|

سَبُک‌سفری

یادمه اولین کوله‌پشتی‌ای که بستم ۳۱ کیلو بود. اولین سفر خارجی رو می‌گم. سفر زمینی به گرجستان بود از راه ترکیه، تیر ۱۳۹۵. از کمی قبل‌تر از اون با اسم و عنوان سبک سفر‌رفتن آشنا بودم. اما چطوری؟ مگه می‌شه لامپ داخل چادر رو نبری با خودت (مثلا!). یا چه می‌دونم بیلچه‌ای که یه سر دیگه‌ش اره‌ست و در کنسرو رو هم باز می‌کنه! وزن، سه کیلو!

سَبُک‌سفری

حامد الماسی: یادمه اولین کوله‌پشتی‌ای که بستم ۳۱ کیلو بود. اولین سفر خارجی رو می‌گم. سفر زمینی به گرجستان بود از راه ترکیه، تیر ۱۳۹۵. از کمی قبل‌تر از اون با اسم و عنوان سبک سفر‌رفتن آشنا بودم. اما چطوری؟ مگه می‌شه لامپ داخل چادر رو نبری با خودت (مثلا!). یا چه می‌دونم بیلچه‌ای که یه سر دیگه‌ش اره‌ست و در کنسرو رو هم باز می‌کنه! وزن، سه کیلو!

برای من این‌طوری کارکرد رسیدن به سبک سفرکردن که هر بار بعد یه سفر طولانی وقتی کوله‌م رو باز می‌کردم، می‌دیدم مثلا سه، چهار تا وسایلم رو اصلا ندیدم و استفاده نکردم تو سفر. کم‌کم طی هفت، هشت سال این اضافات رو حذف کردم و تجربه‌های سفر هم اضافه شد و در نهایت سفر آخرم به عمان و سریلانکا و هند که دو ماه طول کشید، با دوتا ساز بدون کوله‌پشتی سفر رفتم.

یعنی چجوری؟ یه تنبور و یه دف با خودم بردم سفر. داخل جلد سازها دو، سه تا تیشرت یه شلوار راحتی یه شلوارک و یه حوله و لباس زیر خیلی جمع‌و‌جور و یه مشت واقعا یه مشت وسایل خیلی ضروری.

پاسپورت و کیف پول و شارژر و مسواکم و یه دفترچه یادداشت رو هم گذاشتم داخل یه کیف کمری خیلی کوچیک بستم به کمرم.

حالا بگذریم که همه پروازهایی که می‌گرفتم بدون بار بودن و ارزون‌تر و معطلی تحویل بار رو هم نداشتم؛ تو مقاصدی که می‌رفتم، تا دلتون بخواد پیاده راه می‌رفتم یا نهایتا اتوبوس سوار می‌شدم. توی این سه تا کشور بنزین خیلی‌خیلی گرونه واسه همین کرایه تاکسی برای سفرهای چند‌هفته‌ای اصلا قابل توجیه نیست. پیاده‌روی و اتوبوس‌سواری به‌شدت هزینه‌ها رو کم می‌کنه.

این‌طوری که تنبور رو دستم می‌گرفتم و کاور دف هم دوتا بند پشتی داشت و می‌انداختم رو شونه‌م. وزن‌ جفت‌شون هم چیزی حدود پنج کیلو بود!

ضمن اینکه این مدل گشتن تو شهرها باعث ارتباط بیشتر با مردم محلی و دیدن جزئیات به‌خصوص در مقصد رو می‌شه که خب برای یکی مثل من این یه پارامتر مهم تو سفر هست. اگه بخوام یه ذره عمیق‌تر بشم، از یه جهت دیگه باعث کاهش هزینه‌های خوراک هم می‌شه. این‌طوری که میری تو دل محلات و با پرس‌وجو رستوران‌های باصفا با غذاهای خوشمزه‌تر و البته ارزون‌تر رو پیدا می‌کنی.

مسافرها معمولا در برخورد اول محل‌ها و رستوران‌های توریستی به پُست‌شون می‌خوره؛ درواقع ساختار صنعت توریسم این چینش رو ایجاد می‌کنه! که خب با سازوکار بخصوص خودشون با دلار حساب می‌شه همه‌چی معمولا.

اما همیشه زیر این لایه اولیه، لایه‌های باحال‌تر و ارزون‌تر پیدا می‌شه که خارج از چارچوب‌های گردشگری مرسوم، با مردم ارتباط عمیق‌تری هم می‌شه برقرار کرد و داده‌های بیشتری دستگیر مسافر می‌شه. چی بهتر از این؟!

به نظر من سفر با ماجراجویی گره خورده و اگه سفرهام از جنس طبیعت‌گردی نباشه، شهرگردی رو دوست دارم با گشتن و جست‌وجو بین محله‌های مختلف و کوچه‌پس‌کوچه‌هایی بگذره که کمتر تو دفترچه‌های راهنمای توریست پیدا می‌شه! ذات واقعی مقصد!

خلاصه که با این ترفندها، در سفر ۶۰ روزه‌م به این کشورهای آسیایی کلی پول ذخیره شد، کلی پیاده‌روی کردم تو شهرها و حتی یک بار هم تاکسی نگرفتم و مجبور به این کار نشدم. چندتا رفیق هم از دل همین گشت‌و‌گذارها پیدا کردم.

یکیش خیلی باحال بود، یه بند خیابونی، چندتا دختر و پسر که با گیتار و کاخون، می‌نواختن و می‌خوندن، نه پاپ انگلیسی یا اسپانیایی، محلی سریلانکایی، گویش تامیل!

اینم بگم در اون سفرم، که تقریبا هیچ‌جا لَنگ ابزار و لباس و وسیله هم نبودم. این روزها اقامتگاه‌ها و هاستل‌هایی به‌وفور پیدا می‌شن و تقریبا به جز وسایل خیلی شخصی هر نیازی رو برآورده می‌کنن. اگه می‌تونید از خیر لباس پوشیدن‌های مکرر و عکس‌های اینستاگرامی بگذرید، با دو، سه دست لباس و به صورت بشور بپوش، کاملا کارتون راه میفته حتی برای دو، سه ماه.

قبول دارم ما آدم‌ها موجودات تجربه‌گرایی هستیم، اما اگه شما هم مثل اوایل سفرهای من دغدغه سَبُک‌سفری دارید، اول کار مجسم کنید واقعا قراره از این وسیله در حد ضرورت استفاده کنم؟ آیا تو سفر جایگزینی براش نیست؟

قرار نیست که توی سفر همه چی به کیفیت محل زندگی‌مون باشه. اصلا یکی از چالش‌های تجربه‌افزا تو سفر همین کمبودهاست. اونجاست که خلاقیت به کار میاد. بهتون قول می‌دم لنگ نمی‌مونید. فقط ضروریات خیلی مهم واجبه تو سفر. این رو نه 7، 8، 10 سال پیش بلکه الان بعد اینکه برام مبرهن و عملی شد، دارم می‌گم.

سَبُک‌سفر باشید و سلامت.