|

از باشگاه سفرای کشورهای عضو پیمان شانگهای تا ساز ناکوک دولت سیزدهم

ماجرای آخرین سفیر ایران در لندن

داستان فراخواندن زودهنگام آخرین سفیر ایران از لندن، عجایب و غرایب فراوان دارد. محسن بهاروند به عنوان آخرین سفیر ایران در بریتانیا در تیرماه 1400 درست 45 روز پیش از آغاز دولت سیزدهم در ایران، وارد لندن شد.

ماجرای آخرین سفیر ایران در لندن

‌محمود  ملکی

داستان فراخواندن زودهنگام آخرین سفیر ایران از لندن، عجایب و غرایب فراوان دارد. محسن بهاروند به عنوان آخرین سفیر ایران در بریتانیا در تیرماه 1400 درست 45 روز پیش از آغاز دولت سیزدهم در ایران، وارد لندن شد. ورود او به لندن در همان آغاز با بیم و امیدهایی همراه بود؛ امید از آن جهت که بهاروند پیش‌تر به عنوان دیپلماتی حرفه‌ای، مسئولیت برخی از پیچیده‌ترین پرونده‌های حقوقی- دیپلماتیک ایران را بر عهده داشت و این امیدواری به وجود آمده بود که او بتواند روابط ایران و انگلستان را با حفظ منافع ملی ایران، در یک مدار عقلایی قرار دهد و بیم از آن جهت که محمود احمدی‌نژاد سفیرکشی را در این مملکت باب کرده و این نگرانی وجود داشت که دولت سیزدهم که شباهت بسیاری با دولت احمدی‌نژاد داشت، همان رویه را در بازگرداندن سفرای حرفه‌ای اما غیرهمسوی سیاسی ادامه دهد. با وجود همه این بیم و امیدها، بهاروند به عنوان دیپلماتی حرفه‌ای از طرف دولت وقت، مأموریت یافته بود که سکان سفارت ایران را در دست بگیرد.

از زمان ورود بهاروند به لندن در تیر 1400 و در ماه‌های پایانی دولت حسن روحانی، پیغام‌ها و پسغام‌ها و تهدیدها از سوی نزدیکان دولت سیزدهم برای بازگرداندن بهاروند به کشور بهمحض آغاز به کار دولت جدید آغاز شد و بدون هیچ تردیدی می‌توان گفت که محسن بهاروند، دوران سفارتش در لندن را در بحرانی‌ترین شرایط ممکن آغاز کرد، به طوری که خود او هیچ‌گاه خود را ساکن ساختمان شماره 16 پرینسس‌گیت (سفارت ایران در لندن) ندانست و با ملاحظه همین فضا و موقعیت بود که آقای سفیر خانواده خود را به لندن نیاورد و در نهایت هم مشخص شد که این بهترین تصمیم بوده است.

