچکتر از دیپلماسی علمی برای پیشبرد اهداف خود مستقل از قدرتهای مسلط استفاده میکنند.
نمیتوان مرز محکمی بین تعاملات علمی بین دولتها و دیپلماسی علمی ترسیم کرد، یا حتی یک آزمون خاص برای تشخیص یکی از دیگری ارائه کرد. شیوههای دیپلماسی علمی به گونهای است که دانشمندان و مؤسسات ممکن است به طور غیرمستقیم از طریق انجمن یا مستقیما به عنوان فرستادگان دیپلماتیک درگیر شوند. بااینحال، صرفا به این دلیل که سیاست نظامی و دولتی بر علم تأثیر میگذارد یا برعکس، به این نتیجه نمیرسد که همه دانشمندان یا مؤسساتی که در سطح بینالمللی فعالیت میکنند، بهطور خودکار دیپلمات میشوند، حتی اگر برخی ممکن است در طول مسیر این کار را انجام دهند. با وجود این، میتوان تصور کرد که دانشمندان و مؤسسات علمی، بهویژه آنهایی که برای تأمین مالی به یک محیط سیاسی خاص تکیه میکنند، از طریق تحقیقات خود موضع سیاسی حامیان خود را بازتاب دهند. از طریق تعاملات علمی بینالمللی در جلسات، از طریق مجلات و در پروژههای مشترک، این مواضع به بخشی از تبادل بینالمللی دانش تبدیل میشود. آنچه دیپلماسی علمی را از ارتباطات و همکاری علمی بینالمللی متمایز میکند، اهداف سیاسی فعالیتهای دیپلماتیک است. شیوههای مختلف دیپلماسی علمی ارائهشده نشان میدهد که چگونه از علم برای بیان قدرت و سلطه به روشهای جایگزین استفاده میشود. آنها بهخوبی قابلیت دوام دیپلماسی علمی را به عنوان یک استراتژی جایگزین یا غیرمستقیم نشان میدهند که از طریق آن دولت-ملتها میتوانند در مورد روابط خارجی مذاکره کنند.
مفهوم دیپلماسی علمی فرصتی برای بازنگری در انتقال دانش و نحوه مذاکره قدرت بین کارگزاران علم و کارگزاران دیپلماسی فراهم میکند. همچنین نقش دوگانه دانشمندان را هم به عنوان پژوهشگر و هم به عنوان کارگزار دیپلماتیک آشکار میکند. امید است که این موضوع ویژه مفهوم دیپلماسی علمی را به روی جمعیت وسیعتری از از جامعه و سیاست باز کند و راهگشای توسعه روابط بینالملل باشد.