|

دولت رفاه: چشم‌اندازهای چپ و راست

نبرد ایده‌ها

بحث بر سر سیاست‌های اجتماعی و رفاهی دولت، پای مفهوم «دولت رفاه» را پیش می‌کشد. خاستگاه دولت رفاه که از اوایل قرن بیستم پرچم مبارزه نیروهای سیاسی چپ بود و وجه ممیزه تشخص چپ از راست‌گرایان، به محافظه‌کارترین قشر اجتماعی کنفدراسیون آلمان شمالی برمی‌گردد که تحت حاکمیت دولت پروس، سودای تشکیل کشوری به نام آلمان را داشت.

نبرد ایده‌ها

 شرق: بحث بر سر سیاست‌های اجتماعی و رفاهی دولت، پای مفهوم «دولت رفاه» را پیش می‌کشد. خاستگاه دولت رفاه که از اوایل قرن بیستم پرچم مبارزه نیروهای سیاسی چپ بود و وجه ممیزه تشخص چپ از راست‌گرایان، به محافظه‌کارترین قشر اجتماعی کنفدراسیون آلمان شمالی برمی‌گردد که تحت حاکمیت دولت پروس، سودای تشکیل کشوری به نام آلمان را داشت. در عصری که انقلاب‌های بزرگ در اروپا به پایان رسیده و سرمایه‌داری برآمده بود. در تاریخ اندیشه سیاسی، «دولت رفاه» تنها مفهومی نیست که از یک طیف سیاسی به طرف مقابل نقل مکان کرده است؛ طیف گسترده‌ای از مفاهیم همچون عدالت اجتماعی، دموکراسی، توسعه، انقلاب و مفاهیم دوران‌ساز دیگر سرنوشت‌های مشابهی داشته‌اند. کتاب «دولت رفاه:‌ چشم‌اندازهای چپ و راست»، چنان‌که از عنوانش پیداست، مجموعه‌ای از دیدگاه‌های طیف‌های سیاسی مختلف را در کنار هم نشانده و با دید انتقادی، تناقضات و مسائل پیچیده بر سر راه اتخاذ سیاست‌های اجتماعی توسط دولت را بررسی کرده است. در این مجموعه، مقالاتی با نظرات مختلف انتقادی از اندرو گمبل، کلاوس اُفه، فردریش فُن هایک، جیمز اوکانر و دیگر صاحب‌نظران این حوزه آمده است. نویسندگان مقالات این کتاب از مفسران برجسته علوم اجتماعی‌ هستند که در مقالات خود سعی دارند تبعات سیاست‌گذاری‌های اجتماعی دولت را نشان دهند. گمبل می‌نویسد سه وضعیت عمده از حیث رفاه و مطلوبیت دولت‌های رفاهی وجود دارد: سوسیالیسم، محافظه‌کاری و لیبرالیسم بازار. پرسشی که از نظر او تمایز این سه وضعیت را روشن می‌کند، این است که آیا رفاه باید به‌صورت جمعی و توسط دولت تأمین شود؟ و دولت تا چه اندازه باید درگیر مسئله رفاه باشد؟ پاسخ به این پرسش‌ها از سوی طیف‌های مختلف فکری و سیاسی و سیاست‌مداران، نه‌فقط در عرصه نظری، بلکه در عرصه اجتماعی و حتی رخدادهای سیاسی، نقش بسیار مؤثری دارد و حتی موجب انقلاب یا اعتراضات گسترده و تغییرات بنیادی و ساختاری شده است. از منظر سوسیالیستی، بنیان اخلاقی دولت رفاه، برابری و همبستگی است. از این منظر، رفاه مانند یک کالای عمومی است که دولت باید بر اساس نیاز و منابع در دست، آن را به‌طور مناسب و مطلوب توزیع کند. اما آزادگرایی بازار در مقام نظری مخالف، همه اشکال دولت گسترده را به چالش می‌کشد و از لحاظ بنیان اخلاقی نیز استدلال می‌کند که افراد ممکن است خود‌همیاری و تعاون را انتخاب کنند، اما نباید مجبور به این انتخاب شوند. به‌رغم آنکه جریان مهمی در اندیشه مارکسیستی، دولت رفاه را ابزاری برای کنترل جامعه می‌داند، سوسیالیست‌ها متقاعد شده‌اند که دموکراسی در عصر جدید، دولت‌ها را دگرگون کرده و مزایای عملی دولت‌ها بیشتر است و نمی‌توان از سیاست‌های رفاهی دولت چشم پوشید. با‌این‌حال، چنان‌که در نتیجه‌گیری آخر کتاب آمده است، تعارض اصلی دیگر بر سر اندازه دولت رفاه نیست، بلکه حول آن است که دولت برای رفاه جامعه باید چه کار کند و البته این سیاست‌ها بنا بر واقعیات جامعه، ساختار اقتصادی و سیاسی دولت‌ها و نیز میزان متقاعدشدن جامعه به ضرورت سیاست‌های اجتماعی است که البته از نظر سوسیالیست‌ها، اغلب این سیاست‌ها بی‌تأثیر و ناکارآمد بوده‌اند و در نهایت به ابزاری برای تثبیت موقعیت جامعه سرمایه‌داری تبدیل شده‌اند و کمتر عدالت اجتماعی و کاهش فقر و برابری را رقم زده‌اند. با‌این‌حال، راه میانه‌ای که هایک پیشنهاد می‌دهد، این است که دولت باید یک حداقل اجتماعی یعنی تور ایمنی برای پیشگیری از فقر شدید را تضمین کند و این تور ایمنی از سوی دیگر، ابزاری برای آرام‌کردن فقرا و ضمانت مؤثر برای حفظ نظم بازار در برابر گروه‌هایی از اجتماع است که یا از فرودستان‌ هستند یا به دگرگونی ساختاری باور دارند.