با وجود چنین فضایی آکنده از تیرگی و سیاهی، بهاروند کار خود را در لندن با قدرت آغاز کرد؛ وی در همان ماه اول، ظرفیت سفارت به ویژه در حوزه رسانه، پارلمان، روابط دوجانبه و همچنین ارتباط قوی با سایر سفرای مقیم لندن را فعال کرد. در ماه‌های اول حضور بهاروند در لندن، وی به صورت منظم روبه‌روی دوربین‌های تلویزیون‌های جریان اصلی بریتانیا قرار گرفت و از آن سو خبرنگاران معتبرترین رسانه‌های مکتوب این کشور را ملاقات و مواضع کشور را به‌ویژه در موضوعات مهم برای آنان تبیین کرد؛ در آن دوره کوتاه بود که پس از مدت نسبتا طولانی از فترت در روابط سفارت ایران و پارلمان بریتانیا، پای نمایندگان پارلمان این کشور به سفارت باز شد. محسن بهاروند در مجموع شش ماه که در لندن حضور داشت، باشگاه سفرای کشورهای عضو پیمان شانگهای در لندن را فعال کرد؛ سنگ بنای دیدارهای دوره‌ای با سفرای کشورهای بزرگ دوست ایران به‌ویژه کشورهای روسیه و چین را بنا نهاد. او همچنین در همان مدت کوتاه روابط مؤثری را با سفرای کشورهای همسایه ایران در لندن از قبیل کویت، لبنان، قطر، عراق و... ایجاد کرد. علاوه بر این، برنامه‌ای بلندمدت برای احیای فعالیت‌های اتاق بازرگانی ایران و انگلیس داشت که با خروج او از لندن این برنامه ابتر ماند؛ پس از آخرین حضور بهاروند در اتاق بازرگانی ایران و انگلیس تا به امروز، این نهاد اقتصادی مشترک بین دو کشور، به حالت نیمه‌تعطیل، بلکه تعطیل درآمده است. سال 1400 سالی است که در بریتانیا، بوریس جانسون نخست‌وزیر این کشور است و مهم‌ترین پرونده در روابط دوجانبه، پرونده طولانی پرداخت بدهی‌های قدیمی دولت انگلیس به ایران است؛ پرونده‌ای که مدت‌ها از حکم قضائی نهایی آن به نفع ایران می‌گذرد، اما دولت انگلیس به دلایل متعدد و از جمله تحریم‌ها از پرداخت مبلغ مذکور به ایران خودداری می‌کند؛ مذاکرات متعددی برای پرداخت طلب ایران انجام شده، اما مذاکرات تا زمان ورود بهاروند به نتیجه نرسیده است. از آن سو در بریتانیا این انتظار وجود داشت که ایران به دلایل انسان‌دوستانه با آزادی دو نفر از ایرانیان دوتابعیتی در بند موافقت کند و از این حیث در درون لندن، نماینده‌های پارلمان و رسانه‌ها، فشار شدیدی به سفارت و وزارت خارجه ایران وارد می‌کنند؛ مدیریت این موضوعات، حقا و انصافا به دیپلماتی در تراز بهاروند نیاز داشت. وی برای تحمیل شرایط ایران به دولت انگلیس برای پرداخت طلب ایران، ابتکاراتی به خرج داد که الحق، در پرداخت بدهی دولت انگلیس به ایران، کارگر افتاد و افسوس که به دلایلی نمی‌توان به این ابتکارات اشاره‌ای کرد. اما یکی از مهم‌ترین اولویت‌های سفارت در زمان سفارت محسن بهاروند، حل یکی از آزاردهنده‌ترین پرونده‌های بخش کنسولی بود؛ معضلی که همچون تیغی در گلو مانده و از آن بابت، گلوی آدمی را خراش می‌دهد و روح و روان ایرانیان مقیم را خراش می‌داد. گفته می‌شد که به دلیل تحریم‌های موجود، ایرانیان مقیم، قادر به پرداخت وجوه خدمات کنسولی به حساب سفارت نبودند و برای انجام کار از طریق شرکت‌های واسطه‌ای، هم متحمل هزینه‌ای بیشتر می‌شدند و هم اموراتشان با رضایت انجام نمی‌شد؛ حل این معضل، شاید مهم‌ترین بخش کار برای ایرانیان مقیم انگلستان بود؛ چراکه ارائه خدمات کنسولی از ضروری‌ترین و پایه‌ای‌ترین کارویژه‌های هر سفارتخانه‌ای است که در لندن، آن هم با وجود صد‌ها هزار ایرانی، سال‌ها بر زمین مانده بود. حل این موضوع در تعامل با تهران و مقامات در لندن، کام ایرانیان را شیرین کرد! این در حالی بود که وزارت امور خارجه دولت سیزدهم اصلا متوجه نشد که محسن بهاروند چه بار سنگینی را از دوش آنان برداشته است.

