|

در منطقه قرنطینه

نقدهای معطوف به گذشته در بهترین حالت «استعاره‌هایی معطوف به وضع کنونی» هستند. بهمن بازرگانی معتقد است این نقدها راهکار ممکن و شدنی و قابل اجرایی درباره گذشته ارائه نمی‌کنند.

شیما بهره‌مند دبیر گروه فرهنگ‌

شیما بهره‌مند: نقدهای معطوف به گذشته در بهترین حالت «استعاره‌هایی معطوف به وضع کنونی» هستند. بهمن بازرگانی معتقد است این نقدها راهکار ممکن و شدنی و قابل اجرایی درباره گذشته ارائه نمی‌کنند. تفرقه نسبت به حال و تقارب نسبیِ نظرات در نقد گذشته، تنها به این دلیل است که این نقدها از درون پارادایمِ کنونی به گذشته نگاه می‌کنند و طرفه آنکه در حینِ نقد گذشته یا یک پارادایم در برهه‌ای تاریخی، داده‌های پارادایمیک مشترک و ساختار واحدی را سوار بر ذهن دارند، و از این است که اغلب از «استعاره‌های معطوف به وضع کنونی» فراتر نمی‌روند. هرگونه سمت‌گیری در هر دوره‌ای همراه با «اطلاعات پیشینی» است و هر «پارادایم فرهنگی در درون خود دارای این اطلاعات پیشینی است». این اطلاعات از جنس تعلیمی است، بلکه هرکس وارد پارادایمی می‌شود، ساختاری شبه‌‌زیبایی‌شناختی که ناپیداست، به ذهن و نگاه او تحمیل می‌شود. بازرگانی که از عصر آرمان‌ها می‌آید، با پیش‌کشیدن بحث «پارادایم»، بر آن است تا از ارزش‌گذاری و تصلب ذهنی دور شده و چراییِ فراگیریِ ایده یا آرمانی در یک دوره را درک کند. او باور دارد که با نقد گذشته می‌خواهیم موضع کنونی خود را نشانه‌گذاری کنیم و چه‌بسا درصدد طرد موضعی در گذشته برآییم. درواقع برای درک ارزش‌های اخلاقی و زیباشناختی یک دوره تاریخی و فهمِ رفتار مردمان آن دوره، باید جذابیت‌ها و ساختار زیباشناختی هر پارادایم را کشف کرد. بازرگانی معتقد است با تمرکز صِرف بر فرهنگ و روابط اجتماعی-اقتصادی، از توجه و تمرکز بر انرژی ارزش‌های مشترک و مسلطِ پارادایم و درک ساختار زیباشناختی ذهن آدم‌ها در آن پارادایم درمی‌مانیم. چراکه بحران ساختاری فرهنگ و فرماسیون‌ اقتصادی-اجتماعی پارادایمِ پیشین، به‌تنهایی تعیین‌کننده گرایش‌های اخلاقی و زیباشناختی آدم‌های پارادایم پسین نیستند، حتی آنها تعیین‌کننده‌ترین عوامل در دگرگونی پارادایم‌های اجتماعی نیستند. ازاین‌روست که او گذر از پارامترهای اقتصادی-اجتماعی و فرهنگی به سمت درکِ پدیده‌های دوران‌ساز ذهن را پیشنهاد می‌دهد، پدید‌ه‌هایی که در این دیدگاه، متأثر از و در عین حال، مسلط بر آن پارامترها هستند و چه‌بسا مسیر بعدی را تعیین می‌کنند. با این دیدگاه می‌توان چیزهایی را مشاهده کرد که پیش از آن یا نمی‌دیدیم یا آن‌گونه که حالا می‌توانیم ببینیم نمی‌دیدیم. «در درون یک پارادایم، دگرگونی‌های تکنولوژیک و تحولات فرماسیون‌های اقتصادی-اجتماعی، داده‌هایی را وارد ذهن انسان‌های پارادایم می‌کنند و اگر پارادایم وارد فاز بحران ساختاری نشده باشد داده‌هایی که ذهن انسان‌های فعال پارادایم بیرون می‌دهند کم‌وبیش آشنا و نرمال و پیش‌بینی‌پذیرند. اما هنگامی که پارادایم وارد فاز بحران ساختاری می‌شود داده‌هایی که ذهن آدم‌های پارادایم بیرون می‌دهند ممکن است به‌قدری متفاوت باشند که شاهد یک جهش باشیم. این جهش‌ها شاید در اذهان تعداد زیادی رخ دهند اما معمولا یکی از آنها انتخاب طبیعی می‌شود و درواقع یکی از آن جهش‌ها در کشمکش با جهش‌های دیگر پیروز می‌شود». بازرگانی از نوعی اجماع نسبی بر سر جهشی سخن می‌گوید که به‌تعبیر تاماس کوون از عهده گره‌گشایی از بیشترین تعداد معماهای پیش‌روی آدم‌های پارادایم برمی‌آید. پیچ‌وخم‌های واقعیت جهان معاصر دیگر با تکیه‌بر هیچ روش مونیستی قابل تبیین نیست. همین امر بازرگانی را به سمتِ تحلیل پارادایمیکِ رفتارهای اجتماعی و انتخاب‌های سیاسی در هر دوره کشانده است. مسیری که با ایده‌های تاماس کوون در کتاب دوران‌سازش، «ساختار انقلاب‌های علمی» (1962) همخوانی دارد. کوون ثابت کرد که دانش ما در هر پارادایم منحصر به همان پارادایم است. بر این مبنا، واکاوی پارادایم‌های اجتماعی، ضرورت طرح پیش‌فرض‌های جدیدی را پیش می‌آورد که با آنها درک