|

هم‌زمان با سالروز درگذشت جلال آل‌احمد منتشر شد

پاسخ‌های رهبر انقلاب به سؤالاتی درباره جلال آل‌احمد

پاسخ‌های رهبر انقلاب به پرسش‌های انتشارات رواق درباره منش فکری و عملی جلال آل‌احمد هم‌زمان با سالروز درگذشت این‌ نویسنده منتشر شد. به گزارش ایلنا، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری، به‌تازگی و هم‌زمان با ۱۸ شهریور سالروز درگذشت جلال آل‌احمد متن پاسخ‌های رهبر انقلاب به پرسش‌های انتشارات رواق را که در سال ۱۳۵۸ در تبیین منش فکری و عملی جلال آل‌احمد نوشته شده، منتشر کرده است.

پاسخ‌های رهبر انقلاب
 به سؤالاتی درباره جلال آل‌احمد

پاسخ‌های رهبر انقلاب به پرسش‌های انتشارات رواق درباره منش فکری و عملی جلال آل‌احمد هم‌زمان با سالروز درگذشت این‌ نویسنده منتشر شد. به گزارش ایلنا، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری، به‌تازگی و هم‌زمان با ۱۸ شهریور سالروز درگذشت جلال آل‌احمد متن پاسخ‌های رهبر انقلاب به پرسش‌های انتشارات رواق را که در سال ۱۳۵۸ در تبیین منش فکری و عملی جلال آل‌احمد نوشته شده، منتشر کرده است. متن سؤالات انتشارات رواق هم‌اینک در دست نیست، اما از فحوای پاسخ‌ها قابل حدس است؛‌ سؤالاتی مانند نحوه آشنایی با ایده‌های آل‌احمد، ساحت‌های نقش‌آفرینی فرهنگی او، واپسین منزل فکری او و نقش او در زمینه‌سازی برای انقلاب و... . نگاه جامع‌الاطراف رهبری به کارنامه آل‌احمد، به‌ویژه واپسین فصل آن، بازگوکننده نکات مهمی است که می‌تواند جلال‌پژوهان را مددکار باشد. مشروح متن پاسخ رهبر انقلاب به سؤالات اشاره‌شده به این‌ ترتیب است:

«به نام خدا. با تشکر از انتشارات رواق اولا به خاطر احیای نام جلال آل‌احمد و از غربت درآوردن کسی که روزی جریان روشنفکری اصیل و مردمی را از غربت درآورد؛ و ثانیا به خاطر نظرخواهی از من که بهترین سال‌های جوانی‌ام با محبت و ارادت به آن جلال آل قلم گذشته است. پاسخ کوتاه خود به هر یک از سؤالات طرح‌شده را تقدیم می‌کنم:

۱. دقیقا یادم نیست که کدام مقاله یا کتاب مرا با آل‌احمد آشنا کرد. دو کتاب «غرب‌زدگی و دست‌های آلوده» جزء قدیمی‌ترین کتاب‌هایی است که از او دیده و داشته‌ام. اما آشنایی بیشتر من به وسیله و برکت مقاله «ولایت اسرائیل» شد که گله و اعتراض من و خیلی از جوان‌های امیدوار آن روزگار را برانگیخت. آمدم تهران (البته نه اختصاصا برای این کار) تلفنی با او تماس گرفتم؛ و مریدانه اعتراض کردم. با اینکه جواب درستی نداد از ارادتم به او چیزی کم نشد. این دیدار تلفنی برای من بسیار خاطره‌انگیز است. در حرف‌هایی که رد‌و‌بدل شده هوشمندی، حاضرجوابی، صفا و دردمندی که آن روز در قله «ادبیات مقاومت» قرار داشت، موج می‌زد.

۲. جلال قصه‌نویس است (اگر این را شامل نمایش‌نامه‌نویسی هم بدانید) مقاله‌نویسی کار دوم او است. البته محقق و عنصر سیاسی هم هست. اما در رابطه با مذهب؛ در روزگاری که من او را شناختم به‌هیچ‌وجه ضد مذهب نبود، بماند که گرایش هم به مذهب داشت. بلکه از اسلام و بعضی از نمودار‌های برجسته آن به‌عنوان سنت‌های عمیق و اصیل جامعه‌اش، دفاع هم می‌کرد. اگرچه به اسلام به چشم ایدئولوژی که باید در راه تحقق آن مبارزه کرد، نمی‌نگریست، اما هیچ ایدئولوژی و مکتب فلسفی شناخته‌شده‌ای را هم به این صورت جایگزین آن نمی‌کرد. تربیت مذهبی عمیق خانوادگی‌اش موجب شده بود که اسلام را اگرچه به‌ صورت یک باور کلی و مجرد همیشه حفظ کند و نیز تحت تأثیر اخلاق مذهبی باقی بماند. حوادث شگفت‌انگیز سال‌های ۴۱ و ۴۲ او را به موضع جانب‌دارانه‌تری نسبت به اسلام کشانیده بود؛ و این همان چیزی است که بسیاری از دوستان نزدیکش نه آن روز و نه پس از آن، تحمل نمی‌کردند و حتی به رو نمی‌آوردند!

اما توده‌ای بودن یا نبودنش؛ البته روزی توده‌ای بود. روزی ضد توده‌ای بود؛ و روزی هم نه این بود و [نه] آن. بخش مهمی از شخصیت جلال و جلالت قدر او همین عبور از گردنه‌ها و فرازونشیب‌ها و متوقف‌نماندن او در هیچ‌کدام از آنها بود. کاش چند صباح دیگر هم می‌ماند و قله‌های بلندتر را هم تجربه می‌کرد.

۳. غرب‌زدگی را من در حوالی ۴۲ خوانده‌ام. تاریخ انتشار آن را به یاد ندارم.

۴. اگر هرکس را در حال تکامل شخصیت فکری‌اش بدانیم و شخصیت حقیقی او را آن چیزی بدانیم که در آخرین مراحل این تکامل بدان رسیده است، باید گفت «در خدمت و خیانت روشنفکران» نشان‌دهنده و معین‌کننده شخصیت حقیقی آل‌احمد است. در نظر من، آل‌احمد، شاخصه یک جریان در محیط تفکر اجتماعی ایران است. تعریف این جریان، کار مشکل و محتاج تفصیل است. اما در یک کلمه می‌شود آن را «توبه روشنفکری» نامید. با همه بار مفهوم مذهبی و اسلامی که در کلمه «توبه» هست.

جریان روشنفکری ایران که حدودا صد سال عمر دارد، با برخورداری از فضل «آل‌احمد» توانست خود را از خطای کج‌فهمی، عصیان، جلافت و کوته‌بینی برهاند و توبه کند: هم از بدفهمی‌ها و تشخیص‌های غلطش و هم از بددلی‌ها و بدرفتاری‌هایش.

آل‌احمد، نقطه شروع «فصل توبه» بود؛ و کتاب «خدمت و...» پس از غرب‌زدگی، نشانه و دلیل رستگاری تائبانه. البته این کتاب را نمی‌شود نوشته سال ۴۳ دانست. به گمان من، واردات و تجربیات روز‌به‌روز آل‌احمد، کتاب را کامل می‌کرده است. در سال ۴۷ که او را در مشهد زیارت کردم؛ سعی او در جمع‌آوری مواردی که «کتاب را کامل خواهد کرد» مشاهده کردم. خود او هم همین را می‌گفت.

البته جزوه‌ای که بعد‌ها به نام «روشنفکران» درآمد، با دو، سه قصه از خود جلال و یکی، دو افاده از زید و عمرو، به نظر من تحریف عمل و اندیشه آل‌احمد بود. خانواده آل‌احمد حتی در «نظام نوین اسلامی» هم، تاکنون موفق نشده‌اند ناشر قاچاقچی آن کتاب را در محاکم قضائی اسلامی محکوم یا تنبیه کنند. این کتاب مجمع‌الحکایات نبود که مقداری از آن را گلچین کنند و به بازار بفرستند. اثر یک نویسنده متفکر، یک «کل» منسجم است که هر قسمتش را بزنی، دیگر آن نخواهد بود. حالا چه انگیزه‌ای بود و چه استفاده‌ای از نام و آبروی جلال می‌خواستند ببرند، بماند. ولی به هر صورت گل به دست گل‌فروشان رنگ بیماران گرفت... .

۵. به نظر من سهم جلال بسیار قابل ملاحظه و مهم است. یک نهضت انقلابی از «فهمیدن» و «شناختن» شروع می‌شود. روشنفکر درست آن کسی است که در جامعه جاهلی، آگاهی‌های لازم را به مردم می‌دهد و آنان را به راهی‌ نو می‌کشاند؛ و اگر حرکتی در جامعه آغاز شده است؛ با طرح آن آگاهی‌ها، بدان عمق می‌بخشد.

برای این کار، لازم است روشنفکر اولا جامعه خود را بشناسد و ناآگاهی او را دقیقا بداند. ثانیا آن «راه نو» را درست بفهمد و بدان اعتقادی راسخ داشته باشد، ثالثا خطر کند و از پیشامد‌ها نهراسد. در این صورت است که می‌شود: العلماء ورثة الانبیا.

آل‌احمد، آن اولی را به تمام و کمال داشت (یعنی در فصل آخر و اصلی عمرش). از دوم و سوم هم بی‌بهره نبود. وجود چنین کسی برای یک ملت که به سوی انقلابی تمام‌عیار پیش می‌رود، نعمت بزرگی است؛ و آل‌احمد به‌راستی نعمت بزرگی بود. حداقل، یک نسل را او آگاهی داده است؛ و این برای یک انقلاب، کم نیست.

۶. این شایعه (باید دید کجا شایع است. من آن را از شما می‌شنوم و قبلا هرگز نشنیده بودم)، باید محصول ارادت به شریعتی باشد و نه چیز دیگر. البته حرف فی حد نفسه، غلط و حاکی از عدم شناخت است. آل‌احمد کسی نبود که بنشیند و مسلمانش کنند. برای مسلمانی او همان چیز‌هایی لازم بود که شریعتی را مسلمان کرده بود؛ و‌ ای‌ کاش آل‌احمد چند سال دیگر هم می‌ماند.

۷. آن روز هر پدیده ناپسندی را به شاه ملعون نسبت می‌دادیم. درست هم بود. اما از اینکه آل‌احمد را چیزخور کرده باشند، من اطلاعی ندارم، یا از خانم دانشور بپرسید یا از طبیب خانوادگی.

۸. مسکوت‌ماندن جلال، تقصیر شماست؛ شمایی که او را می‌شناسید و نسبت به او انگیزه دارید. از طرفی مطهری و طالقانی و شریعتی در این انقلاب، حکم پرچم را داشتند. همیشه بودند. تا آخر بودند. چشم و دل «مردم» (و نه خواص) از آنها پر است؛ و این همیشه بودن و با مردم بودن، چیز کمی نیست. اگر جلال هم چند سال دیگر می‌ماند... افسوس».