با وجود این تحرکات مؤثر و مفید، تقریبا به صورت روزانه، پیغام‌ها برای بازگرداندن سفیر به تهران همچنان ادامه داشت؛ اما این همه ماجرا نبود؛ در کنار وجود چنین جریانی در دولت در مورد بهاروند، جریان‌های رسانه‌ای در تهران و لندن نیز به‌شدت، شروع به فضاسازی علیه او کردند؛ برخی از خبرنگاران صداوسیما که در همان زمان تریبون برنامه‌های زنده و ضبط‌شده تلویزیون به وفور و در برنامه‌های مختلف در اختیار آنان بود با بسیج لشکر نیروهای واقعی و فیک در فضای مجازی، فشارهای موجود را دوچندان می‌کردند؛ همچنین برخی از فعالان فضای مجازی لندن‌نشین که به صورت ناشناس و بی‌هویت، اما متصل با بخش‌هایی از دولت سیزدهم علیه بهاروند، فعال شده بودند، فضاسازی‌های موجود را تشدید می‌کردند؛ در واقع جریان رسانه‌ای که علیه سفیر بهاروند فعال شده بود، یک سر آن در تهران و سر دیگرش در لندن قرار داشت، هر دو جریان هم به‌شدت مخالف منافع ملی ایران اما به ظاهر مقید و ارزش‌مدار! در نهایت، در بهمن ماه همان سال، به دنبال وقوع یک اشتباه سهوی در پوشش یکی از میهمانان مراسم سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، فضاسازی‌های جریان رسانه‌ای تهران و لندن، دوچندان شد؛ بهانه لازم حال چه به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه ساخته شد. همه این فضاسازی‌ها و فشارها در اسفند 1400 به اوج خود رسید و در نهایت، دستور بازگشت بهاروند به تهران صادر شد؛ نامه بازگشت او به تهران به گونه‌ای صادر شد که حتی یک هفته هم به سفیر فرصت برای گردآوری وسایل یا خداحافظی با سفرا و مدیریت بازگشت را نداد. بهت و حیرت جامعه دیپلماتیک و دیپلمات‌های مقیم لندن از این فراخوانی زودهنگام، جای تعجبی نداشت! شاید مانند روزی که ظریف از وزارت امور خارجه کنار رفت و نتانیاهو در واکنش توییت زد که «از دستش راحت شدیم»، احتمالا در دل سفیر رژیم صهیونیستی در لندن نیز چنین شعفی از خروج بهاروند، حاصل شده باشد. بدین‌گونه بود که با یک رویه اشتباه در دولت وقت و فشار رسانه‌ای افرادی که منافع ملی ایران، به اندازه ارزنی برای آنان اهمیت نداشت، یکی از حرفه‌ای‌ترین دیپلمات‌های ایران که فداکاری‌های او در پرونده‌های پیچیده سه دهه اخیر کشور، زبانزد اهل فن بود، به ایران بازگردانده شد. دولت سیزدهم حتی تا آخرین روز صدراتش در ایران، نتوانست سفیری را جایگزین بهاروند کند و تا همین امروز هم سفارت ایران در لندن، سفیر ندارد. اهل فن و آگاهان به امور دیپلماتیک به خوبی آگاه‌اند که عدم حضور سفیر در شهری مانند لندن، چه اندازه جایگاه سفارت ایران را در این شهر که یکی از مراکز تجمع دیپلمات‌های کارکشته همه کشورهای جهان است تنزل می‌دهد. سفارت بدون سفیر در لندن، در قریب به اتفاق رویدادهای مهم دیپلماتیک نادیده گرفته می‌شود و دسترسی به مقامات و افراد تأثیرگذار از چنین سفارتی سلب می‌شود؛ قدرت ابتکار و خلاقیت سفارتخانه بدون سفیر به‌ویژه در لندن، تقریبا از بین می‌رود؛ رسانه‌های معتبر به سفارتخانه بدون سفیر توجهی نمی‌کنند؛ آن‌هم خلأ سفیری مانند محسن بهاروند که در بین دوست و دشمن به خلاقیت و ابتکار در کنار شجاعت و جسارت مشهور است؛ دو ویژگی که اگر سفیری عاری از آن باشد، کارمندی بیشتر در یک نظام بوروکراتیک نخواهد بود.

محسن بهاروند پس از حدود شش ماه حضور مفید در لندن به تهران بازگشت و تا امروز که کمی کمتر از سه سال از آن می‌گذرد، دولت سیزدهم عمرش به پایان رسید، اما هیچ‌گاه توان انتصاب سفیر دیگری به جای بهاروند را نداشت. نکته جالب در این میان این است که در همه این سه سال، آن جریان قدرتمند درون دولت سیزدهم و آن جریان رسانه‌ای تهرانی- لندنی، از آسیب‌های نبود سفیر در لندن، کلامی بر زبان نیاورند. گاه چنین به ذهن متبادر می‌شود که حذف بهاروند، بهانه بود و آنان نابودی منافع مردم ایران و کشور را نشانه رفته بودند که اگر غیر از این بود باید در این سه سال صدایی از این جریان درمی‌آمد که مهم‌ترین سفارتخانه ایران در جهان سه سال است که بدون حضور سفیر اداره می‌شود؛ آن جریانات نه تنها در این باره سخنی بر زبان نراندند، بلکه به ظاهر به زبان انتقادی، اما عملا به بازوی رسانه‌ای، فعالیت و خلاقیت‌های رسانه‌ای سفیر انگلستان در تهران تبدیل شدند.