از خودمان نه به‌عنوان موجودی جدا از طبیعت یا بر فراز طبیعت، بلکه به‌عنوان موجودی شناور در متن طبیعت، و نیز درک دگرگونی‌های پارادایمیک به‌عنوان تحولاتی هم‌راستا با سایر تحولات طبیعی، آسان‌تر می‌شود. البته بازرگانی نگاه پارادایمیک را حدود دو دهه پیش از کتاب «ماتریس زیبایی» آغاز کرد و مفهومِ «فضا» را در آن کتاب به کار برد که با مفهوم «پارادایم» خویشاوندی دارد. پارادایم‌ها با گسست از هم تمییز داده می‌شوند. مسئله مهم شاید این باشد که این گسست‌ها با چه مکانیسمی رخ می‌دهند و خود را تحمیل می‌کنند تا پارادایم نوینی به وجود بیاید. اما پیش از آن باید تفسیر پارادایمیک به دوره‌های تاریخی را درک کرد. درواقع بازرگانی در تحلیل‌های اخیرش، مفهوم «پارادایم اجتماعی» را به‌جای «دوره یا دوران تاریخی» می‌نشاند تا نشان دهد هر دوره تاریخی تا چه‌حد به ارزش‌های مشترک و انرژی‌های موجود در یک پارادایم وابسته است. در این تفسیر، پارادایم اجتماعی به‌مثابه یک «بسته» در نظر گرفته می‌شود که اندیشه‌ها و باورهای خاص خود را دارد و ارزش‌های مشترکی خلق می‌کند که بار متفاوتی دارند و بعد از هر گسست یا تغییر پارادایمی بار دیگری پیدا می‌کنند یا انرژی خود را از دست می‌دهند. «ما نمی‌توانیم ارزش‌ها، انرژی‌ها، جذابیت‌ها و زیبایی‌های خاص یک پارادایم را ندیده بگیریم. آری تاکنون به‌درستی بر اجزای تشکیل‌دهنده‌ پارادایم‌های اجتماعی (دوران‌های تاریخی) توجه شده و به‌طور نظام‌مند عوامل اقتصادی و سیاسی و روان‌شناختی و جمعیت‌شناختی و غیره بررسی شده و می‌شوند. بررسی مقدار انرژی و نیروی جاذبه نهفته در یک پارادایم و رابطه آن با عقلانیت و روش راه بردن عقل در طول پارادایم، مسئله‌ای مهم است که ظاهرا در سنت پژوهشگری دست‌کم تاکنون راه و روش شناخته‌شده و تثبیت‌شده‌ای برای لحاظ‌کردن نظام‌مند آن وجود ندارد». بازرگانی به‌عنوان یک فعال سیاسی که در دوران سرنوشت‌سازی فعالیت سیاسی داشته و خود چندین گسست را تجربه کرده است، از مفهومی سخن می‌گوید که به‌ظاهر دقیق و شاید قابل لمس یا درک نباشد، و آن انرژی یا نیروی جاذبه هر پارادایم است. با اینکه بازرگانی برای تبیین چنین مفهومِ دست‌نیافتنی‌ای به تاماس کوون متوسل شده، اما خوب می‌داند که تحلیل پارادایم‌های علمی متفاوت از پارادایم‌های اجتماعی است. او در تعریف پارادایم بر تعریف تاماس کوون از پارادایم‌های علمی استوار است که شامل یک دوره بحران پیش از شیفت پارادایمیک است. اما همه پارادایم‌های اجتماعی چنین نیستند و گذر از یک پارادایم به دیگری مستلزم بحران نیست. ازاین‌رو بازرگانی معتقد است اگر دو پارادایم را به‌صورت دو فضای مجاور بگیریم، منطقه وسط بین آنها نیز فضای کوچک بین دو فضای بزرگ دیده می‌شود. یک منطقه بی‌طرف و کم‌وبیش بدون انرژی متمرکز و بدون ارزش‌های مشترک، که او آن را «اتاق قرنطینه» می‌خواند. «در انتقال از پارادایم پیشین به پارادایم پسین، معمولا معنای متعالی زندگی نیز تغییر می‌کند. یعنی هر پارادایم روایت خاص خود را از معنای متعالی زندگی بازتولید می‌کند و روایت خاص خود از کیهان و هستی را فرآوری می‌کند. در انتقال از این پارادایم به آن پارادایم معمولا وارد منطقه حائل بین دو پارادایم می‌شویم که بدون ساختار و یا با ساختار درهم‌ریخته است. آن منطقه‌ای است که ارزش‌های مشترک پیشین رفته‌اند و ارزش‌های مشترک پسین هنوز نیامده‌اند. درواقع ارزش‌های مشترک پیشین در منطقه وسط حضور دارند، اما آنها دیگر جذاب و پرانرژی نیستند و علاوه بر آن، آنها تنها نیز نیستند و هم رقبای کهنه‌کار و هم حریفان تازه‌نفس در طی بحران ساختاری فعال شده‌اند». به نظر می‌رسد سال‌هاست که جامعه ما به‌نوعی در این منطقه قرنطینه به سر می‌برد. شیفت‌ پارادایمیک اتفاق افتاده، اما ارزش‌های کهنه هرچند ناچیز هنوز در حال مقاومت‌اند و ارزش‌های تازه راه به جایی نمی‌برند.

* در این یادداشت از کتاب در دست انتشار «سیمای تاریک فرهنگ و زیبایی در پارادایم‌های اجتماعی» و «فضای نوین» نوشته بهمن بازرگانی استفاده شده است.