تردیدی نیست که آسیبی که ایران و منافع ملی کشور از عدم حضور سفیر در لندن، در این سه سال دیده، به اندازه‌ای هست که شمارش آن از توان این قلم خارج است؛ آن هم در زمانه‌ای که سفیر انگلیس در تهران در همه این سه سال حضور تمام‌وقت و پرقدرتی در ایران از خود نشان داد. کاش نهادی در ایران وجود داشت که می‌توانست این آسیب را به مقادیر کمی تبدیل کند تا عمق خسارت وارده از این بابت، برای همگان روشن شود.

همه این گفته‌ها اگرچه در بخشی ادای دین به یکی از شایسته‌ترین دیپلمات‌های حرفه‌ای این کشور است که در حق او جفا و ظلمی آشکار رفت، اما در بخش مهم‌‌تر آن، پایان‌دادن به رویه غلط بازگرداندن دیپلمات‌های حرفه‌ای و کاردان صرفا به خاطر غیرهمسو بودن آنان از نظر سیاسی با جریان‌های درون دولت‌هاست؛ دیپلمات‌هایی که اصول حرفه‌ای را رعایت می‌کنند، تغییر دولت‌ها برای آنان، خللی در خدمت به منافع مردم و کشورشان ایجاد نمی‌کند؛ این نکته‌ای است که ساکنان پاستور از هر دسته و گروهی باید به آن توجه جدی داشته باشند. به ویژه دولت چهاردهم که به‌تازگی سکاندار مدیریت کشور شده است. متأسفانه دولت سیزدهم هیچ‌گاه قادر به درک این واقعیت نشد و بنا را بر این گذاشته بود که هرکسی را که غیرخودی تشخیص می‌دهد، حذف کند. امروز که این سطور نگاشته می‌شود، محسن بهاروند، آخرین سفیر جمهوری اسلامی ایران در لندن، خود را از خدمت در وزارت امور خارجه بازنشسته کرده، با وجودی که قانونا سال‌های بیشتری می‌توانست در اوج پختگی در خدمت ایران و منافع کشور باشد. توصیه‌ای به وزارت خارجه در‌این‌باره وجود ندارد؛ همه‌چیز روشن است. در پایان، برای کسانی که شاید محسن بهاروند را نشناسند ذکر بخش کوچکی از نقش بهاروند در پیچیده‌ترین مذاکرات سه دهه اخیر ایران، ضروری است؛ محسن بهاروند بخشی از تیم مذاکره‌کننده‌ای بود که در مذاکراتی محرمانه گفت‌وگوی هسته‌ای ایران و آمریکا را در دوره باراک اوباما آغاز کردند؛ مذاکراتی که در نهایت در دولت بعدی ایران به برجام ختم شد؛ مدیریت پرونده آمیا نیز یکی دیگر از پرونده‌های پیچیده‌ای بود که مدیریت آن را محسن بهاروند بر عهده داشته است؛ حضور در پرونده‌های بسیار بااهمیت مبادله زندانی از دیگر عرصه‌هایی است که سفیر سابق ایران در لندن در آن نقش برجسته‌ای داشته است. آخرین پرونده‌ای که او پیش از سفارت در لندن، مدیریت آن را بر عهده داشت، پرونده هوایپمای اوکراینی بود و جالب اینکه دولت سیزدهم پس از بازگرداندن بهاروند از لندن، ناگزیر وی را به مذاکرات بسیار مهم فنی هسته‌ای و غیرهسته‌ای، به مأموریت فرستاد و او با وجود همه بی‌مهری‌ها، در همه این مأموریت‌ها حضور یافت تا رسالت ملی و فراجناحی‌اش به عنوان یک دیپلمات حرفه‌ای را تمام کند.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها